printlogo


معمای قتل در شب عید
رازگشایی از ماجرای قتل دختر جوان در شب عید، خاطره یکی از بازپرسان جنایی است که این هفته روایتگر آن بودیم.

آخرین روزهای سال بود که قرار شد برای نوروز تقسیم کار کنیم، من به‌دلیل این‌که می‌خواستم به سفر بروم، تصمیم گرفتم سه روز اول عید را کشیک ویژه قتل باشم. با سرپرست دادسرا هماهنگ کردیم و پس‌از خداحافظی با همکاران، سال را به پایان بردیم و من به خانه رفتم.همه‌چیز برای ورود به سال جدید آماده بود و پس‌از تحویل سال همچنان تلفن ویژه قتل زنگ نخورده بود که همین باعث خوشحالی من بود اما این خوشحالی طولی نکشید و با گذشت ۹ ساعت از تحویل سال، زنگ تلفن به صدا درآمد. وقتی جواب دادم، آن‌سوی خط افسر تجسس کلانتری بود که پس‌ از تبریک سال نو اعلام کرد جسد دختر جوانی کنار جاده‌ای در حاشیه شهر کشف شده است. از او خواستم جزئیات بیشتری بگوید که گفت راننده‌ای هنگام توقف در کنار جاده با جسد زن جوان روبه‌رو شده و موضوع را به پلیس اطلاع داده است.از مامور پلیس خواستم با پزشکی‌قانونی و تیم اداره قتل پلیس آگاهی هماهنگ کند و خودم هم به سمت محل کشف جسد حرکت کردم. خیابان‌ها به‌قدری خلوت بود که 40 ‌دقیقه‌ای از غرب به شرق شهر رفتم و چند کیلومتری حتی از شهر فاصله گرفتم تا به محل حادثه رسیدم.در طول مسیر ده‌ها فرضیه را برای اولین قتل سال در ذهنم بررسی کردم، وقتی به آنجا رسیدم، پزشک‌قانونی وتیم کارآگاهان جنایی نیز درمحل بودند.افسرکلانتری من راازکنارجاده،۲۰ متری آن‌طرف‌تربرد تا به جسد رسیدیم.جسد متعلق به زن جوانی بود که لباس‌های بیرون از خانه به تن داشت و به‌نظر می‌رسید در جای دیگری به قتل رسیده و جسدش به آنجا منتقل و رها شده‌ است.
دستور دادم جسد به پزشکی‌قانونی منتقل شود و تیمی از کارآگاهان پلیس تحقیقات‌شان را برای شناسایی هویت مقتول و شناسایی قاتل آغاز کنند. دو روز گذشته بود و هیچ خبری از پرونده کشف جسد زن جوان نشد. به مرخصی تعطیلات نوروز رفتم و چهار روز بعد که به سر کار بازگشتم، هنوز هویت دختر جوان شناسایی نشده بود. از افسر پرونده خواستم هرچه سریع‌تر بانک افراد مفقودشده را بگردد تا شاید از این طریق بتوانیم ردی از هویت مقتول به دست بیاوریم. چند ساعت بعد افسر ویژه قتل تماس گرفت و گفت جناب بازپرس اطلاعات جسد کشف‌شده با دختر جوانی به‌نام مریم همخوانی دارد که روز قبل ‌ازعید نوروز از خانه خارج شده و خانواده‌اش مفقود شدن او را به پلیس گزارش کرده‌اند. از او خواستم خانواده مریم را به دادسرا احضار کند تا ببینم آیا جنازه کشف‌شده متعلق به مریم است یا خیر.روز بعد افسر ویژه قتل همراه مرد میانسالی وارد شعبه شد، روبه‌رویم نشست و توضیح داد که مرد میانسال پدر مریم است که پس‌ از مشاهده جسد دخترش در پزشکی قانونی هویت او را تأیید کرده است. مرد میانسال که مشخص بود در شوک است، گاهی گریه می‌کرد، گاهی آرام با دست روی پایش می‌زد و سربه‌زیر روبه‌رویم نشسته بود. خواستم هرچه می‌داند بگوید که شروع به صحبت کرد: آقای قاضی یک روز مانده به عید، دخترم مدعی شد برای دیدن دوستش نیلوفر به خانه آنها می‌رود. چون دوستش را می‌شناسیم، مخالفتی نکردیم. او از خانه خارج شد و تا شب خبری از دخترم نشد. هنگامی که به خانه نیلوفر رفتیم، هیچ‌کس در را باز نکرد. برادر مریم با نیلوفر تماس گرفت اما او مدعی شد چنین قراری با دخترم نداشته و سه روز است که برای تعطیلات نوروز به سفر رفته است.  بلافاصله گم شدن او را به پلیس اطلاع دادم اما خبری از دخترم نشد تا این‌که مأموران پلیس آگاهی به در خانه‌ام آمدند و مدعی شدند جسد دختر جوانی که شبیه مریم است را پیدا کرده‌اند.ماموران از من خواستند با هم به کهریزک برویم تا جنازه را در پزشکی‌قانونی شناسایی کنم. وقتی کشوی سردخانه را باز کردند با جسد بی‌جان دختر ۲۳ ساله‌ام روبه‌رو شدم. یک لحظه نزدیک بود سکته کنم، بعد ازاین‌که دخترم را شناسایی کردم، من را پیش شما آوردند.از او خواستم از آخرین روزی که دخترش را دیده، بگوید که مدعی شد یک روز مانده به تحویل سال دخترم ساعت ۹صبح از خانه‌ خارج شد. چند ساعت بعد اما خبری از دخترم نشد و تلفنش راجواب نمی‌داد. نگران شدیم و وقتی مطمئن شدیم دخترم گمشده یا بلایی بر سر او آمده به کلانتری رفته و مفقود شدنش راگزارش کردیم.رفتار پدرنشان می‌دادکه خانواده هیچ نقشی در قتل دختر جوان ندارد، به او گفتم به چه کسی مظنون است که گفت نمی‌دانم چه کسی دخترم را کشته اما هرچه هست از این فضای مجازی و گوشی تلفن همراه است.دخترم درطول روزهمیشه درفضای مجازی وداخل گوشی‌اش بودواز دو پیام‌رسان استفاده می‌کرد.پس‌ از این‌که اظهارات پدر مریم را ثبت کردم، دستور دادم جسد را برای خاکسپاری تحویل‌شان دهند و ازمأمور ویژه‌ قتل خواستم تمرکز تحقیقاتش را روی ارتباطات مریم در فضای مجازی و بررسی تلفن‌ او کند.سه روز بعد مأمور پلیس به دفترآمد ومدعی شد رد مرد جوانی به‌نام ناصر را از طریق تلفن مقتول زده و احتمال می‌دهد ناصر او را به قتل رسانده باشد. از او خواستم سریع مرد جوان را دستگیر کند و برای بازجویی به دادسرا بیاورد.
روز بعد ناصر در یک کارگاه حوالی محل کشف جسد شناسایی و دستگیر شد. او را برای بازجویی نزد من آوردند اما هرچه در مورد مریم سؤال می‌کردم،‌ مدعی می‌شد نمی‌داند در مورد چه کسی صحبت می‌کنم تا این‌که چت‌های او با دختر جوان را نشانش دادم.
مرد ۳۵ ساله یک لحظه میخکوب شد. یک لیوان آب درخواست کرد، وقتی به او آب دادیم، کمی آرام شد و با اعتراف به قتل مریم، شروع به بیان جزئیات آن کرد.ناصر اعتراف کرد: از دو ماه قبل با دختر جوانی به‌نام مریم در یکی از پیام‌رسان‌ها آشنا شدم. با او شروع به صحبت کردم و هرروز ارتباط‌مان بیشتر شد.بعد از مدت‌ها توانستم با او قرار ملاقات بگذارم. روز حادثه دنبال او رفتم و سوار خودرویم شد تا با هم در خیابان‌ها بچرخیم وحضوری صحبت کنیم.هنوز۲۰دقیقه‌ای از حضور او در خودرو نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد و آن‌سوی خط همسرم بود. بعد از این‌که با او صحبت کردم، مریم متوجه شد متأهل هستم و فرزند دارم به‌همین خاطر اعتراض کرد که با هم جر و بحث‌مان شد. او تهدیدم کرد که حتما موضوع را به همسرم می‌گوید و نمی‌گذارد آب خوش از گلویم پایین برود. من که ترسیده بودم و چند بار محکم سرش را به شیشه کوبیدم که بی‌حال شد، بعد هم گلویش را آن‌قدر فشار دادم تا جانش را از دست داد. وقتی مطمئن شدم مریم مرده، جسدش را به کارگاه چوب‌بری بردم. شب ساعت ۱۱ با برادر کوچک‌ترم که ۲۲ ساله است تماس گرفتم و موضوع را گفتم و به من گفت نگران نباش، حالا می‌روم جنازه را از کارگاه برمی‌دارم و در اطراف شهر سربه‌نیست می‌کنم. چند ساعت بعدبرادرم تماس گرفت وگفت جسد رابه بیابان‌های حاشیه شهر برده و رها کرده است.پس‌ از دستگیری برادر قاتل، بازسازی صحنه جنایت را انجام دادیم و پرونده را تکمیل و به دادگاه ارسال کردم. در تمام مدت فقط به این فکر می‌کردم که زیاده‌خواهی مرد متأهل باعث شد تا جان دختر بی‌گناهی گرفته شود.