چند خط برای رمان «مالوی» اثر ساموئل بکت با ترجمهای از سهیل سُمّی
اتاقی که پیوسته کوچک و کوچکتر میشود
جایی خوانده بودم که در آثار بکت دوراهی مهم و دشوار قرن بهخوبی تشخیص داده شده است. آنچنان که تناقض بین تلاش و کوشش انسان برای فهم معنای جهان و زندگی از یکسو و از سوی دیگر آگاهی آدمی به این مهم است که هیچ معنایی وجود ندارد جز آنچه ما خود ساخته و پرداختهایم. تمامی آثار وی اعم از رمانها و نمایشنامهها، جهانی را خلق میکنند عاری از معنا که در آن شخصیتها یا در حال تلاش برای رسیدن به آنند یا منتظر کسی هستند تا بیاید و چیزی را برایشان تبیین کند؛ کسی که شاید هرگز سر و کلهاش پیدا نمیشود.
درواقع این شخصیتها همانهایی هستند که دست از جستوجو برداشته و خود را سخت مشغول کاری کردهاند تا از مواجهه با این واقعیت که بهشدت تنها هستند، فرار کنند. مالوی و همه قهرمانهای داستانهای بکت با سرعتی غیرقابل کنترل رو به قهقرا پیش میروند. مالوی که فردی معلول است، همچنان میتواند دوچرخه براند و بهسرعت توانایی به کار گرفتن اعضای بدنش را یکی پس از دیگری از دست میدهد و چون به جایی میرسد که قدرت حرکتش را از دست میدهد در اتاقی محبوس میشود و بهتدریج حواس پنجگانهاش را از دست میدهد. داستانهای بکت، داستان زوال و بیهویتی انسان است. انسانی که ناگزیر در اتاقی که پیوسته کوچک و کوچکتر میشود محبوس است تا آنجا که تبدیل به چیزی شبیه تخممرغ و به غلظت لعابی لزج میشود. اینگونه است که همه موجوداتی که بکت خلق کرده فقط به درد آن میخورند که ما را فریب دهند؛ همانهایی که هستند اما از بروز و ظهورشان میگریزند و توانایی باز پسگیری خودشان را ندارند و هرگز نمیتوانند حضورداشته باشند.به واقع در آثار بکت همین حرکت، همین سیر قهقرایی واگیردار خطرناک است که باعث میشودشخصیتی چون مالوی وباقی شخصیتها به هر کاری که دست میزنند پستتر میشوند. بکت در گفتوگویی درباره ادبیات نوشته بود که هنر در میانه قرن بیستم به جایی رسیده که اولا این حقیقت درک شده است که چیزی برای بیان وجود ندارد؛ ثانیا هیچ میل و علاقهای برای ابراز چیزی وجود ندارد و در آخر اگر کسی بخواهد چیزی بگوید قادر به انجام آن نیست و درواقع ضرورت دارد که چیزی گفته شود. همه این تناقضات به عمد در گفته بکت وجود دارد و اگر کسی قصد خواندن و شناخت جهان رمانها و نمایشنامههای او را دارد باید این اظهارات را مدنظر بگیرد.
سعیده اسداللهی - منتقد ادبی