در وادی کلمات
برای من که همیشه خدا از دودوتا چهارتا،کسر ها و اعداد گنگ و گویا فراری بودم،چاره ای جز طرح رفاقت ریختن با معاون پرورشی مدرسه نبود.سهشنبه تا سهشنبه اواسط زنگ ریاضی معاونمان میآمد و میگفت با اجازه این دختر گل را میبرم تا کتابخانه مدرسه را مرتب کنیم.من هم قبل از اینکه معلممان اجازه بدهد از سر جایم بلند میشدم.
این ترفند فقط تا آخر دبستان کارساز بود.همان روزهاکه قصه های خوب برای بچههای خوب میخواندم و مامان افسانههای ویتنامی را برایم تعریف میکرد. به راهنمایی که رفتم هم همین نقشه را داشتم اما دیگر کتابخانه آن کتابخانه نبود. خبری از مجموعه داستان های تن تن یا کلیله و دمنه به زبان کودکان نبود و جز چند کتاب آیین نامگذاری،دستور شیرینیپزی،هر آنچه یک دیابتی باید بداند و ریحانههای بهشتی چیز دیگری در آن کتابخانه پیدا نمیشد.حالا اگر شما هم درهمان دوران به سرمیبرید وبه دنبال کتابهای مناسب میگردید دعوتِ نفس پذیرید و بیایید اینبار.
چشم وگوشبسته
اسم یک کتاب را در اپلیکیشنهای کتاب جستوجو کنید.قسمت نظرات را باز کنید و نگاهی بیندازید. احتمالا با سیل عظیمی از چنین جملههایی مواجه خواهید شد.کتاب خوبی بود، یک اثر شاهکار از فلانی است، واقعا مزخرف بود، ارزش خواندن ندارد، وقتتان را هدر ندهیدو... فکر نمیکنم چیزی جز این باشد.گزارههای کوتاه و ناکارآمدی که فقط ذهن آدم را مسموم میکنند و صفتهایی که فقط برای طولانیکردن جمله به کار میآیند.آن کسی که نوشته است کتاب خوبی بود، «خوببودن» را چطور تعریف میکند؟ یا مثلا آن یکی که گفته مزخرف است، «مزخرفبودن» را در چه چیزی میبیند؟نظرها براساس سلیقه شخصی نوشته شده و هیچکدام حرفی از پیرنگ داستان یا شخصیتها نگفتهاندلبکلام اینکه چشم و گوشتان را به روی این حرفها ببندید و باتوجه به سلیقه، حالات روان و موقعیتتان کتابها را انتخاب کنید. اینطور شانس انتخاب یک کتاب مناسب بیشتر است.
مو در آسیاب سفید نکردهاند
برای انتخاب یک کتاب مناسب به ناشرها اعتماد کنید، آن صفحه اول کتاب را هم برای خواندن گذاشتهاند نه اینکه فقط با یک خودکار اکلیلی که بوی گل یاس میدهد رویش بنویسیم «تولدتمبارک!»آن صفحه اول کتاب را گذاشتهاند که در دنیای بیانتهای ادبیات دستوپایمان را گم نکنیم و آگاهانهتر انتخاب کنیم. اگر آنجا نوشته شده برای سنین بزرگسال صبر کنید و به وقتش آن کتاب را بخوانید. تجربه نشان داده است وقتی کاری را زودتر از موعد انجام دهیم بعضی از لذتهای ظریف و زیرپوستیاش را از دست خواهیم داد. بعضی جملهها برای 30 سالگی مانوشته شده است.بعضی کلمهها رابعد ازمادر یاپدرشدن میفهمیم وگاهی شخصیتهای کتاب را در 40سالگی وقتی که موهایمان یکیدرمیان سفیدشده بود درک میکنیم، اینکه به ناشرها بهعنوان ریشسفیدان و کهنهکاران این راه، اطمینان داشته باشیم هم دومین قدم برای پیداکردن کتاب مناسب است.
این کتاب را چه کسی نوشته است؟!
بچهها بیایید با خودمان روراست باشیم. صرف اینکه عینک گرد بزنیم، لباسهای تیره بپوشیم، قهوه بخوریم، گربهها را بیشتر از انسانها دوست داشته باشیم، به اشعار سپید، روی بیاوریم وبه قول گفتنی فاز منورالفکری بگیریم دلیل نمیشود که قلم آقای هدایت را درک کنیم و هرجا که مینشینیم باد به غبغب انداخته و بگوییم من کتابهای صادق هدایت میخوانم.مواردی هم مشاهده شده که بوف کور در بغل داشتهاند اماوقتی به اسپیکر وصل شدند،صدای موزیکهای خالتورشان تا سه کوچه آن طرفتر رفته است.حالا پیشنهاد ما چیست؟! اگر نمیدانید چه کتابی برای شما مناسب است وبیشتر دوست داریدچه سبکی بخوانید به زندگینامه نویسندگان بزرگ مراجعه کنید.هرچه نباشد اینکه این کتاب راچه کسی نوشته است دیدذهنی وسیعتری به شمامیدهد.نویسندهها چه بخواهند چه نخواهند روحیات خودشان،وضعیت اجتماعی دورهای که درآن زندگی کردهاند،دوستان وعلاقهمندیهایشان را درآثارشان انعکاس دادهاند.
ادبیات و سینما برادر هستند
ممکن است پیش خودتان بگویید همه اینها درست اما من هنوز هم نمیدانم چه ژانر یا سبکی را دوست دارم. تمام این راهها را هم امتحان کردهام اما به نتیجه خوبی نرسیدهام. از آنجایی که سینما و ادبیات برادر یکدیگر هستند، یک دور فیلمهای مورد علاقهتان را در ذهن مرور کنید که بیشتر چه فیلمهایی را دوست دارید،کمدی؟ درام؟ جنایی؟ یا شاید اصلا از طرفداران سینمای رئال باشید. درست است که فیلم چیزی فراتر از یک فیلمنامه تصویری است،اما تاحد زیادی به شما درشناخت کتاب موردعلاقهتان کمک میکند. مثلا اگر از طرفداران سینمای کمدی هستید و حوصله حرفهای جدی را ندارید دور ادبیات روسیه را یک خطقرمز بکشید یا مثلا اگر از توصیفهای زیاد و طولانی خوشتان نمیآید، سراغ ادبیات کلاسیک فرانسه یا انگلیس نروید که مجبور میشوید، 50 صفحه درباره تابش نور خورشید از تکه شکسته پنجره به داخل اتاق بخوانید.
جای آنها زندگی کنید
وقتی کتابها را ورق میزنید میتوانید صدای زنی را بشنوید که 1000سال پیش از تو مرده یا صدای گریه کودکی که هرگز پا به این دنیا نگذاشته است.من به جای«آیدا»زندگی کردهام.بادست «آیدین اورخانی»شعرنوشتهام.جای«نوشا» دختر «سرهنگ نیلوفری» بودهام و با «کوزیمو» بارون روندو تمام درختهای انگورستان راگشتهام و برای خوشهچینها هیچچیزی باقی نگذاشتهام. من به جای «هلیا» به خواب رفتهام و با «زری» چشمانتظار اسبی به نام سحر نشستهام. من درجنگ جهانیدوم گم شدهام و سرمای سوزان لهستان را تجربه کردهام. من حتی جای «سورملینا» عاشق شدهام وهرروز به نورگیر کلیسا سر زدهام. من با خواندن کتابها جای تمام آنها زندگی کردهام چه آنهایی که بودهاندچه آنهایی که هرگز نبودهاند.میخواهم بگویم برای پیداکردن کتاب مناسبتان چند خطی از کتاب را بخوانید و خودتان را جای شخصیتهای داستان قرار دهید. میتوانید با کفش آنها بدوید و دنیا را از چشم آنها ببینید، اگر جوابتان مثبت است با خیال راحت کتابتان را بخوانید.
عارفه مهرابی - نوجوانه