نگاهی به سریالی از فریدون حسنپور که از رمان وی اقتباس شده است
گنجی از یاد رفته
فریدون حسنپور، نویسنده و کارگردان که این روزها سریال «سوجان» با قلم او روی آنتن شبکه یک است، رمانی با نام «از یاد رفته» دارد که براساس آن فیلمنامه سریالی را با همین نام نوشت و کارگردانی کرد. در این شماره نگاهی به این پیوند ادبیات و تلویزیون داشتیم.
برگ اول
درباره سریال
سال۱۳۹۰بود که سریال از یاد رفته در۲۲قسمت روی آنتن شبکه یک سیمارفت.سریالی که قصه خودرا ازقدیم شروع میکردوبه زمان حال میرسید.دراین مجموعه بازیگرانی همچون سپیده خداوردی،محمدرضافروتن،بهنوش طباطبایی،رضا ناجی،سیاوش چراغیپور،حسین عابدینی، سیاوش خیرابی، محسن افشانی، فریبا نادری و...حضور دارند.
برگ دوم
ماجرا چه بود؟
داستان این مجموعه تلویزیونی که براساس رمانی به نام از یاد رفته به نویسندگی حسنپور نوشتهشده داستان مقاومت انسان در برابر شرایط بحرانی را روایت میکند. در این داستان زندگی شخصیتها طی یک دوره 40ساله تعریف میشود. مرتضی پورامین که جوانی درسخوان بوده، در دهی نزدیک دیلمان گیلان زندگی کرده و در ده او دختری بهنام گلرخ زندگی میکند. گلرخ دوست دارد با مرتضی ازدواج کند ولی پدر و مادر او به ازدواج رضایت نمیدهند، گلرخ با پافشاری بسیار بالاخره آن دو را راضی میکند. پدر گلرخ که بیمار بوده، به ازدواج رضایت داده و سپس جان میسپارد. گلرخ پس از ازدواج به مرتضی پیشنهاد میکند که درس بخواند، مرتضی نیز به رشته پزشکی علاقه داشته و در کنکور سراسری بالاترین رتبه را بهدست میآورد و در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته میشود؛ پس مجبور میشود تا هفت سال در تهران درس خوانده و گاهی به خانه خود بازگردد؛ گلرخ پس از مدتی صاحب پسری به نام علی میشود. مرتضی در تهران با دختری به نام مینا نادری آشنا میشود که همکلاسیاش در دانشگاه هست... مرتضی بعد از پایان تحصیل، گلرخ را طلاق میدهد و با مینا نادری ازدواج میکند و سپس با دریافت بورسیه تحصیلی به اروپا میرود و در اتریش ادامه تحصیل میدهد اما چندی بعد بر اثر تصادف در اتریش، فلج میشود... .
برگ سوم
بازخوانی یک گفتوگو
حسنپور پیش از این در گفتوگویی چنین عنوان کرده بود: در این سریال به اوج و فرودهای زندگی و تلخیها و شیرینیهای آن اشاره میکنیم تا به تماشاگر بگوییم اینها میتواند درس عبرتی برای تو باشد. جامعه ما درباره کلمهای به نام «سواد» به گرفتاریهایی برخورده است. دانشگاههای ما در مقطعی زیاد شد و تعداد افراد تحصیلکرده، افزایش پیدا کرد اما تعریف از سواد، غلط شد؛ این تعریف بیشتر به سمت مدرکگرایی رفت، در حالی که شعور اجتماعی مردم باید بالا برود. ما افراد باسواد زیاد داریم اما تیراژ کتابها پایین است و بیش از چند هزار نسخه نیست. من فکر کردم مردم از طریق تلویزیون، یکی از این کتابها را بخوانند و اگر ببینند این سریال براساس یک رمان نوشته شده، ممکن است علاقهمند شوند که آن کتاب رابخوانند. تلویزیون، چنین قدرتی را دارداما چراازآن استفاده نمیشود؟ وقتی گفته میشود پایه این سریال، رمان است، مخاطب با این شخصیتها همذاتپنداری میکند. ما با شخصیتها زندگی میکنیم و عمرمان طولانیتر از این 50 ــ 60 سالی است که زندگی میکنیم. من علاقهمندم که این مسأله ادامه پیدا کند و ادبیات را به سینما و تلویزیون بیاوریم و روی آن بیشتر کار کنیم.
آرمیتا علیرضایی - از اهالی قلم