روایت شهادت 3 تن از ماموران فرماندهی انتظامی شهرستان نیریز
عروج فرشتگان
ساعت یک بامداد، ۱۰بهمن ماه سال1402 ماموران انتظامی شهرستان نیریز در راستای طرح برخورد با قاچاقچیان و سوداگران مرگ به یک سواری پژو ۴۰۵ مشکوک شده و دستور ایست میدهند.
چهار شرور مسلح از خودرو پیاده وبه سمت ماموران انتظامی شهرستان نیریز اقدام به تیراندازی میکنند. در جریان این درگیری سرگرد رضا شاهسونی و استوار یکم علی شاهسونی به درجه رفیع شهادت نایل شد و یکی دیگر از ماموران بهنام ستوان یکم اکبر زارع که از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته، در بیمارستان بهدلیل شدت جراحات به شهادت رسید. پدر شهید رضا شاهسونی درباره فرزندش میگوید: من 10فرزند دارم اما رضا بچه ششم بود و بسیار بچه فعال و زرنگی بود. وقتی میخواست وارد نظام شود به او گفتم نمیشود شغلت را عوض کنی شغلت خیلی خطرناک است، ولی او گفت من شغلم را دوست دارم. پدر شب خواب میبیند کسی به در خانه او میآید و میگوید شما پدر شهید هستید؟ پدر شهید رضا شاهسونی پاسخ میدهد: نه من پدر شهید نیستم.
گفت: چرا شما پدر شهید هستید.
خواهر شهید عباس زارع درباره برادرش میگوید: هر وقت که به ماموریت میرفت، به من توصیه میکرد حواسم به بابا و مامان باشد تا از رفتن او ناراحت نباشند. روز حادثه به دل مادر میافتد که برای فرزندش اتفاقی افتاده است. به همین خاطر از دخترش میخواهد تا از برادرش خبر بگیرد. آنطور که خواهر شهید زارع میگوید زندایی مامور میشود تا جویای احوال برادرش شود و به آنها میگوید در حال شستوشو دادن شکم عباس هستند. اما انگار مادر هم همراه فرزندش درد میکشد. از بیمارستان زنگ میزنند و میگویند مادر بیاید تا فرزندش را ببیند اما همان لحظهای که مادر وارد اتاقش میشود قلب فرزند از کار میایستد. شهید علی شاهسونی، شهید دیگر این حادثه چشم انتظار تولد فرزندش بود اما به قول همسرش قسمت نشد که فرزندش را ببیند و همسر و فرزندش را تنها گذاشت! و این راه همچنان ادامه دارد و شیرمردان این سرزمین تا پای جان برای حفاظت از جوانان و آلوده شدن آنها به موادمخدر و افیون در مسیر مبارزهای بیپایان با سوداگران مرگ پای کار ایستادهاند.