printlogo


نگاهی به یک سریال در حال تولید که از یک رمان اقتباس شده است
رویای نیمه‌شب در حِله
این روزها خبرهایی از مراحل تولید سریال «رویای نیمه‌شب» و حضور چهره‌های مختلف در آن شنیده می‌شود. این سریال اقتباس آزاد از یک رمان با همین نام نوشته مظفر سالاری است که در اینجا مروری بر این دو اثر داشتیم.

برگ اول
درباره سریال 

تصویربرداری سریال رویای نیمه‌شب به کارگردانی حسن آخوندپور و تهیه‌کنندگی سعید سعدی به نیمه رسیده است. این سریال را سیدحسین امیرجهانی نوشته که سریال «طوبی» نیز به قلم او روی آنتن شبکه یک سیماست. سریال رویای نیمه‌شب محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج است که اقتباسی آزاد از رمان مطرح رویای نیمه‌شب نوشته مظفر سالاری دارد. در این سریال حسن معجونی در نقش پادشاه شهر حله ایفای نقش می‌کند. مه‌لقا باقری نیز ایفاگر شخصیت صائمه است. بهاره افشاری نیز از جمله بازیگران این سریال است. آخوندپور و سعدی پیش از این به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده سریال عشق کوفی را تولید کردند و به پخش رساندند. آن سریال نیز مشابه رویای نیمه‌شب فضای تاریخی ومذهبی داشت.یکی ازاخبارتلخی که پیشترازپشت صحنه این سریال به گوش رسید غرق‌شدن دو تن ازعوامل پشت دوربین، هنگام کار بود. پروژه پس از مدتی وقفه به احترام این عزیزان، به تصویربرداری خود ادامه داد. 

برگ دوم
آشنایی با روایت نویسنده 

مظفر سالاری، نویسنده این رمان متولد1341 و اهل یزد است. این روحانی آثاری با نام‌‎های قصه‌های من و ننه‌آغا، جان به لب، کشاورز و خروس، شب صورتی، مرا با خودت ببر و...رانگارش کرده است.او درکتاب رویای نیمه‌شب که در گونه ادبیات دینی قرار دارد، داستانی عاشقانه را در بستری تاریخی و با فضای مذهبی روایت می‌کند. وی در این اثر حکایت دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را نوشته است. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ‌و‌شیرین مواجه می‌شود. شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم عاشق ریحانه می‌شود و داستان ادامه می‌یابد. هاشم می‌داند با شکافی که مذهب بین او وریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی می‌کند با سرکوب شیعیان وایجاد نفرت میان سنی مذهب‌ها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی درحله می‌شودواز ارتباط او با امام عصر(عج) پرده بر می‌دارد.

برگ سوم
جملاتی از رمان

در بخشی از کتاب می‌‎خوانیم: «پسری سیاهپوست روبه‌رویم ایستاده بود. صندوقچه چوبی در دست داشت با صدایی نازک، فریادی کشید و به عقب جست. امینه پشت سرش بود او هم برای چند لحظه وحشت کرد. خجالت‌زده در را باز کردم. با دستپاچگی غلاف را بیرون کشیدم. خنجر را در آن فرو بردم و روی دیوار سر کردم. ــ مرا ببخشید! حوصله‌ام سر رفته بود برای همین... امینه گفت: شما هرگز نباید از یک خدمتکار یا یک برده سیاه معذرت‌خواهی کنید. پسر سیاهپوست که دستاری از حریر ارغوانی به سر پیچیده بود، تعظیم کرد و سرش را پایین انداخت.  ــ «جوهر» کرولال است و در کارها به شما کمک خواهد کرد. گفتم: یک برده کرولال به چه درد من می‌خورد! این اتاق برای کاری که باید انجام دهد خیلی مجلل و بزرگ است وسایل لازم کجاست؟ هیچ چیز اینجا نیست. شاید محل کار من جای دیگری است. امینه به جوهر اشاره کرد تا صندوقچه را روی یکی از طاقچه‌ها بگذارد بدون نگاه کردن به من گفت: این چیزها به من مربوط نیست وقتی بانویم قنواء آمدند از ایشان بپرسید. جوهر، صندوقچه را ناشیانه روی طاقچه گذاشت و در انتظار دستور بعدی همانجا ایستاد. امینه با اشاره ازاوخواست درصندوقچه را باز کند. صندوقچه پر از زیورآلات و جواهرات گرانبها بود.» دربخش دیگری آمده است: «پدربزرگ از پشت قفسه‌ها بیرون آمد وبه گوشواره‌ای زیبا و گرانبها که من طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛هرچند بعید می‌دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره‌ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ‌اند، ولی ما چیزی ارزان می‌خواهیم. مادر ریحانه گوشواره‌ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره‌های قبلی را جست‌وجو کرد. پدربزرگ گوشواره‌های گرانبها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. از قضا قیمت این گوشواره‌ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می‌خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره‌ها شود. قیمت واقعی‌اش 10دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم».

آرمیتا علی‌رضایی‌ - از اهالی قلم