نادر قدیانی معتقد است به جای حمایت مستقیم از ناشر مخاطب یا نویسنده، باید از ترویج کتابخوانی در مدارس حمایت کرد
نشر، پاسوز قاچاق کتاب
نادر قدیانی،مدیر وبنیانگذارانتشارات قدیانی است.همه عمر او درحوزه کتاب و نشرگذشته است وچه درکار انتشاروچه درکار فروش کتاب، تجربهای طولانی رادر این حوزه پشتسر گذاشته و امروز،کارشناسی خبره و آشنا به همه جوانب این صنعت است.
انتشارات قدیانی بخصوص در انتشار کتاب برای گروه سنی کودک ونوجوان، یکی ازموفقترین ناشران است و به گواه آمارهای خانه کتاب، این انتشارات پرفروشترین ناشر در بخش مجازی نمایشگاه بوده وغرفه آن در بخش حضوری نیز با ازدحام و استقبال علاقهمندان به کتاب بهخصوص کتابهای گروه سنی کودک و نوجوان مواجه شده است. درهفته کتاب و کتابخوانی، او مهمان تحریریه جامجم بود و دیدگاههایش را درخصوص مشکلات وچالشهای پیش روی کتابخوانی و راهکارهای برونرفت از این مشکلات بیان کرد.
در هفته کتاب و کتابخوانی هستیم، میخواهم از شما بهعنوان کسی که تجربه سالهای طولانی در عرصه نشر و کتاب دارید، بپرسم با توجه به اینکه هفته کتاب درحقیقت تجسم فعالیتهای ترویجی ما در حوزه کتاب است، چقدر این فعالیتها را به شکلی که انجام میشود، تاثیرگذار میدانید؟
در یکی از دورههای نمایشگاه حدود 25 سال قبل، احمد مسجدجامعی که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود، در جلساتی با حضور تعدادی از ناشران، مدیران کل وزارت و اهالی قلم ناخودآگاه این بحث را مطرح کرد که میخواهیم برگزاری هفته کتاب را آغاز کنیم و شما بگویید که چه کنیم که این هفته، رونقی داشته باشد و چگونه میشود این حرکت را شروع کرد. البته این را هم بگویم که هفته کتاب دو سه دوره قبل از انقلاب برگزار شده بود، آن زمان من نوجوان بودم و میدیدم که در کتابخانه پارکشهر برنامههایی برگزار میشود اما اطلاعات دقیقتری درباره آن دوره ندارم، منتها در آن جلسات خودم بودم و از جایی که در جریان هستم، خدمتتان عرض میکنم. آن زمان بحث این بود که چه کنیم که مراسم این هفته فراگیر باشد و مانند عید نوروز، جامعه را به سمت خودش بکشاند. یکی ازطرحها، برگزاری 1000نمایشگاه در1000مدرسه بود. یکی از دوستان گفت شما عدد 1000 را میفهمید؟ با دوستان گفتیم بله میفهمیم ولی چون این کار زیرساخت و پیشبینی نداشت؛ تنها روشی که میشد آن را پیاده کرد، استفاده از سیستم آموزشی و استفاده از بچههای امور تربیتی آن زمان بود. البته 1000 نمایشگاه در 1000 مدرسه، نسبت به کل کشور هم عدد آنچنان بزرگی نیست. این را تصویب و اعلام کردیم و پذیرفتیم که حتی درصدی از پولمان هم برنگردد. اگر فقط به هر مدرسه یک کارتن کتاب هم می دادیم، خودش عدد بزرگی میشد که گفتیم معاونت فرهنگی یک بخشی از آن را به عهده بگیرد که اگر برنگشت، درصدی از آن جبران شود. آن نمایشگاه در سال اول، باوجود اینکه تجربه اول بود و تعداد مطبوعات هم به گستردگی الان نبود ولی با استقبال بسیار خوبی برگزار شد و نمره قبولی در گام اول را گرفت. اصل قضیه از سال دوم به بعد شروع میشد. تا زمانی که این نمایشگاه جمع شد و پول ناشران را تسویه کنند، خود این کار در طول سال، جاری بود و همزمان جلساتی برای برنامهریزی در سالهای بعد هم برگزار میشد. آقای محمود ابراهیمیکه آن زمان مدیر انتشارات مدرسه وزارت آموزش و پرورش بود و بعدها معاون اداری مالی آقای مظفر در وزارت آموزش و پرورش شد و دورهای هم مدیرکل چاپخانه سازمان تبلیغات بود، گفت که من این تعداد را میکنم 3000 نمایشگاه و اجرایش را هم به عهده میگیرم. با معاونت فرهنگی قراردادی بست در حد اینکه پول کارتن، بستهبندی، تختهکشی و کارگر را بگیرد و 3000 نمایشگاه برگزار کرد و طبق قراراداد پول ناشران را هم داد. فکر میکنم هفت هشت سال تا نمایشگاه دهم این کار را به خوبی ادامه داد و این باعث شده بود که آموزش و پرورش را درگیر موضوع کند. یعنی مدارس همهجا تبلیغ کنند و کتابهای خوب انتخاب شود و به مدارس برود. البته شرایط زمانی را هم توجه داشته باشید؛ حدود سال 80. رونق اقتصادی خیلی قوی بود، کتابها در آن زمان روزبهروز تولید میشد و متولدین دهه 60 و 70 به دوره نوجوانی رسیده بودند و یواشیواش از دوره کودکی فارغ و اهل کتاب میشدند. رسانهها و تلویزیون از این حرکت استقبال زیادی کردند و مراسم مختلفی برای تقدیر از عوامل مؤثر بر رونق کتاب از خبرنگار و کتابدار گرفته تا معلم موفق در ترویج کتاب در مدرسه و ناشر و اهالی قلم برگزار میشد. این امر روز به روز شرایط کتابخوانی را رونق میداد. ولی بعدها، این توجهات و بهایی که به کتاب داده میشد، کاهش یافت. در این دوران آرام آرام متولدین اول انقلاب و دهه 60 که فارغالتحصیل شده بودند و دنبال شغل میگشتند، پروانه نشر گرفتند درحالیکه وزارت ارشاد و مجامع قانونی نشر را به عنوان یک شغل به حساب نیاوردند و این باعث شد که هر کارمندی بتواند پروانه نشر بگیرد. طرف مدیرکل یک اداره است، پروانه نشر هم دارد. همین امروز فکر میکنم حدود 25هزار پروانه نشر داشته باشیم. در کشوری که 90درصد تولید کتابش دست صد ناشر است، این اتفاق افتاده است. حتی اگر ناشرهایی را که 20 کتاب بیشتر ندارند، در نظر بگیریم، جمع ناشران فعال ما به 500 تا هم نمیرسد، این 500 ناشر را در مقابل 25 هزار ناشر بگذاریم، تفاوت مشخص میشود.
یعنی به نظر شما مشکل اصلی نشر ما، تورم ناشران مجوزدار اما غیرفعال است؟
از سال 85 به بعد آرام آرام هرچه جلوتر آمدیم، رکود نشر را بیشتر دیدیم. این مسأله عوامل مختلفی دارد. یک عامل این است که آن روز 10 هزار ناشر داشتیم، امروز 25هزار ناشر. برای بیشتر آن 10 هزار ناشر آغازین و بقیه تا سالهای میانی دهه 80، به صورت پراکنده کاغذ دولتی وجود داشت؛ البته این کاغذ دولتی، نیاز یک ناشر حرفهای مثل ما را تامین نمیکرد ولی بخشی از نیاز را برآورده میکرد. این را توجه داشته باشید که اختلاف بازار آزاد با قیمت دولتی هم عددی نبود. مثلا یک بسته کاغذ دولتی ششصدهفتصد هزار تومان بود و قیمت بازار آزاد، یک میلیون تومان، این بیست سی درصد، زیاد خودش را نشان نمیدهد، مگر اینکه در حجم زیاد باشد. ضمن اینکه در آن زمان، دنیای مجازی و اینترنت به گستردگی امروز نبود. این فناوریها شرایط و امکانات مردم و جامعه اهل قلم، ناشران و شما روزنامهنگاران را بهتر کرده اما از سوی دیگر میبینید که طرف کتابی را کاملا اشتباه ترجمه کرده و روی اینترنت میگذاشت، ناشر هم آن را برمیداشت و منتشر میکرد. الان این وضعیت خیلی بدتر شده است، کتابهایی را که غالبا مشکل دارند و مجوز نمیتوانند بگیرند، در خارج از کشور منتشر میکنند و این کتابها در فضای مجازی قرار میگیرد. این 25 هزار ناشر که فعال نیستند، بعد از چندسال وقتی میخواهد مجوزشان باطل شود، چند جزوه کوچک پیدا و چاپ میکنند. در اینجاست که باید مسؤلان شورایعالی انقلاب فرهنگی یک بازنگری در آییننامه صدور این نوع مجوزها انجام دهند تا بتوانند اوضاع را کنترل نمایند. چندی پیش در جلسهای به مناسبت روز قلم با آقای جلیلی که همه نویسندهها در آن جلسه بودند، من هم به عنوان ناشر دعوت شده بودم. بعد از صحبت دوستان، نوبت به من رسید، گفتم دغدغه من نگرانی اهل قلم است. شما یک خبرنگار با دوربین به من بدهید، دو سه روز با من بیاید، هر ایستگاه مترو، راهآهن، فرودگاه در کل کشور فیلمبرداری میکنم تا نشان داده شود، کتابهایی را که با تخفیف 50 و 60 درصد در آنجا فروخته میشود، همه رونویسی شده از کتابهای خوب ناشران ماست. قیمت واقعی که من ناشر زدم 120 هزار تومان، آنها پشت جلد زدهاند؛ 300 هزارتومان. حالا من که قیمت گذاشتهام 120هزارتومان، باید 35 درصد هم به مرکز پخش بدهم تا در مغازهها پخش کند. حق او هم 10درصد میشود. مغازهدار به قیمت روی جلد بفروشد، 25درصد گیرش میآید، 10 درصد هم تخفیف بدهد، 15درصد گیرش میآید. حالا این چطور 300 هزار تومان میشود که 70 درصد هم تخفیف میدهد؟ باید مردم را در این زمینه روشن کرد.
وزارت ارشاد در دورههایی این قضیه را جدی گرفت. تعدادی از انبارها و چاپخانههای دستاندرکار قاچاق کتاب را توقیف و با عوامل این کار، برخورد کرد ولی بعد از مدتی، دوباره باز همه چیز سر خانه اول برگشت. به هرحال موضوع قاچاق کتاب و برخورد با آن، وظیفه ذاتی ارشاد است، چرا این مسأله گاهی جدی گرفته میشود و گاهی فراموش میشود؟
این مسأله به دو سال آخر وزارت آقای سید عباس صالحی برمیگردد. آن زمان اتحادیه ناشران و کتابفروشان با همکاری بخش حراست وزارت ارشاد و اداره اماکن، این سه نهاد مثلثی تشکیل دادند، وقتی یک چاپخانه یا یک انبار درگیر این موضوع، کشف میشد؛ با یک تلفن این سه نهاد آنجا حاضر میشدند و آن را پلمپ میکردند. نه اتحادیه ناشران به تنهایی میتواند چنین کاری کند، نه حراست ارشاد، پلمپ کردن بهخاطر حضور اماکن بود که اختیار چنین کاری را داشت. وقتی این کتابها جمعآوری شد در انباری جمع شد و سولهای از این کتابها پر شد. پنجشش نفر از افراد خاطی را احکامی چون چندین سال زندان و جریمههای سنگین دادند. ولی بعد از آن تغییراتی در ارشاد، اتحادیه و اماکن رخ داد و دیگر پیگیری نشد و در هرصورت این مسائل همیشه هست. باید آگاهتر بود و بهتر مدیریت کرد. ریشهکن کردن وظیفه رسانهها و بخصوص تلویزیون است. انصافا در این سالهای اخیر، تلویزیون ما وقت زیادی برای تبلیغ کتاب گذاشته است. خوب است در کنار معرفی کتاب، درباره قاچاق کتاب هم بحثی بگذارد. نه فقط کتاب، درباره هر کالایی؛ وقتی طرف جعبه دارو را عین داروی خارجی تولید میکند و داخل آن یک داروی آشغال میریزد و به عنوان کالای خارجی به مردم قالب میکند، این دارو است که به جان مردم مرتبط است، کتاب که دیگر چیزی نیست.مسأله قاچاق چیز کمی نیست، درحال نابود کردن نشر است. ناشری رفته کتابهای خارجی پرفروش را ترجمه و منتشر کرده، یک ناشر دیگر همان کتابها را با کمی تغییرات رونویسی کرده و با اسم دیگری به ارشاد داده، مجوز هم گرفته است. نشر اصلی قیمت کتاب را 100 هزار تومان گذاشته، این یکی قیمت زده 400 هزار تومان، 70 درصد تخفیف هم میدهد تازه در نمایشگاه غرفه هم گرفته است. این درد است.
یادم هست که نمایشگاه امسال که میخواست برگزار شود، آقای احمدوند، معاون وقت وزارت ارشاد اصطلاح ناشران پختهخوار را برای این گروه از ناشران به کار برد و گفت جلوی این ناشران را در نمایشگاه میگیریم.
جلوی تعداد محدودی از آنها یعنی 10یا15ناشر راگرفتند ولی تعداد آنها خیلی بیشتر ازاین حرفهاست. ضمن اینکه جلوی10، 15 ناشر رادر نمایشگاه گرفتن، دردی را دوا نمیکند. باید پروانه نشرشان را باطل کنند و جلوی فعالیتشان را بگیرند. البته این هم هست که وقتی ما درهیأت بدوی محکومشان میکنیم، میروند تجدید نظر وبه قوه قضاییه شکایت میکنند و تبرئه میشوند. آییننامه داخلی است دیگر، حقوقی نیست و کاری هم از شما برنمیآید.
فرمایش شما درست است ولی بحثی هم وجود دارد؛ اینکه میگویم بالاخره ارشاد مسئولیت دارد. شما همین الان بروید به سایت خانه کتاب که مال خود ارشاد است، ببینید خانمیکه اصلا معلوم نیست که وجود دارد یا نه، با سن 17 یا 18 سال، همه رمانهای بزرگ تاریخ ادبیات جهان را ترجمه کرده است! مگر چنین چیزی ممکن است؟ مشخص است این کتابسازی است، چرا ارشاد جلوی اینها را نمیگیرد؟
من صحبت شما را تایید میکنم و میگویم نهتنها 17، 18ساله بلکه فردی هفتساله هم کتاب ترجمه کرده است! من خودم عضو هیأت تجدیدنظر تخلفات ناشران هستم. من اخیرا پیشنهادی دادم که مسئولان سابق قبول کردند، باید منتظر بمانیم و ببینیم مسئولان جدید چه میکنند. نظرم این بود که حداقل مجوز را بدون ثبت کدملی شخص صادر نکنید. شما به سایت ورود پیدا میکنی تا اعلام کنی من این کتاب ترجمه را میخواهم چاپ کنم، باید یک سری مشخصات پر کنید، وقتی کدملی نباشد، دیگر مشخص نیست شما چه کسی هستی ولی با کدملی تمام اطلاعاتتان مشخص میشود. من شنیدم ناشری حدود 20 کتاب رمان خوب را به اسم دختر هفتسالهاش مجوز گرفته است. این مسائل وجود دارد و ارشاد باید سختگیریهایی کند و اجازه ندهد این اتفاقات روی دهد. البته باید توجه داشته باشیم که الان ارشاد هیچ قدرت اجرایی ندارد و باید مسئولان اماکن، قوه قضاییه و دادسرای فرهنگ و رسانه با هم یک تیم شوند و طبیعتا آنموقع، ارشاد باید وظایفش را انجام بدهد.
ناشرانی که مجوز دارند ولی فعال نیستند، آیا تسهیلاتی دریافت میکنند؟
الان که تسهیلاتی وجود ندارد. آنچه عرض کردم مربوط به دورههای قبل بود. آخرین باری که ما کاغذ دولتی دریافت کردیم، در دوران قبلی وزارت آقای صالحی، یعنی سه سال قبل بود. اکنون تسهیلاتی وجود ندارد که بدهند؛ البته قطعا معاونت فرهنگی بودجههایی دارد که در قالب حمایت یا خرید کتاب اختصاص داده اما این هم عددی نیست، حداقل من به عنوان یک ناشر فعال در این زمینه حمایتی ندیدهام.
همیشه یکی از بحثهایی که ما با ارشاد داریم، بخصوص در برهه نمایشگاه این است که چرا یارانهای که به یک سری از اقشار میدهید، باعث خجالت است؟ ارشاد میگوید ما بودجه محدودی مثلا در حد 100میلیارد تومان داریم که باید با آن هفته کتاب و نمایشگاه هم برگزار کنیم، این بودجه را که خود وزارت ارشاد تدوین میکند و به سازمان برنامه بودجه و مجلس میدهد، چرا در این زمینه کمکاری میکند؟
اگر بخواهم در یک کلمه نظرم را بگویم، با شما موافقم اما در برخی زمینهها، اطلاعات من مقداری با اطلاعات شما فرق دارد، مثلا نمایشگاه بینالمللی هرساله در اردیبهشت برگزار میشود و همه دنیا از آن اطلاع دارند و البته بودجهاش هم حدود هفت هشت میلیارد تومان است و اصلا عددی نیست. برای همین با پول گرفتن برای ثبتنام بن کتاب و اجاره دادن غرفه به ناشر یا اجاره دادن بوفههای اغذیهفروشی به بخش خصوصی، در حقیقت بودجههایی از جاهای دیگری بهدست میآورند و با آن نمایشگاه را میچرخانند. اگر بودجه داریم که خب درست و حسابی بودجه بگیریم و مصرف کنیم و اگر هم بودجه نداریم که بحث دیگری است. نقش ارگانهای دولتی که جای خود را دارد، الان در بخش خصوصی هم اتحادیههای ما را از گرفتن حق عضویت منع کرده و میگویند حق عضویت را به اتاق اصناف ایران بدهید، آن هم مثل بانک مرکزی، دولت این بودجه را برمیگرداند. اینها بحثهای پیچیدهای است و من کارشناس دولتی و بودجه نیستم ولی چیزی که میدانم، این است که نمایشگاه را بهسختی برگزارمیکنیم. بهخصوص اینکه یک سری ارگانها برای خودنمایی، غرفههای وسیع با غرفهآرایی چند میلیاردی در نمایشگاه راه میاندازند وبعد به من ناشری که غرفهام باید متراژ خاصی داشته باشد،غرفه وسیع نمیدهند. من برای اولین بار در سال گذشته 600 متر مربع غرفه داشتم، میزان ارباب رجوع و فروش غرفه بنده بنا به آمار وزارت ارشاد در صدر جدول بود.
اگر از شما به عنوان کسی که دهههاست در کار نشر کتاب هستید و همه اضلاع کتاب و نشر را میشناسید، نظر بخواهند که بودجه حمایت از کتاب و کتابخوانی را به کدام بخش بدهیم، چه میگویید؟ این حمایتها باید از ناشر باشد یا مؤلف یا مخاطب؟
سالهای 83 یا 84 ما در نمایشگاه طوماری با امضای بیشتر از 60 ناشر آماده کردیم که کاغذ دولتی نمیخواهیم، این بودجه را بدهید به معاونت فرهنگی و بودجهاش را بالا ببرید. معاونت فرهنگی برای نهاد کتابخانهها و جاهای دیگر کتاب بخرد. بودجه ما را کم کردند ولی بودجه معاونت فرهنگی را زیاد نکردند. دورانی معاونتهای دیگر ارشاد قوی بودند، بودجه ارشاد را به سمت خودشان کشیدند و بودجه معاونت فرهنگی پایین آمد. در جواب شما باید بگویم من معتقدم این حمایتها صرفا نباید از ناشر، مخاطب و نویسنده باشد. بلکه این بودجه باید برای توسعه کتاب و کتابخوانی صرف شود و کار هم از دانشآموزان آغاز شود. من عضو شورای سیاستگذاری سامانبخشی آموزش و پرورش هم هستم. بدون اینکه بخواهم مراکز خاصی نام ببرم، شنیدم نامهای به آموزش و پرورش رسیده که گلایهشده مطالعه کتابهای غیردرسی در آموزش و پرورش خیلی پایین آمده است. من معتقدم که ما هر چقدر بودجهای را که برای حوزه فرهنگی اختصاص میدهیم، همان را بدهیم به مدارس و در هر کلاسی از دوره اول دبستان تا دبیرستان، قفسهای با کتاب باشد و مدارس ساعت مطالعه داشته باشند، بهتر است. اگر چنین اتفاقی بیفتد، بچهها از دوران کودکی کتابخوان بار میآیند، این بزرگترین خدمت است و مشکل آینده کشورمان را هم حل میکند. تیراژ کتاب که بالا برود، من ناشر به هدفم میرسم، نویسنده به حق تالیفش میرسد و جامعه هم پربار میشود ولی اگر بچههایمان به جای کتاب، اوقات فراغتشان را با گوشی بگذرانند، از آینده چه توقعی داریم؟
اتفاقا الان برعکس عمل میشود، درجاهایی کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان دارد راکد یا تعطیل میشود.
من به عنوان یک ناشر بخش خصوصی و علاقهمند به کتاب در میدان هفتتیر، پنج طبقه کتابفروشی با مساحت 1250 مترمربع ساختهام که شامل بخش کتاب کودک،بزرگسال، کافیشاپ، صنایعدستی و...است وتقریبا هرهفته ازسوی مدارس مختلف در قالب اردوهای یکروزه بچهها را برای بازدید و جلسات قصهخوانی و داستاننویسی میآورند. وقتی بخش خصوصی به اندازه توان خود میتواند، آن وقت کانون نمیتواند؟ مدیریت این مراکز باید با بهرهگیری از تمام امکانات واستفاده از تمام زیرساختها باشد.
آیا ازشما به عنوان یکی از ناشران فعال و جدی عرصه کودک و نوجوان، خرید کتاب از طرف کانون برای کتابخانههایش انجام شده است؟
در دو سال گذشته، دو سه هزار جلد از دو عنوان کتاب ما را خریدهاند. یکی کتاب «تَنتَن و سندباد» بود که رهبری متنی برایش نوشته بودند و یکی دیگر کتاب «قصههای تصویری از شاهنامه» بود که قیمت چندانی نداشت. تازه اینها را هم پارسال بعد از 10 سال خریدند.
چون قرار بود کانون، کتابخانههای خودش رابا کتابهای کانون وکتابهای برگزیده ازناشران کودک ونوجوان دیگرتجهیز کند.
در یکی از جلسههای سامانبخشی که آقای علامتی، مدیرعامل کانون حضور داشتند، اعلام کردند که ما 50 میلیارد تومان کتاب برای کتابخانههایمان خریدهایم.آخرجلسه به ایشان گفتم آقای علامتی از این 50 میلیارد تومان، یک قرانش نباید به ما میرسید؟ ناشر اول کودک و نوجوان کشور من هستم. این حرفم باعث شد که دو عنوان کتاب، به مبلغ 200 میلیون تومان از من بخرند!
اگر پیشنهادی که شما میدهید، یعنی بحث کتابخانههای مدارس راه بیفتد، بالاخره برای تجهیز اینها به کتاب و ناشر نیاز است و این امر باعث میشود که چرخه نشر هم تکانی بخورد.
غیرمستقیم بله، وقتی مترو میسازند، برای من و شما که نمیسازند، برای جامعه میسازند و من و شما هم به عنوان عضو این جامعه، بهره میبریم. جهاد سازندگی در دهه 60 کتابها را با تیراژهای وسیع برای مدارس ارسال میکرد. در نتیجه آن، بچههای دهه 60 و 70 نسبت به نسل جدید، خیلی کتابخوانتر بودند. این پیشنهاد بنده اگر پذیرفته شده، مصوبهای داشته باشد و دولت رسما آن را اجرا نماید، قطعا تأثیرگذار خواهد بود.
فرض کنید چنین اتفاقی بیفتد، وقتی بخواهند کتاب از ناشران بخرند، چه تضمینی وجود دارد که همین اتفاقی که الان دارد میافتد، پیش نیاید. یعنی 50 میلیارد بخرند ولی از شما که ناشر اول کتاب کودک و نوجوان هستید، هیچ کتابی نخرند بلکه از ناشری بخرند که معلوم نیست که هست؟
من دقیقا با شما موافقم. خود وزارت آموزش و پرورش در دهه 80 بخشی به نام ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی (کتابنامه رشد) راهاندازی کرد که کارشان انتخاب کتابهای مناسب از نظر پایبندی به برنامه درسی و رعایت چارچوب یک کتاب آموزشی است. در این کتابنامه حدود 3000 عنوان از 4500 کتابی که بنده چاپ کردهام، بررسی و مورد تایید قرار گرفته است. اگر الان سایتشان را ببیند، کتابهای ما در آنجا موجود است. اینجا که قرار نبوده کسی کتاب بخرد، این اقدام خوبی بود که کتابهای برگزیده را گلچین و معرفی کردند. الان در این سامانه تعداد کتابهای معرفیشده و مورد تأیید به 35 هزارکتاب رسیده است. اگر این کار با مدیریت تشکیلاتی همراه باشد، موفق خواهد بود. بنده از 14 سالگی کار کتابفروشی کردهام. قبل از انقلاب، کتابهای درسی سال اول تا پنجم مجانی بود، بعد کتابهای دوره راهنمایی را خیلی ارزان میفروختند. الان نزدیک 10 سال است آموزش و پرورش خودش ثبتنام میکند و از خانوادهها پول میگیرد و کتابها را هم خودش پست میکند. خودش این را در دست گرفته تا آن 18 درصدی که به کتاب فروشیها میداد، برای خودش نگه دارد. کتابفروشیهایی را که در مناطق و محلات بود، به ورشکستگی کشانده است. این روش، روش غلطی است. البته اینکه با کدملی باید کتاب درسی توزیع شود، درست است تا بیش از اندازه کتاب توزیع نشود. اگر اینگونه باشد؛ کتابفروشی محلی ثبتنام میکند، پولش را هم به حساب آموزش و پرورش میریزد و آن 18 درصد هم گیرکتابفروش میآید و در کنارش لوازمالتحریر هم میفروشد اما اینکه خودت یکپارچه توزیع میکنی، خودت میفروشی، تحمل نداری این 18 درصد نصیب بخش خصوصی شود و همهچیز را صددرصد دولتی میکنی، انحصار به وجود میآید حتی محتوای کتاب درسی را من ناشر باید تولید کنم. ما حدود هشتصد، نهصد عنوان کتاب درسی داریم، چه ایرادی دارد به هر ناشری 10 عنوان بدهید که چاپ کند، بعد در رسانهها اعلام کنند این عناوین را فلان ناشران منتشر میکند. امروزه تکنولوژی همهچیز را آسان کرده است و اکثر محصولات بهراحتی در دسترس قرار میگیرد. راهکار و امکاناتش وجود دارد. فقط باید درست اجرا شود. در اجرا هنوز نتوانستهایم از دنیای سنتی به دنیای مدرن وارد شویم.
شما به صورت جدی، چند سالی است در حوزه کودک و نوجوان ورود کردهاید. ما با کارشناسان راجع به ادبیات کودک و نوجوان که صحبت میکنیم، خیلی از آنها معتقدند که در تولید محتوا بهخصوص برای گروه سنی نوجوان و به طور مشخص در ادبیات داستانی، بسیار مشکل داریم. آیا شما با این پدیده یا معضل برخورد کردهاید؟
تمام این مشکلات در این پانزده بیست سال اخیر اتفاق افتاده است. اوج موفقیت و شکوفایی ادبیات کودک و نوجوان در دهه 60 و 70 بود. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، شاعران و نویسندگان بزرگی در این حوزه وارد شدند؛ البته قبل از انقلاب هم نویسندگان خوبی در این حوزه داشتیم ولی انگشتشمار بودند. کتابهای دهه 60 و 70، مشکلی ندارد، تیراژهایمان هم خیلی خوب بود ولی هرچه جلوتر آمدیم، هرکسی خودش را نویسنده دانست.
آیا قبول دارید که عمده بازار نشر ما در حوزه ادبیات، بهخصوص برای گروه سنی نوجوان به ترجمه اختصاص دارد و ما کتاب تألیفی خوب کم داریم؟
اگر به آمار خود خانه کتاب که مستند هم هست، توجه کنیم؛ در حوزه داستان برای خردسال و کودک و شعر غالب آثار ما تألیفی است. در مورد کتابهای علمی-آموزشی قضیه فرق میکند. به علت نبود منابع جامع و کامل، بهناچار مجبوریم از منابع خارجی استفاده نماییم اما درخصوص رمان و داستان، باید بگویم که اصل قضیه مشکل ما در همینجاست چون طبیعتا نسبت به نوجوانان کتابخوان، تعداد نویسندههای ما - نویسندههایی که قبولشان داشته باشیم - بسیار محدود است. من خودم سالانه 50 رمان تألیفی منتشر میکنم، حالا شما حساب کنید در کل کشور این تعداد به 300 تا 500 کتاب در سال میرسد. اگر این کتابها تیراژ 100 هزارتایی داشت، میگفتیم 500 هزار نفر نوجوان در جامعه این کتابها را میخوانند ولی وقتی تیراژ به 200 تا 500 نسخه رسیده و عنوان بر تیراژ غالب شده، این عددی نیست که بتواند درخواست را پوشش دهد و اینجاست که ترجمه، جای تألیف را میگیرد.البته نباید بیجهت از ترجمه ترسید. در بررسی این موضوع، فقط نباید به کشور خودمان نگاه کنید، این که میگویند تیراژهای آنها 500 هزار تا یک میلیون نسخه است، آیا همه این تعداد در لندن فروخته میشود یا همه این یک میلیون برای انگلیس است؟ برای همه انگلیسیزبانهای دنیا منتشرش میکند. ولی من فارسیزبان که از این طرف افغانستان کتابهای مرا ممنوع میکند، از آنطرف تاجیکستان است که چقدر کتاب میتواند به آنجا برود؟ معلوم است که محدود میشوم.
من کتابهای نشر شما را چند سال است رصد میکنم، یکی از کارهای خوب شما میدان دادن به بازنویسی از آثار کهن ادبیات و شعر و داستان قدیم است. من حتی دیدم مثلا شما یک دوره از حدیقهالحقیقه که کمتر کسی حتی از خود ادبیاتیها به آن توجه کردهاند را بازنویسی کردهاید. چه شد که بازنویسی آثار کلاسیک را برای کودکان و نوجوانان اینقدر جدی گرفتید؟
عشق و علاقه و ایستادگی و مقاومت همه با هم، باعث شد که این کار را پیش ببریم. تقریبا سال 65 یا 66 از آقای حسین فتاحی خواهش کردم مجموعه 14 قصه از 14 معصوم را برای بچههای دبستانی زحمت بکشد و بنویسد. آقای محمدرضا دادگر هم که یکی از بهترین تصویرگران خوب ما بود، کتاب را تصویرگری کرد. ما سه چهار بار این کتاب را چاپ کردیم. بعد یک مدیرکلی در وزارت ارشاد جلوی انتشارش را گرفت. ما به ایشان گفتیم این کتاب مجوز دارد و به هیأت نظارت شکایت کردیم. وزارت ارشاد دو هیأت نظارت بر نشر دارد، یکی در بخش کودک و نوجوان، یکی بزرگسال که با حکم رئیسجمهور تعیین میشوند. در هیأت نظارت تبرئه شدیم و حق را به ما دادند، این امر بر ایشان گران آمد و فرستاد از جایی استعلام گرفتند و بعد مدتی جواب آمد تصویرگری درباره ائمه(ع) برای کودکان در صورتی که وهن نباشد، اشکالی ندارد. بعد از موفقیت این کتاب، از آقای فتاحی خواستیم زحمت بازنویسی شاهنامه را هم بکشد. این دو تا مجموعه که موفق شد، گلستان سعدی را منتشر کردم. این کتاب، حاصل تجربه کتابفروشی من در نوجوانی در غرب تهران است. یک روز در سالهای اوایل انقلاب، دخترخانمی به کتابفروشی ما آمد و گلستان سعدی خواست. گلستان سعدی چاپ امیرکبیر را به او دادم، گفت: نه چیز دیگر و بهتری از این دارید؟ من نمیتوانم خط نستعلیق این کتابها را بخوانم. گفتم: نه ببخشید گلستان دیگری ندارم. این اتفاق به ذهنم جرقه زد و با آقای استادولی که با ایشان رفاقت داشتم، صحبت کردم و گفتم میخواهم گلستان سعدی را منتشر کنم اما به شکل تازه، با اعرابگذاری و قطع جدید. ایشان هم رفت و با قطع پالتویی که در ایران اصلا مد نبود، کتاب را آورد. تولید این کتاب با این قطع سخت بود، ماشین تاکن و امکانات دیگر نداشتیم ولی به هرحال آن را چاپ کردم. این کتاب آن زمان 100 هزار نسخه در یک سال به فروش رفت و تاکنون 40 بار تجدید چاپ شده است. بعد از آن به آثار دیگر نویسندگان کلاسیک مانند بیهقی روی آوردیم و در اختیار دانشجویان و بزرگسالان قرار دادیم. این کتابها باتوجه بهسرعت زیاد انتشار کتاب در آن زمان، از نظر اقتصادی برایمان پررونق بود. این کتابها حدود 10 سال قبل در 40 جلد چاپ شد و اخیرا در پنج سال گذشته 20 کتاب دیگر هم اضافه کردهام که در حال آمادهسازی است و تا شش ماه دیگر منتشر میشود. در میانه این کار بود که با خودم گفتم حالا که من شاهنامه را برای کودکان منتشر کردم، باتوجه به زبان ثقیل و سخت اینگونه کتابها که باید برای فهم آنها به واژهنامهها مراجعه کرد و درکشان دشوار است، میتوان آنها را به زبان ساده برای کودکان بازنویسی کنیم تا آنها نیز علاوهبر آشنایی با پندها و آموزههای قدیمی، با فرهنگ ایرانی و اسلامی نیز آشنا شوند. درنتیجه آثار دیگر را هم به صورت مجموعههای ده تایی برای کودکان آماده کردم. این کتابها با هنر تصویرگران زبده و نویسندههای صاحبقلم منتشر شد و خیلی سریع مورد استقبال قرار گرفت. البته منظورم از خیلی سریع، سه یا چهار سال است. این کتابها با 10داستان کوتاه و تصویرگری در 10جلد چاپ میشد و بعد یک کتاب رحلی هم از مجموع این 10 جلد منتشر کردیم و درنهایت به تناسب بودجه خانوادهها، در قطعهای مختلف منتشر شد اما بعد از کرونا همه چیز به همریخت. دیدم کتاب جلد سخت به جای 30 هزار تومان شده 100 هزار تومان. قطعش را تغییر دادم و کوچک کردم، جلدش را نرم کردم و با جلد شومیز منتشر کردم که قیمتش همان حدود قبل بماند. البته باید بگویم کار ما فقط در این کتابها خلاصه نمیشود. در مورد علوم یا مثلا فرض کنید درباره آیتی، شما بخواهید اطلاعاتی بدهید، مخاطبانتان باید حداقل دیپلم داشته باشند ولی این مفاهیم را چطور باید به بچه چهارساله آموزش داد؟ چند وقت قبل بعد از 10 سال قصد داشتم برای یک کار شخصی بروم دبی. به یک کتابفروشی رفتم و یک مجموعه چهارتایی کتاب درباره آیتی برای بچهها دیدم و خریدم. آمدم تهران و به بخش پژوهش انتشارات گفتم این کتابها را بررسی کنند، گفتند این یک مجموعه 19 جلدی است که چهارتا از کتابهایش دو ماه است چاپ شده، همه 19 کتاب را خریدم. دراین کتابها مفاهیم مهندسی به صورت بسیار ساده و علمی برای بچهها توضیح داده شده است. به بچهها گفتم این نویسنده و ناشر را زیرنظر داشته باشید، دو ماه بعد دیدم چهار کتاب جدید منتشر کرد. فورا آن چهارتا را خریدم و دادم ترجمه کردند. این کتابها را در نمایشگاه امسال رونمایی کردیم و خیلی از آنها استقبال شد.
ماجرای تلفن آقای وزیر و سفارش چاپ کتاب
خدا میداند من شاید هفت -هشت نفر را بدجور رنجاندهام و هر کاری هم کردم که با زبان نرم و با ظرافت صحبت کنم، نتوانستم مثلا یک بار وزیری به من زنگ زد که بچهای هست کتاب خیلی خوبی نوشته است. پدربچه هم نزد ما آمد و ازموضع بالا کتاب دخترش را آورد و به خیال اینکه وزیر زنگ زده و من باید فورا و بله قربانگویان کتاب را دو روزه چاپ کنم. به او گفتم این دختر شما انگیزه نوشتن دارد ولی در اول راه است، شما این داستانش را ببر بده کیهانبچهها بخوانند، اگر این قصه قشنگ بود، آنجا چاپ کنند. آنجا یک بار مصرف است و هفته دیگر نیست و شماره بعدش میآید، هیچجا هم به ثبت نمیرسد. خوب و بدش هم نمایان نمیشود ولی کتاب وقتی که در کتابخانه ملی فهرستنویسی شد ومن چاپ کردم، مادامالعمر کتاب بچه شما خواهد بود، بعد وقتی این دختر 20 و 25 ساله شد، ادبیاتش قوی شد و در جامعه وارد شد، اصلا به کتابش نگاه نمیکنند. از این دسته افراد خیلیها پیش من آمدهاند و وقتی من توضیح دادهام، قبول نکرده و رنجیده از نزدمن رفتهاند. الان که دیگر این دهه نودیها وضع را بدتر کردهاند. آثار ما ودیگر ناشران رابرمیدارند وراحت رونویسی میکنند،آن هم پرازغلط ویک خط در میان جا میاندازند. حتی اخیرا با این نرمافزارها و با هوش مصنوعی کتاب ترجمه میکنند. هوش مصنوعی هرچقدر هم خوب باشد، یک خط در میان قطعا اشتباه دارد. به همین دلیل خانوادهها باید به برند ناشر، نویسنده و تصویرگر در انتخاب کتاب توجه داشته باشند.
گزیدههایی از گفتوگو
1- شورایعالی انقلاب فرهنگی باید در آییننامه صدور مجوز نشربازنگری کند
2- ریشهکن کردن قاچاق کتابوظیفه رسانهها و بهخصوص تلویزیون است
3- انصافا در این سالهای اخیر تلویزیون وقت زیادی برای تبلیغ کتاب گذاشته است
4- پیشنهاد دادهام صدور مجوز منوط به ثبت کدملی شخص شود تا اطلاعات اشخاص درخواستکننده مشخص شود
5- بودجه نمایشگاه بینالمللی کتاب حدود هفت،هشت میلیارد تومان است!
6- بودجه حمایتی باید برای توسعه کتاب و کتابخوانی صرف شود و کار هم از دانشآموزان آغاز شود
7- ساماندهی منابع آموزشی و تربیتی (کتابنامه رشد)، اقدام خوبی بود که آموزشوپرورش انجام داد
8- مشکل اصلی ما در رمان و داستان نوجوان است، چون تعداد نویسندههای ما نسبت به نوجوانان کتابخوان، بسیار محدود است
آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر