printlogo


چند خط برای کتاب «گنجشک‌های برفی»
گنجشک‌ها در دستان انسان‌ها گرم می‌شوند
کتاب «گنجشک‌های برفی» را وقتی خیلی کوچک بودم مامانم برایم می‌خواند. وقتی این کتاب را می‌خواندیم خیلی دلم برای گنجشک‌ها می‌سوخت و خیلی خوشحال بودم که دانا به گنجشک‌های توی باغ‌شان کمک می‌کند.

داستان کتاب این است که در شهر دانا برف شروع با باریدن می‌کند و با این‌که دانا اول بسیار خوشحال بود که برف می‌بارد، ولی کم‌کم نگران پرنده‌ها و گنجشک‌ها می‌شود. او گنجشک‌ها را می‌بیند که زیر برف کم‌کم سردشان می‌شود و تصمیم می‌گیرد که گنجشک‌ها را به کمک دوستانش از سرما نجات دهد. ولی این کار به آن آسانی‌ای که دانا و دوستانش فکر می‌کردند نبود ... . 
بچه‌ها، شاید به نظر خیلی از شما کمک‌کردن به دیگران و به حیوانات کار بچگانه‌ای باشد و یا شاید به نظرتان کار پرزحمتی بیاید که البته پرزحمت هم هست، ولی کمک‌کردن به دیگران شانس خودتان را در زندگی بیشتر می‌کند. چطوری؟ مثلا اگر در مدرسه یا سر امتحان مشکلی برایتان پیش بیاید، چون شما قبلا به دیگران و یا حیوانات کمک کرده‌اید، خدا هم به شما کمک می‌کند. مامانم می‌گوید: خدا می‌گوید حالا که تو به انسان‌ها و حیوانات کمک کردی، من هم به تو کمک می‌کنم.» دقیقا مثل دختر توی قصه «گنجشک‌های برفی»؛ دانا به گنجشک‌ها کمک کرد تا سردشان نشود و خدا هم حتما به او در آینده کمک خواهد کرد.وقتی قصه کتاب «گنجشک‌های برفی» را می‌خوانم خیلی سردم می‌شود، چون کتاب پر است از تصاویر خیلی قشنگ برفی، انگار که برف‌ها در حیاط خانه خودمان است. تصویرگر کتاب، خانم منصوره‌سادات محمدی است که نقاشی‌های برف و گنجشک‌ها و دانا را خیلی قشنگ کشیده است. ولی من می‌دانم که قصه کتاب هم خیلی خوب نوشته شده که من حس سرما را خوب می‌فهمم و دلم برای گنجشک‌ها می‌سوزد. قصه این کتاب باعث شده که من همیشه موقع بارش برف و باران به فکر حیوانات هم باشم.

آرنیکا عمادی - نوجوان کتابخوان