متهم جنایت «شب عاشورا» به 10سال زندان محکوم شد
در این بخش حوادث قدیمی را دوباره بازخوانی میکنیم. حوادثی بسیارقدیمی که فقط برخی افراد سن و سالدار آن را به یاد دارند و بازخوانی آن با همان ادبیات، نثر و نگارش قدیمی، برای ما و نسل قدیم بسیار جذاب و یادآور خاطرات آن زمان خواهد بود. در این شماره، اخبار جناییای که درسالهای ۱۳۴۵تا ۱۳۵۵در روزنامههای کیهان و اطلاعات منتشرشده با منبع را دیدهبان تاریخ مرور میکنیم:
متهم جنایت فرحآباد خزانه که همسایه جوانش را شب عاشورا با ضربات یک تکه حلبی کشته بود، به 10سال زندان محکوم شد. مردی که به این اتهام از صبح دیروز در شعبه سوم دادگاه عالی جنایی مرکز به پای میز محاکمه فراخوانده شد، اکبر نام دارد و متهم است در بهمن ماه گذشته، اغفالکننده همسرش رابه قتل رسانده است.اکبر پیرامون این جنایت گفت: مقتول در همسایگی ما زندگی میکرد. من اورا بهدرستی نمیشناختم، فقط چندین بار دیده بودم که به دخترها و زنهای مردم متلک میگوید و مزاحم آنها میشود. من چندین بار به او تذکر دادم و از او خواستم که در این محله دست از کارهایش بردارد، ولی فایدهای نداشت. آن روز که روز تاسوعا بود و همه مردم برای عزاداری و سینهزنی به خیابانها و مساجد رفته بودند، چون سرما خورده بودم به خانه رفتم و همسرم که یک سال قبل از آن با او ازدواج کرده بودم، وقتی مرا ناراحت دید از من پرسید که چه شده است. به او گفتم: «هیچ چیز نیست.» همسرم گفت: «نه تو همه چیز را میدانی. میدانم که همه چیز را فهمیدهای.» با این حرف همسرم جا خوردم و از او خواستم که بگوید چه چیزی هست که من فهمیدهام. او هم ناچار ماجرا را تعریف کرد و با گریه و زاری گفت که مرد همسایه گولش زده و اغفالش کرده است.اکبر در حالیکه با گفتن این جملات سرخ شده بود، در حالیکه با دستمال ابریشمیاش دانههای درشت عرق را از سر و رویش پاک میکرد، افزود: با شنیدن این حرفها دیگر چیزی نفهمیدم. با سرعت از خانه بیرون آمدم و بهدنبال مرد همسایه رفتم. اتفاقا او را گوشه خیابان دیدم و وقتی از او خواستم که پیرامون این ماجرا توضیح بدهد، با کمال وقاحت گفت: «هرکاری کردم به تو مربوطی نیست، برو بگذار عشقمونو بکنیم.» رگهای گردنم متورم شده بود. با او گلاویز شدم و در همان لحظه یک تکه حلبی را که روی زمین افتاده بود، دیدم. آنرا برداشتم و به گردن مرد همسایه کشیدم. بعدا بود که فهمیدم او در بیمارستان مرده است.
رئیس دادگاه گفت: چند نفر از اهالی شهادت دادهاند که تو با چاقو به او حمله کردهای، چه میگویی؟
احمد گفت: «نه این دروغ است و من با همان حلبی که در خیابان افتاده بود به او حمله کردم.»
با پایان گرفتن تحقیق از متهم، وکیل مدعی خصوصی، دادستان و نیز وکیل احمد صحبت کردند و سرانجام پس از آنکه آخرین دفاع متهم اخذ شد، قضات وارد شور شدند و رأی برمحکومیت احمد صادرکردند و او را برای مدت10سال به زندان فرستادند.
خرداد 1350
روزنامه کیهان