printlogo


اگر پایان نباشد، ما هیچ‌کاری نمی‌کنیم!
یافتن علت پدیده‌ها همیشه دغدغه بشر بوده. از بلقیس‌خانم که علت زردی صورت بچه اش را دوست دارد بداند تا ابن‌سینا و ابوریحان و گالیله، دغدغه علت داشته‌اند.علت چرخش زمین چیست؟ باد چرا می‌وزد؟ باران چرا می‌بارد؟ علت جوشش رودخانه چیست؟ علت به‌وجود آمدن خود ما چه می‌تواند باشد؟ و هزار چرای دیگر گه آدم دو‌پا دائما فکر می‌کرده باید برای این‌ها دلایلی دست‌و‌پا کند.

ابتداهای تاریخ، جایی حوالی یونان، مردم معمولا برای توضیح اتفاقات ازاسطوره یاری می‌گرفته اند. مثلا وقتی بچه‌ای سر زا می‌رفته می‌گفتند خدایگان قربانی گرفته یا وقتی باران می‌باریده معتقد بودند الهه باران خوشحال شده.اصلا یک‌چیزی داشته‌اند تحت عنوان زئوس. این آقای زئوس خدای رعد‌و‌برق بوده که نماد آن صاعقه بوده و دوست‌داشته آن را پرتاب کند. زئوس همچنین می‌توانست باران بباراند و بسته به خلق‌و‌خوی خود، آب برای محصولات فراهم کند.بسته به نحوه استفاده زئوس از قدرت خود، زندگی گیاهی یا شکوفا می‌شد یا می‌مرد. زئوس می‌تواند سخاوتمند یا با روحیه پست باشد. خلاصه این‌که مردم کلا باید چهارزانو یک گوشه می‌نشستند تا ببینند این اسطوره‌ها چه تصمیمی برایشان می‌گیرند. دراین وضعیت آدم‌ها و طبیعت و کلا جهان هر‌دو به یک اندازه تحت تاثیر اسطوره‌ها بودند. این وضعیت یک مدل برخورد با مسأله بوده اما در‌کنار این مدل مواجهه برخی اندیشمندان آمدند و طور دیگری فکر کردند. مثلا یکی‌شان که خیلی معروف است و اسمش تالس است، آمد و گفت: همه‌چیز از آب است! این حرف تالس اگرچه خیلی ساده است اما نکات مهمی دارد. اولین نکته‌اش این است که او قصد داشت علت همه چیز را یک‌چیز یعنی آب معرفی کند و دست از آن پراکندگی علت‌ها برداشت. از اینجا به بعد گفت‌وگو درباره علت‌ها داغ‌تر شد. تا جایی که بعدها آقایی به‌نام ارسطو وقتی بیشتر به اطرافش نگاه کرد، متوجه شد هر‌ پدیده ممکن است چهار علت داشته باشد. بگذارید در یک مثال این چهارتا را توضیح دهم. فرض کنید شما نجاری هستید که می‌خواهید یک میز ناهارخوری بسازید. در چنین سناریویی، علت مادی: چوب، علت صوری: طرح‌و‌نقشه میز،علت فاعلی: نجار و علت غایی: میز ناهارخوری به‌حساب می‌آید. اما در‌حال حاضر من می‌خواهم ذهن شما را متوجه دوعلت آخر کنم.یعنی علت فاعلی وعلت غایی.اگرکمی دقت کنیم متوجه می‌شویم که ما برای انجام هر‌کاری با این دو علت مواجهیم. درواقع زمانی که ما می‌خواهیم کاری ارادی از خود به‌جا بگذاریم، علت فاعلی آن کار هر‌چه باشد خود ما هستیم. اما علت غایی کار‌های ارادی ما چیست؟ وقتی سر‌نخ این شماره را پی‌جور شوید، سر از مفهومی آشنا در می‌آورید. مفهوم پایان! روشن است که شما برای انجام هر‌کاری ابتدا یک پایان برایش تصور می‌کنید. به‌عبارت بهتر یک غایت برای افعال خود در نظر می‌گیرید.برای مثال وقتی می‌خواهید درس بخوانید، می‌گویید باید بروم و کتاب را روبه‌روی چشم قرار دهم و بخوانم تا باسواد شوم. این یک مدل غایت و انتها برای فعل شماست؛ اما نکته این است که وقتی ما درباره علت غایی حرف می‌زنیم از دو چیز صحبت می‌کنیم. یکی آن غایت خارجی است که قراراست به آن برسیم ودیگر علت غایی موجود در ذهن‌مان.به مثال نجار که نگاه می‌کنیم، نجار برای ساخت میز ابتدا چوب روبه‌رویش را به‌شکل یک میز تصور کرده و بعد یک میز ساخته. من می‌خواهم بگویم آن میزی که قبل از ساخت میز تصور کرده علت غایی کارش است و آن‌میزی که ساخته و پشتش نشسته، غایت کارش! حال حرف من این است که شما در هر عمل خود این دو حیثیت از علت غایی را دارید. به‌عبارت ساده‌تر، شما اگر قبل از هر فعلی پایانش را تصور نکنید هرگز دست به انجام آن نمی‌زنید. ولو این‌که آن پایان یک غایت اجمالی و حدودی باشد. برای همین است که می‌گویند تمام افعال ارادی ما قاعدتا همراه با آگاهی و علم به پدیده رخ می‌دهد. یعنی شما اول می‌دانید بعد می‌خواهید، نه این‌که اول بخواهید بعد بدانید! پس به‌عبارت فلسفی، علت فاعلیت فاعل علت غایی است و به‌عبارت ساده علت این‌که فاعل کاری انجام می‌دهد غایت است و به‌بیان ساده ساده، اگر پایان و تصور پایان کارها نباشد ما هیچ‌کاری نخواهیم کرد.

سید سپهر جمعه زاده