با رضا استادی درباره کتاب جدیدش «پرونده مختارنامه» گپوگفتی داشتیم
تهیهکننده مختارنامه پای کارم ایستاد
مقدمه: رضا استادی به دلیل تجربیاتش در روزنامهنگاری، حساب شده و دقیق صحبت میکند. کتاب جدید او درباره تجربیاتش از همراهی با سریال بزرگ «مختارنامه» آنقدر خواندنی بود که تصمیم گرفتیم ساعتی با هم گپوگفتی داشته باشیم و حاصلش اکنون مقابل شماست. این کتاب را نشر بینالملل منتشر کرده و فروش خوبی داشته است.
چرا داشتههای ارزشمندت درباره سریال مختارنامه را با تأخیر زیاد به کتاب تبدیل کردی؟
درباره سریال مختارنامه، تصمیم به نوشتن کتاب نداشتم. پس از پایان پخش مختارنامه در سال۱۳۹۱برنامه کاری مفصلی را طراحی کرده بودم که شامل چندرمان وچند فیلم مستند بود و براساس این برنامه پیش میرفتم و ازکارهای تحقیق تا فیلمبرداری و...درباره هر پروژه انجام میدادم. پس از پایان پخش سریال مختارنامه، کتاب پرونده مختارنامه به شکل نسخههای مختلفی از طرح اولیه در فاصله سال ۱۳۹۱ تا سال ۱۳۹۹ به چند ناشر درون صداوسیما پیشنهاد شده و آنها به دلایل مختلف چاپ کتاب را نپذیرفتند و توافقی حاصل نشده بود. هیچ ناشری خارج از صداوسیما هم قاعدتا حاضر به انتشار و پخش این کتاب نبود، چون میگفتند متولی سریال مختارنامه خود صداوسیماست. البته چند بار مذاکرههای جدی صورت گرفت اما ناشران نگارش نهایی را میخواستند. نگارش نهایی هم کاری پُرزحمت و زمانبر بود و ازنظر خودم بایدحتما ناشری چاپ کتاب رامیپذیرفت تا به نگارش نهایی کتاب ترغیب شوم.به همین دلیل پروژه راکنارگذاشتم. درزمان تولیدوپخش سریال هم چندمرکز پژوهشی و تحقیقاتی صداوسیما وارد کار شدند و حتی به عقد قرارداد منجر شد ولی قراردادها شکل اجرایی به خود نگرفت و پساز مدتی لغو شدند.
پس در زمان پخش سریال، طرح اولیه این اثر را در سر داشتی؟
بله، حتی در رمان دوم خودم به نام «بدون تو غیر ممکن بود» که سال ۱۳۹۳ منتشر شد، فصلی را به مختارنامه اختصاص داده بودم. آن کتاب داستانی اجتماعی بود که پای یکی از شخصیتهای داستان به پشت صحنه مختارنامه باز میشود و اتفاقات و ماجراهایی را روایت میکند. این بخش از داستان واقعی بود.
چه عاملی باعث شد تا تصمیم به نگارش نهایی کتاب بگیری؟
وقتی دیدم بعد از گذشت یک دهه از پایان پخش مختار نامه، مشکلاتی که در زمان ساخت سریال در این پروژه وجود داشت، همچنان درکارهای تاریخی دیگرهم تکرارمیشود،به نظرم رسید بایدتجربه مختارنامه به شکلی واقعی منتقل شود.مسئولان تلویزیون پس از پخش مختارنامه وعده داده بودند دهها سریال تاریخی مانند مختارنامه میسازند ولی بعد از یک دهه عملا هیچ سریال تاریخی درآن ابعاد ساخته نشد. در بخش دیگری از ماجرا آثاری خلق شده بود که مدعی انتقال تجربه مختارنامه بودند ولی بخش مهمی از تجربههای مختارنامه تولید و برنامهریزی، بودجهبندی و مسائل مدیریتی بود. این اثر فقط دکور، لباس و گریم نبود. در هر سریالی میتوان با دعوت از نیروهای متخصص مختارنامه آن تجربهها را در کار جدید تکرار کرد ولی در این آثار این بخشهای مهم یا حذف شده بود یا به صورت غیرواقعی روایت شده بود. این موارد باعث شد برای به نتیجهرساندن کتاب مصمم شوم. مذاکرات اولیه کتاب از سال ۱۴۰۰ آغاز شد. مرداد۱۴۰۱کتاب از سوی نشر بینالملل پذیرفته شد. فایل نهایی آن مهر ۱۴۰۲ تحویل ناشر و درنهایت خود کتاب اردیبهشت ۱۴۰۳ به چاپ رسید.
من قبل و بعد ازچاپ کتاب این اثر راخواندهام. مشخص است که برای نگارش این کتاب باحجم بالایی از اطلاعات مواجه بودید. آنچه برای من سؤالبرانگیز است، سختی کنارگذاشتن برخی از دادهها است. چطور به این طرح رسیدید؟
این کتاب در نسخههای اولیه مبتنی بر گفتوگو بود. سفارش یکی از مراکز تحقیقاتی صداوسیما به من این بود که با چند نفر از سرگروههای اصلی و عواملی که در تولید سریال نقش کلیدی داشتند مصاحبههایی انجام بدهم و مجموعه گفتوگوها در قالب کتاب منتشر شود. ولی این متنها در مقطعی که کتاب آمادهسازی میشد دیگر جذابیتی نداشت و من تنها بخشهای جذاب این گفتوگوها را جدا کرده و وارد کتاب کردم.این گفتوگوها عمدتا از سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ و در زمان تولید و قبل از پخش انجام شده بودند. شرایطی فراهم شده بود که افراد آزادانه و بهراحتی همهچیز را گفته و حاوی نکات جذابی بودند. در نگارشهای نهایی تلاش کردم راستیآزمایی دقیقی درباره تمامی مطالب مطرح شده در کتاب صورت بگیرد.
اینکار چگونه انجام شد؟
من دوستان حقوقی و وکیل دارم وبا آنها زیادمعاشرت میکنم.درحوزه حقوق افراد بسیارسختگیرهستند،مسائل راموشکافی میکنند و بهسختی به باورمیرسند.خودشان ازعبارت«اقناع وجدانی»استفاده میکنند وتا این وضعیت حاصل نشود،چیزی را نمیپذیرند. این روحیه در قضات هم بهشکل کاملتری وجود دارد.من درطول بازنویسی کتاب، دوستان وکیل را در جایگاه مخاطب اثر قرار میدادم وفکرمیکردم مخاطب کتاب یک شخصیت حقوقی است.حالاچطور باید اورا قانع کنم که مثلا آنچه درباره بودجه میگویم واقعیت دارد؟ من باایننگاه کتاب را بازنویسی کردم تا مخاطب سختگیر را قانع کنم و تناقضی در کتاب وجود نداشته باشد.
گویا دلگیریهایی از سریال مختارنامه و برخی از پروژههایی که بعدها در آنها حضور پیدا کردید بهوجود آمده بود. امروز نسبت به پروژه مختارنامه چه نگاهی دارید؟ آیا ردپایی از آن دلگیریها وجود دارد یا نه؟
مسیر کلی این سریالها سخت و پُرتنش است. من از سال ۱۳۸۵تا۱۳۹۱در پروژه مختارنامه درگیرتنش گستردهای بودم. مدیریت وقت سیمافیلم علاقهای بهحضور من در این پروژه نداشت و چون امکان حذف من را نداشتند بار را بر دوش تهیهکننده انداخته بودند و او هم حاضر به حذف من نبود. این وضعیت تنش بالایی ایجاد میکرد و تا حدود زیادی فرساینده بود. تصور میکردند باید فردی با وزن علمیوفرهنگی بالاتری مدیریت روابط عمومی این پروژه را برعهده داشته باشد. من متولد ۱۳۵۸ هستم. افراد مختلفی باحقوقهای بالا معرفی میشدندوتهیهکننده نمیپذیرفت وعقیده داشت من که با قرارداد اندکریالی با ایشان همکاری میکنم، برای پروژه مفید هستم و اگرقرار است شخص دیگری این مسئولیت رابهعهده بگیردباید هزینهاش راسیمافیلم بپردازد. تنش به حدیبالا بود که درسال۱۳۹۱ با وجود وجههای که اسم مختارنامه درجامعه داشت،من با شنیدن این نام دچار حس انزجار میشدم. چون در فضای بسیار تلخ و بدی کار کرده بودم. بعد از اولین پخش که براساس وظیفه باید آن را دنبال میکردم؛ دیگر تماشای پخشهای بعدیاش را دنبال نکردم، چون دیدن آن تصاویر آزارم میداد.در سالهای بعد وقتی وارد پروژههای دیگری شدم و بعدها در بخشخصوصی بهعنوان روابطعمومی کار کردم همیشه میدیدم که استانداردهای محمود فلاح در مقام تهیهکننده این پروژه در مواجهه با روابطعمومی بهشدت بالا بود و این حرفه را بهتر از من میشناخت. ایشان در سال ۱۳۹۸ به رحمت خدا رفت.وقتی نگارشکتاب پیش آمد،دیگرآن قضاوتها تأثیری درنگارش آن نداشت؛زمان زیادی گذشته بود.ازطرفی میخواستم تاریخی را بنویسم که آدمهای مرتبط با آن زنده بودند و اگرمیخواستم موضوعی را غرضورزانه نقل کنم حتما با واکنش منفی آنها روبهرو میشدم. کتاب چند ماهی است منتشرشده و واکنش منفی نداشته و هیچکس محتوای آن را تکذیب نکرده است.
بیشترین سابقه شما در روزنامهنگاری بود و از جایی به بعد تصمیم گرفتید واردعرصه داستان شوید.دلیل این تغییر فازچه بود و میخواستید چه خلائی را درذهنتان پر کند؟چقدر از آن تجربیات و اندوختههای فضای داستان در این روایت استفاده کردید؟
من روزنامهنگاری را از سال ۱۳۷۵ شروع کردم. اولین کتاب من با نام «هیچ وقت نامزد نبودیم» در پاییز سال ۱۳۸۰ منتشر شد. کتاب قطوری با 700 صفحه در موضوع جنگ و دهه 60 بود. اسفند ۱۳۷۸ به روزنامه جامجم پیوستم و این کتاب را در روزنامه جامجم بازنویسی نهایی کردم. آن زمان همکاری من با جامجم به صورت حقالتحریر بود. من از 8 صبح تا 11 در روزنامه بودم و کتابم را بازنویسی میکردم و از 11 به بعد مشغول کار روزنامهنگاری میشدم. با همان کتاب به دیدن محمود فلاح رفتم تا کتاب را به فیلمنامه تبدیل کنم. وقتی کتاب را خواند به من گفت قابلیت تبدیلشدن به فیلمنامه تلویزیونی را ندارد، چون مطالب کتاب قابل طرح در سیما نیست. ازمن دعوت کردبهعنوان روابطعمومی بادفتر او کار کنم.من آن نگاه داستاننویسی را به پروژه مختارنامه بردم. چون پروژه واجد ویژگیهایی بود که به نگاه داستانپردازانه نیاز داشت. من سعی میکردم حتی برای اطلاعرسانی انتخاب بازیگر نقش اول پروژه داستانی بنویسم. همیشه شاخ و برگی وجود داشت که خبرها را جذاب کند. این روایتها در رسانههای مختلف بهصورت یک سناریوی کلی تکرار میشد و در نهایت فضای خبری جذابی ایجاد میکرد.این نگاه داستانی همواره با من است و به تمام وقایع چنین نگاهی دارم، گاهی کنش و واکنش اطرافیان را نیز ناخودآگاه وارد چهارچوب داستانی میکنم، اما درمورد مختارنامه همواره درپشت صحنه اتفاقات جالبی میافتادکه حتی قابلیت طنز داشت.
مثل چی؟
یکبار در فصل زمستان گوجه گران شده بود و چلوکبابی که سر صحنه میدادند گوجه نداشت. از طرف یکی از سرگروههایی که جزو ردههای بالای سریال بود بهخاطر نبود گوجه در کنار کباب به آقای فلاح اعتراض شد. آن روز کنار شادروان فلاح بودم و میدیدم تهیهکننده پروژهای با آن ابعاد در حال توضیح دادن سرمای تهران و علت اصلی نبودگوجه بود. با دیدن آن صحنه فکر میکردم تناقض این اعتراض درکنارفرهیختگی این آدمهاچقدر طنزآمیز است. تصورمن این بود که اگر مختارنامه به کتاب تبدیل شود متنی علمی یا پژوهشی خواهد داشت، داستانی بودن محتوا پیشنهاد ناشر بود و خوشبختانه کار حالت خشکی پیدا نکرد.
بعد از این کار، روابطعمومی چند سریال دیگر هم بودید.
بله، تا سال ۱۳۹۶ روابطعمومی چند سریال دیگرهم بودم. یکی از دلایل ادامه داشتن حیات مختارنامه رسانه است.به عقیده من در پخش اول مختارنامه تصمیم گرفته شد برای بخش رسانه، فضای بازی مستقلی تدارک دیده شده و سریال در این بستر عرضه شود و خود رانشان دهد.کاری که درمختارنامه انجام شدکارمفصلی بود. مختار اولین سریالی بود که سایت اینترنتی داشت و ساعتبهساعت بهروزرسانی میشد. به یاد دارم در ابتدای پخش سریال روزانه 800 تا 850 هزار بازدید داشت. تیم فنی مرتبا «هاست» بیشتری میخرید تا سایت اصطلاحا «داون» نشود. این سایت قرار بود از سال 85 راهاندازی شود و تأیید آقای میرباقری و محمود غلامی، مدیر تولید را داشت ولی بنا به دلایلی راه نیفتاده بود، ولی در سال 88 و بهطور کامل در سال 89 در ابتدای پخش، مختارنامه سایت اینترنتی داشت.سال ۱۳۸۴ در سریالی دیگر، موضوع سایت را برای تهیهکننده توضیح داده و گفتم این مسأله جزو ضروریات است، اما او گفت من سایت را نمیفهمم؛ بنابراین سایت نمیخواهم. تهیهکننده دیگری در مقابل همان توضیحات من راجع به سایت گفت وظیفه من اطلاعرسانی درباره سریال نیست. وظیفه من تحویل نوار به تلویزیون است و تلویزیون خودش باید تبلیغ کند. شادروان فلاح اما به روابط عمومی اعتقاد داشت و من را در جریان کلیت ماجراها قرار میداد تا محتوای رسانهای تولید شود و اگر در جایی اطلاعاتی انتشار مییابد که به زیان پروژه است، مدیریت گردد. در زمان پخش سریال حاشیههای مخرب وجود نداشت.
دچار خودسانسوری هم شدی؟
من چیزی را در کتاب حذف نکردم، جز زندگی شخصی افراد. دوران ساخت سریال طولانی بود و این دوران بیپولی، مشکلات اقتصادی و دوری از خانواده ر ا با خود به همراه داشت. بعضا برخی همکاران دچار اختلاف خانوادگی شدند و برخی از همسر خود جدا شدند. بعضی هم ازدواج کردند! ناشر و کارشناسان موارد بسیاری را برای حذف علامت زده بودند و هراس داشتند این موارد در ارشاد دچار ممیزی شود که خوشبختانه یک واو این اثر در ارشاد تغییر نکرد.
به نظر میرسد این کتاب میتواند تجارب خوبی ارائه دهد بهویژه در تعامل با سازمان صداوسیما.
حتی اگر کسی نخواهد سریال عظیمی برای تلویزیون بسازد این کتاب چارچوبی از کار با صداوسیما را به خواننده ارائه میدهد که ساختار و مناسبات تلویزیون چگونه است. مثلا رفتار مدیر تولید با مدیر شبکه یا رفتار مدیر شبکه با معاون سیما چگونه است؟ اینکه یک تهیهکننده باید با کدام بخشها در ارتباط باشد و در هر بخشی چه زبانی را به کار بگیرد تا کار موفق باشد. سعی کردهام بهطور جزئی به این بخش بپردازم تا قابل درک و انتشار باشد.
تا مقطعی تهیهکنندگان، مولف بودند و سواد هنری ودرک اجتماعی آنها فراتر ازکسی بودکه فقط آب و نان گروه سازنده را تأمین میکند. این روزها کمتر چنین تهیهکنندگانی میبینیم. این کمبود چقدر به عدم روایتگری ما از این افراد مربوط میشود؟
قطعا ناشی ازعدم روایت صحیح از وضعیت تهیهکنندگان قدیمی است.ما تهیهکنندگانی مثل حسن بشکوفه داریم که آثار زیادی تهیه کرده؛ یا محمد بیکزاده، تهیهکننده امامعلی(ع)؛ اما هیچوقت کسی به سراغشان نرفت و تجربه کاری که انجام دادند ثبت و ضبط نشد. در این حوزه نیاز است یک تاریخ شفاهی ماندگار انجام و تجارب این تهیهکنندگان بازخوانی گردد؛ البته به شرطی که کار بهصورت حرفهای و درست انجام شود. تاجایی که من به یاددارم تهیهکننده همواره درتلویزیون موجودمنفوری بودو بهعنوان شخصی قلمداد میشد که بیشترین سود را از پروژه میبرد و کار خاصی نمیکند اما این شغل پرزحمت و پراهمیت است.
در روزنامهنگاری همواره سعی داشتید متفاوت و جنجالبرانگیز عمل کنید.
من بهدنبال جنجال نبودم ولی شرایط امروز ایجاب میکند در هر موضوعی شفافیت حاکم باشد. مطالبه شفافیت و پرداختن به شفافیت یکی از دغدغههای من بوده و هست. در شرایط فعلی روزنامهنگاری، این کار کمی غیر متعارف به حساب میآید اما وظیفه روزنامهنگار دنبال کردن ابهامات و پاسخ دادن به سؤالات است.
بین روزنامهنگار، نویسنده و مستندساز بیشتر کدام عنوان را میپسندی؟
«نویسنده» همه این عناوین را شامل میشود. در روزنامهنگاری سابقهای طولانیتر دارم و در طول 28 سال گذشته این کار را انجام دادهام. فارغ از خطاب قرار گرفتن با چه عنوانی، خروجی کار مهم است. وقتی کسی فاقد عنصر تأثیرگذاری است، بود و نبودش فرقی ندارد. من تلاش کردهام تأثیرگذار باشم. تا زمانی که به فضای هنری و فرهنگی کارمان وابستگی مالی نداشته باشیم، میتوانیم آدمهای مستقل و به تبع آن تأثیرگذاری باشیم. وابستگی مالی ما را محافظهکار میکند.
کارهای استادی در زمینه داستاننویسی
داستاننویسی را از سال 1375 و با کلاسهای حوزه هنری شروع کردم. رمانی بود که از سال 1375 شروع به نوشتن آن کردم و در سال 1380 منتشر شد. این فاصله زمانی طولانی همیشه در کارهای من وجود دارد. این اتفاق بهخاطر بازنویسیها و تحقیقاتی رخ میدهد که هر اثر نیاز به آن دارد.رمان «هیچوقت نامزد نبودیم» را زمانی نوشتم که منابع تحقیقی مثل امروز در دسترس نبود و کل تحقیق من کتابخانهای بود و مدتها به روزنامه کیهان میرفتم و از طریق بریده جراید به اطلاعاتی که میخواستم، میرسیدم. این کار زمان نگارش را افزایش میداد.در دهه 80 داستانی را به شکل پاورقی برای مجله خانواده سبز مینوشتم که بعدها تصمیم گرفتم آن داستان را با تفصیل و با بازنویسی به رمان دو جلدی «بدون تو غیرممکن بود» تبدیل کنم. آن داستان در تهران، دبی و کانادا اتفاق افتاده بود و موضوع خلیجفارس را مطرح میکرد. داستان مربوط به ایرانی مهاجری بود که بین این سه کشور در رفتوآمد است. تا سال ۱۳۹۶کار دیگری از من منتشر نشد. درسال1397 مجموعه داستانی به نام «خونه خالی»ورمانی به نام«حمام ترکی»منتشر کردم. دراین فاصله زمانی کارهای پراکندهای داشتم.عمدتا در روابطعمومی و مجبور بودم کارهایی انجام بدهم که جنبه درآمدزایی داشت. ازسال 1396متوجه شدم که باید این حوزه را جدیتر بگیرم و در حوزه داستان متمرکز شدم و در زمینه طرحهای داستانی نوشتن را بهطور جدی شروع کردم. همزمان فیلمسازی را آغاز کردم که حاصل آن چند کار کوتاه و مستند است. یکی از مستندها با نام «بنز ایرانی» راجع به تولید اتومبیل بنز در ایران است. یک رمان هم درباره خرمشهر دارم که همچنان در جستوجوی ناشری توانمند برای آن هستم.
میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب