نمکهایی روی زخم
دیگر همه میدانند که دوران نوجوانی دورانی بسیار پرتلاطم و پرچالش است. دقیقا دورانی است که هر انسانی برای اولینبار از آغوش گرم و مطمئن خانواده بیرون آمده و میبایست به آینده هم فکر کند. کاری که تا پیش از این بیمعنی و صرفا در حد خیالپردازی بود اما در این دوران همین فکرها و آیندهنگریها میتواند به اتفاقات مهم و تعیینکنندهای بینجامد.
اما در این میان درست در زمانی که بیشترین انتظار از بزرگترها برای راهنمایی کردن و تسلی خاطر به نوجوانها دادن میرود، عدهای از آنان با جملاتی همچون: داری با وقت تلف کردن گل عمرت رو از دست میدی. اگه میرفتی فلان رشته، پول بیشتری عایدت میشد. یا اگر خیلی مهربان باشند با پیشنهادهایی مثل اینکه برو شاگرد یک مکانیکی شو و کار یاد بگیر به سراغمان میآیند که حقیقتا نه کمککننده، بلکه مایه عذاب خاطر بسیار و درگیریهای ذهنی بیشتر میشود.برخی از این مشاورهها صرفا برای آن است که وقتی نگاههایمان با هم تلاقی کرد، حرفی برای گفتن داشته باشند و نه بیش از آن. اما برخی واقعا از سر دلسوزی این حرفها را زده و امیدوارند که حداقل ما در چاههایی که آنها افتادهاند، گرفتار نشویم.اگر روزی توانایی ساخت فیلمی از زندگی نوجوانها داشتم حتما میکوشیدم تا بتوانم به بزرگترها نشان دهم این چنین راهنماییهایی نهتنها باعث گمراهیهای بیشتر شده، بلکه ممکن است به فاجعهای در آینده آن نوجوان بدل شود.
سبحان عظیمی - تهران