printlogo


دمیدن روح عزت و کرامت
علی علیه السلام به فرزندش امام مجتبی علیه السلام می‌فرماید: پسر جانم! روح خودت را گرامی بدار، بزرگوار بدار، برتر بدار از هر کار پستی. در مقابل هر پستی فکر کن که روح من بالاتر از این است که به این پستی آلوده بشود.

درست مثل آدمی که یک تابلوی نقاشی خیلی عالی دارد که وقتی لکه سیاهی در آن پیدا می‌شود، گردی، غباری روی آن می‌بیند، خودبه خود فورا دستمال را برمی‌‏دارد و آن را تمیز می‌کند. اگر به او بگویی چرا این کار را می‌کنی، می‌گوید حیفِ چنین تابلوی نقاشی نیست که چنین لکه سیاهی در آن باشد؟! حس می‌کند که این تابلوی نقاشی آنقدر زیبا و عالی است که حیف است یک لکه سیاه در آن باشد. علی علیه السلام می‌گوید در روح خودت این گونه احساس زیبایی کن، احساس عظمت کن،احساس شخصیت کن که قطع نظر از هر مطمعی، قطع نظر از هر خیالی، قطع نظر از هر حاجت مادی، اصلا خودت را بزرگ‌تر از این بدانی که تن به پستی بدهی. دروغ پیش می‌آید؟ دروغ پستی است، دئانت است. تو کریمی، تو بزرگواری، تو عالی هستی، تو زیبا هستی. خودت را برتر از این بدان که با دروغ خود را پست و کوچک کنی. از مردم چیزی مخواه. خواستن از مردم دنائت است؛ تو بزرگی، بزرگواری، زیبایی. تو انسانی؛ مقام انسانیت بالاتر از این است که انسان حاجت خودش را از دیگری به صورت التماس بخواهد. فرمود: به کم بساز و دست پیش دیگری دراز مکن.
جمله‌‏ای درنهج البلاغه هست که حماسه است و یک مسلمان با شنیدن آن بایددرروح خودش احساس حماسه کند. در اولین رویارویی علی علیه السلام در صفین با لشکر معاویه، امیرالمؤمنین در نظرش این بود که ابتدا جنگ نکند، نامه‌ها مبادله بشود، سفیرها مبادله بشوند بلکه این اختلاف حل بشود و مسلمین به روی یکدیگر شمشیر نکشند.معاویه و اصحابش وقتی که آمدند، به خیال خودشان پیش‌دستی کردند، محل برداشتن آب از کنار فرات را اشغال نمودند تا لشکر امیرالمؤمنین که می‌رسد دسترسی به آب نداشته باشد و در مضیقه بی‌‏آبی قرار بگیرد و از این راه شکست بخورد. امیرالمؤمنین وقتی وارد شد دید اینها دست به چنین کاری زده‌اند. نامه‌ای نوشت، کسی را فرستاد که این کار را نکنید؛ ما که هنوز با یکدیگر جنگ نداریم،ما آمده‌ایم باهم صحبت کنیم، سفیر بفرستیم، ملاقات کنیم بلکه خداوند میان مسلمین اصلاح کند و جنگ صورت نگیرد. معاویه به هیچ شکل حاضر نشد، گفت ما این فرصتی را که داریم هرگز از دست نمی‌دهیم. چند بار حضرت این کار را کردند.
هرچه گفتند که- به اصطلاح ما- از خر شیطان پایین بیا، ما که نمی‌توانیم با بی‏‌آبی صبر کنیم، اگر یک یا دو روز طول بکشد و آبمان تمام بشود مجبور خواهیم شد شمشیر بکشیم ولی من می‌خواهم فرصتی باشد تا مذاکره کنیم، گفت نمی‌شود که نمی‌شود. علی علیه السلام دید که چاره‏‌ای جز جنگ نیست. آمد برای اصحاب خودش خطابه مختصری خواند. ببینید این علی زاهد، این علی عابد، این علی متّقی و پرهیزکار، این علی اهل آخرت، در روحش چقدر حماسه و عظمت وجودداردوچقدر شرافت انسانیت راحفظ می‌کند! (برخلاف زاهدمآبان ما). فرمود:  لشکریانم، سپاهیانم! اینها جنگ را مانند یک خوراک از شما می‌خواهند، شمشیرها را مثل یک خوراک از شما می‌خواهند، جنگ‌طلب شده‌اند. بعد فرمود:حالا که اینها چنین کردند،می‌دانید چه بایدکرد؟ لشکریان من! تشنه‌ مانده‌‏اید؟ یک راه بیشتر وجود ندارد: این شمشیرهای خودتان را از خون این پلیدها سیراب کنید تا خودتان سیراب شوید.

برگرفته از کتاب آزادی معنوی / استاد شهید مرتضی مطهری