به حرمت امام حسین بخشیدمش
حاج حسن بعد از فوت پدرش شده بود بابای نخل. بابای نخل وظیفه داشت هر سال نزدیکای محرم نخل عزاداری رو آماده کنه و تزیینات مربوط به نصب پرچم و خرابی های نخل رو برطرف کنه.
حاج حسن طبق وصیت پدرش از اهالی محل و دوروبریهایش دستگیری میکرد و بخاطر کارهایش مردم ارادت خاصی به او داشتند. ده سال پیش حاج حسین پدر حاج حسن موقع مرگ وصیت کرده بود که مردمداری و حل مشکلات مردم را اولویت کارهای خودش قرار بده،حالا هم بعد از گذشت سالها بخاطر کارهای خیرخواهانه اش و اینکه بابای نخل منطقه بود در کلی از اختلافات و درگیری ها وارد می شد و تمام سعی خود را می کرد تا به بهترین نحو،مشکلات رو حل کنه.
روز دوم محرم بود که حاج حسن و چند تن ازاهالی مشغول آماده سازی نخل بودند که زنگ حسینیه رو زدند وقتی در رو باز کردند یه آقا و دو خانم بودند که از شهر مجاور آمده بودند و گفتند که با حاج حسن کار داریم،سه سال قبل پسر خانواده بر سر جای پارک ماشین با آقایی درگیرشده و با قفل فرمان ضرباتی به سرش زده بود طرف مقابل فوت کرده بود،پدرو مادر مقتول به هیچ عنوان راضی به رضایت نبودند و اصرار بر اجرای حکم قصاص داشتند.پدرو مادر مقتول برای اجرای یک نذرهر سال به حسینیه حاج حسن می آمدند و درمراسم نخل کشی شرکت می کردند. ازحاج حسن خواهش کردند در روز عاشورا و بعد ازمراسم ازخانواده مقتول خواهش و دعوت به گذشت و رضایت کنند.روز عاشورا حاج حسن بعد از نماز صبح به سجده رفت و از خدا خواست کمکش کند.تا هم ثوابی برده باشد و هم اینکه بتواند به این خانواده کمکی کرده باشد.
مراسم آغاز شده بود و مردم درحزن و ماتم سید الشهدا عزاداری می کردند موقع نماز ظهر عاشورا بود و مردم آماده برگزاری نماز بودند. پس ازاذان حاج حسن از روحانی خواست چند کلمه ای درباره روز عاشورا وبخشش و عفو امام حسین نسبت به حر صحبت کنه که روحانی هم قبول کرد.حاج حسن درخصوص گذشت وبخشش شروع به صحبت کرد ومردم رو تشویق به عفوکرد. پس از اقامه نماز سراغ خانواده مقتول رفت و درباره خواسته خانواده قاتل صحبت کرد.آنها به هیج عنوان راضی به بخشیدن نبودن و از حاج حسن می خواستند دراین خصوص صحبتی نکند.ناگهان حاج حسن یاد داستان حروحضور ایشان با سری افکنده درمقابل امام حسین علیه السلام افتاد.به خانواده مرحوم گفتند درچنین روزهایی که حر شرمنده خدمت امام رسیدند امام فرمودند حر سرت را بالا بگیر بخشیدمت. شماهم به حرمت امام حسین بگذرید وببخشید.که ناگهان گریه های شدیدی بینشان افتاد ومادر مقتول گفت حاج حسن بخشیدمش. من هم امروز دنبال یک نشانه از امام حسین بودم تا بهانه ای باشد برای بخشیدنم که با سخنرانی روحانی و درخواست شما متوجه شدم امام حسین صدای قلب ما را شنیده .بخشیدم به حرمت این روز و به حرمت امام حسین.
بعد از بخشیده شدن حمیدرضا، او هم یکی از کسانی شد که سالانه در حسینیه به حاج حسن برای برپایی نخل کمک میکرد.
ابوالفضل عسگری - نویسنده