گفتوگو با طعم املت دونفره درباره تلاشکردن
کاشت جای خالی برداشت!
ماجرا از روز نوجوان یعنی هشتم آبان در فرهنگسرای رازی شروع شد. با حدود 40 نفر دختر و پسر بین 12 تا 20 سال گپوگفتی داشتیم درباره دوران نوجوانی. قرار بود هرکس دیدگاه خودش و تعریف خودش را از این دوره بگوید. حسین حقپناه و بهنوعی من تسهیلگر این گفتوگو محسوب میشدیم. حرفهای خوبی هم زده شد و برای ما که همیشه کشف دنیای نوجوانها اهمیت دارد، تجربه خوبی بود.
وقتی صحبت از دغدغههای اصلی نوجوانان در این دوره به میان میآید یکی از پرتکرارترین موضوعات شد پول و درآمد؛ اما نکته جالبش برای من این بود که هرکار کوچک و بعضا غیرمنطقی خودشان را جزو تلاشهایشان برای بهدستآوردن پول مطرح میکردند. حتی اینکه بهبهانه بازی همستر، ساعتها انگشتشان را روی صفحه موبایل فشار دهند، تلاش میدانستند. این بود که با حسین حقپناه قرار یک املت دونفره گذاشتیم تا در مورد اینکه تلاش در نگاه نسل جدید چه معنایی دارد و چهچیزی این وسط نسبت به گذشته تغییر کرده است، حرف بزنیم. این هم نتیجهاش که میتوانید بخوانید.
حسین: موضوع تلاش که طبیعتا با خودش هدف و برنامهریزی و امثال این موضوعات را هم به همراه دارد، برای خود من جایی جدی میشودکه در ادبیات نسل جدید روانشناسان ازیک عبارت خاص استفاده میکنندبه اسم«Instant gratification» یا همان لذت آنی. و در این مورد میگویند که بسترهای جدیدی که بهخصوص در فضای مجازی ایجاد شده است و امروزه نسل نوجوان ما هم بخش عمدهای از زندگیاش را در آنها میگذراند، این لذت آنی را دودستی تقدیم مخاطبانش میکند. کافی است به اتفاقات روزمرهمان در شبکههای اجتماعی نگاه کنیم. وقتی که مثلاً با قراردادن یک پست جدید، منتظر دریافت لایک و ابراز نظر دیگران هستیم و هربار یک نفر به دنبالکنندههایمان اضافه میشود ته دلمان غنج میرود و شاد میشویم. اینکار نتیجهاش این است که فرد کمکم دارد عادت میکند نتیجه کارش را خیلی زود بگیرد. چون فاصله اقدام ما در صفحات مجازی، غالبا با پاسخها یا همان جایزههایی که منتظرش هستیم خیلیخیلی کم است. اساسا زیست دیجیتال همینمدلی است. حتی در بازیهای رایانهای و کنسولی هم همین اتفاق میافتد و حتی اگر هم بازی را اشتباه انجام دهد خیلی زود برمیگردد به حالت اول و فرصت دارد دوباره از نو بازی کند و تقریبا جای هیچ نگرانی نیست.
من: انگار برای دیدهشدن کارمان عجله داریم. اصلا این اتفاقات سریعالسیری که مثلاً در مورد پربازدیدشدن یک فیلم در فضای مجازی میافتد و ما بهاصطلاح میگوییم «ترند» یا «وایرال» میشود، همین اتفاق تشنگی را در فرد ایجاد میکند و این یعنی مخاطب این فضا که خب بین نوجوانها هم بیشتر است، لذت آنی و پاسخ سریع برایش اهمیت پیدا میکند.
حسین: دقیقا. این ابزارها دارند ذهن نوجوان را که در حال شکلگیری است؛ یک مدل دیگر بار میآورد.
من: شاید همین باعث شده وقتی با نوجوانها درباره این صحبت میکنیم که برای رسیدن به هدفشان یک برنامهریزی طولانی مدت داشته باشند پس میزنند. یعنی برایشان سخت است که کلی اقدامات مختلف قطار کنیم و تازه به آنها بگوییم این قدمهای اول توست برای رسیدن به هدفی که پیشرو یت داری. چون بارها در بازی و فضای مجازی و به قول تو دنیای دیجیتال، این را تجربه کرده که قدم اولش همان قدم آخرش بوده و خیلی سریع نتیجه کارش را گرفته است.
حسین: مخاطب این متن هم چون خود نوجوانها هستند باید به آنها یادآوری کنیم خودشان را با نوجوان دیگری مقایسه کنند که با پدرش میرفت سر زمین کشاورزی. پاییز مثلا وقت کاشت بوده و میرفتند زمین را شخم میزدند و بذرها را میکاشتند. حالا کی قرار بوده محصول را برداشت کنند؟ بهار یا تابستان سال بعد. خب این وسط یک مرحله مهم و طولانی وجود داشته است به نام «داشت». یعنی رسیدگی به زمین تا به ثمر نشستن زحمتشان.
من: جالب اینجاست که گاهی حتی هیچ کار خاصی هم نباید انجام بدهند و فقط باید ساعتها بنشینند کنار زمین توی گرما و سرما، منتظر باریدن باران یا مراقبت از زمین که حیوانات و پرندهها آسیبی به محصولشان نزند.
حسین: این صبوری کردن کار خیلی سختی است. یعنی اصلا قرار نبوده نوجوان کشاورز ما، خیلی زود به نتیجه زحماتش برسد. چه بسا بعد از یک سال زحمت، نتیجه مورد نظرش را هم نگیرد. ولی در طول مدت شش ماه که مرحله «داشت» است؛ این نوجوان داشته کارهای روتین، روزمره، تکراری و خستهکننده انجام میداده. حالا برگردیم به مدل زیست نسل جدید که البته ما نسلهای قبلی را هم درگیر خودش کرده است و اصلا مرحله «داشت» در آن معنایی ندارد. البته ما قبلا چون تجربه صبوری کردن را داشتهایم خیلی غرق این فضا نشدهایم. چون یک زمانی برای اینکه مثلا نتیجه عکسی که گرفتهایم را ببینیم؛ باید صبر میکردیم تمام فریمهای عکس استفاده شود بعد ببریم در تاریکخانه و ظاهرش کنیم و تازه ممکن بود بفهمیم چقدر مثلا لبخندمان بد بوده یا چشممان حالت خوبی نداشته است.
من: درحالیکه نوجوان امروز با همان گوشی داخل دستش روزی هزارتا عکس میگیرد ودرلحظه نتیجهاش رامیبیندواگر خوب نبود دوباره انجام میدهد تابه عکس مطلوبش برسدواگرعکسی را دوست نداشت ته هزینهاش این است که آن را پاک کند.
(داخل پرانتز بگویم تازه املتمان رسید و ما مشغول خوردن شدیم. حیف که نمیتوانم تعارفتان کنم ولی یک عکس از این وضعیت برایتان میگذارم تا با ما در این تجربه شریک شوید)
حسین: در واقع فرآیند ماجرای اینکه یک نوجوان مثلا از خودش یک عکس در فضای مجازی منتشر میکند و در لحظه با کلی بازخورد خوب مواجه میشود، به شکلی است که آنقدر دوپامین در مغزش ترشح میشود و هیجان بالایی را تجربه میکند که کمکم به آن عادت میکند و وابسته میشود.
من: شاید برای همین است که حتی وقتی مثلا رفته لب دریا یا داخل جنگل و هر فضای جذاب دیگری مثل کافه، به جای اینکه از خود شرایط موجود لذت ببرد؛ همه تلاشش را میکند که فیلم و عکس با دیگران به اشتراک بگذارد و از لذت عمیقی خودش را محروم میکند برای به دستآوردن لذتی که به آن عادت کرده اما سؤال من این است که این نیاز واقعی در نسل جدید وجود داشته و مثلا صاحبان بسترهای مجازی از آن به نفع خودشان استفاده کردهاند یا نه وجود این بسترها باعث شده نوجوان بخواهد لذت آنی را تجربه کند و به آن عادت کرده است؟
حسین: فضای مجازی یک مبنای مهم دارد و آن هم سود کردن است. یعنی هیچکس برای رضای خدا اینجا چیزی به شما نمیدهد. نظام سرمایهداری که کنترل این فضا در دست اوست به دنبال سود خودش است و سود بیشتر در این بسترها به مصرف بیشتر و مداوم آدمها وابسته است. مخاطب در این دنیای مجازی، انگار وارد یک کازینو شده و سرمایهاش هم عمر اوست. دقیقا وقتی داریم صفحه گوشی همراهمان را تازهسازی میکنیم شبیه این است که دستگاه شانس جلوی روی ماست و میخواهیم سعی کنیم همه تصاویرش یکسان شود و ما برنده بازی شویم. پس منطق دنیای جدید دنبال طعمه میگردد برای به دستآوردن سود. و خب نوجوان چون وقت بیشتری دارد و این رنگ و لعابها هم برایش جذابتر است طعمه خوبی است.
من: و چقدر تعداد نوجوانهایی که به خودشان یک تلنگر بزنندوبرخلاف همسن وسالهایشان بگویند ببین تو اصلا فرصت وقت تلف کردن نداری. تو هدفهای بزرگی داری که اینجا در فضای نسبیت نمیشود و داری فقط جیب دیگران را پر پول میکنی؛ کم شده است. انگار تلاششان را هم فقط برای خودشان دارند انجام میدهند و نفع جامعه و اطرافیان برایشان مهم نیست. درست مثل کسی که میخواست با بازی همستر به پول برسد. اصلا برایش مهم نبود که این کارش نفعی هم برای دیگران دارد یا نه.
حالا برویم سراغ مفهوم «تلاش». چیزی که برای ما قدیمیترها همراه بود با عبارتهایی مثل«نابرده رنج گنج میسر نمیشود». با توجه به توضیحاتی که دادی، به نظرت چه تغییری در مورد این مفهوم در ذهن نوجوان امروزی شکل گرفته است؟
حسین: باید به یک چیز اشاره کنم که چند سالی مد شده؛ آن هم «سرگرمآموزی» است. اینکه ما برای انتقال مفاهیم مختلف و بهویژه آموزشهایمان رفتیم سراغ بازیوار سازی؛ این مسأله چیز بدی نبود ولی به نظرم آنقدر درگیرش شدیم که دیگر نوجوان نسل جدید را به آن عادت دادیم. یعنی یک شکلی شده که دیگر بدون آن، چیزی را از ما نمیپذیرد. البته اتفاق بدتر این است که خود یادگرفتن برایش اهمیت ندارد، بلکه درگیر بازیهای حولوحوش آن شده است. انگار آموزش به شکل جدی، برای این نسل قابلقبول نیست و این خیلی نگرانکننده است!
من: به نظر میرسد در این مدل، انگیزه فرد از آموزشدیدن، خود دانش نیست؛ بلکه عوامل دیگری برایش جذاب شدهاند.
حسین: دقیقا. انگیزه که باید درونزا باشد و فرد به خاطر خود آن مفهوم به دنبالش برود، برونزا شده است و دلایل حاشیهای باعث شده مثلا مخاطب به دنبال یادگرفتن یک مهارت جدید برود. در حقیقت بچهها تنبل نشدهاند، بلکه انگیزه لازم را ندارند.
من: قبلا هم در گفتوگو با خانم دکتر فردوسی در اینباره شنیده بودم که آستانه تحریک نوجوان امروزی برای انجام امور مختلف بالا رفته است. مثلا من دهه شصتی اگر میدانستم قرار است آخر هفته بروم خانه پدربزرگم، از شوق بازی و خوشگذرانی با بچههای فامیل خوابم نمیبرد اما دهه هفتادیها خیلی از دورهمی با اقوام استقبال نمیکردند و چیزی که برایشان انگیزه ایجاد میکرد این بود که مثلا آخر هفته بروند شمال. جلوتر که آمدیم، میبینیم این هم برایشان جذاب نیست و خانواده هم تعجب میکند که ما میخواهیم فرزندمان را شمال ببریم، اما خوشحال نمیشود. انگار او به انگیزه بالاتری نیاز دارد؛ شاید مهاجرت به یک کشور جدید.
حسین: برای همین است که شاید فکر میکنیم نوجوان اصلا هدفی ندارد؛ در حالیکه خیر، او هدفهایی داشته ولی چون در مسیر درستش قرار نگرفته و نتوانسته انگیزههای درونی برای رسیدن به آن را پیدا کند؛ پس ناامید و گویی بیهدف شده است.
من: دارم با خودم مثالی را مرور میکنم. قبلا یک نوجوان مثلا احسان علیخانی برای اینکه مجری شود؛ مدتها حاضر بود فقط دستش داخل کادر دوربین باشد و برای گرفتن یک گزارش سه دقیقهای دهها ساعت تلاش کند. بعد کمکم به او اجازه بدهند بیاید جلوی دوربین. باز هم سالها تلاش کند تا بتواند برنامههای پربیننده بسازد اما یک نوجوان امروزی که این انگیزه را ندارد؛ فقط میخواهدباگذاشتن فیلمهای خودش درفضای مجازی ره صدساله رایکشبه طی کند والبته دراین مسیراحساس بدی هم ندارد،چون با گرفتن چندتا لایک و بالارفتن تعداد دنبالکنندههایش در لحظه جایزهاش را میگیرد و فکر میکند موفق شده است.
حسین: دقیقا.
من: خطرناک شد. حالا چاره چیست؟
حسین: من احساس میکنم باید برویم سراغ ایجاد دغدغه و مسأله در نوجوان. اتفاقا اگر این کار را بهخوبی انجام دهیم و بتوانیم انگیزههای درونی او را قلقلک دهیم آن وقت خواهیم دید چقدر تلاشگرتر هم هست. او فقط لازم دارد باور کند هدفی که انتخاب کرده ارزش این همه تلاش را دارد.
حسین: این که درست. اما ما با یک وجه تاریک هم روبه رو هستیم. اینکه وقتی با اهداف کوچک و جایزه های کوچکی کهمیگیری راضیمیشوی، زمان روبهرو شدن با اهداف بزرگ، که به تلاش مستمر و اندیشه عمیق نیاز دارند؛ ترس و اضطراب سراغت میاد. در واقع یک سردرگمی پیدامی کنه فرد، که از کجا باید شروع کنم، چطور مسیرم رو مشخص کنم، اوضاع تحت کنترل من نیست. اصلا نمیدانم به هدفممیرسم یا نه.
من: این حس به چه چیزی ختممی شود؟
حسین: اهمال کاری. اینجا دقیقا همان نقطه تلاش نکردن و عدم اقدام است. مامی دانیم که زندگی هر آدمی مخصوصا در دوران نوجوانی پر است از اهداف پیچیده و انتخابهای بزرگ؛ پس پر خواهد شد از سردرگمی و ترس و اضطراب. نه اینکه اهل تلاش نباشد؛ توان جلو رفتن ندارد. شما وقتی قرار است یک کار بزرگی انجام دهید بیش از هر چیزی به تمرین نیاز دارید. حالا نوجوان ما که به آن لذت آنی و اهداف کوچک عادت کرده است؛ هیچ تمرین جدی برای عبور از موانع بزرگ و تلاش برای رسیدن به اهداف بلند نکرده است.
من: البته جالب است که این نوجوانها درمورد همان فعالیتهایشان از عنوان تلاش استفادهمیکنند. یعنیمیگویند مثلا من اگرمی خواهم از طریق بازی همستر به پول برسم؛ همین فشاردادن انگشتم روی صفحه گوشی تلفن همراه تلاش من است. یا اگر برای ازدواج، چند تا قرار یا به اصطلاح خودشان «دیت»میروند؛ این را تلاش برای رسیدن به هدفشان
تصورمیکنند.
حسین: اتفاقا مطالعهای که روی نسل جدید با گزاره تنبلی صورت گرفته این است که آنها تنبل نیستند، بلکه فقط با اهداف شخصی خودشان جلومیروند. یعنی اگر هدفی برایش جدی و شخصیسازی شود، همه تلاشش رامیکند و حتی بیشتر از نسل قبل هم خواهد دوید.
من: خطرناک شد. حالا چاره چیست؟
حسین: هشتگی که من در این مورد به کارمی برم «افق» است. نباید اجازه بدهیم کوته نظرانه به عالم نگاه کنند. افق دیدشان را باید بالا ببریم. هم در مورد خودش هم درباره دیگران.
من: از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟ و اینکه به هر فرد بگیم تو یک رسالتی داری توی این دنیا و برای پاسخ دادن به یک سوال مهم در جهان آفریده شدی.
حسین: دقیقا. من احساسمی کنم باید برویم سراغ ایجاد دغدغه و مساله در نوجوان. اتفاقا اگر این کار را به خوبی انجام بدهیم و بتوانیم انگیزههای درونی او را قلقلک بدهیم آن وقت خواهیم دید که چقدر تلاشگرتر هم هست. او فقط لازم دارد باور کند هدفی که انتخاب کرده ارزش این همه تلاش را دارد.
من: پس وظیفه همه ما این است که به نوجوان نسل امروز دغدغه بدهیم. اگر این کار را کردیم نتیجهاش را هم خواهیم دید. آن وقت میشود یکی مثل فلان شهید مدافع حرم که حتی جانش را هم کیلومترها دورتر از خاک کشورش برای هدفی بلند، میدهد.
(گفتوگوی ما ادامه داشت اما خب املتمان را خورده بودیم و باید آنجا را ترک میکردیم. برای همین بقیه صحبتها باشد برای وقتی دیگر)
حسین شکیبراد - سردبیر نوجوانه