هم فاله، هم دروغ!
همه ما حداقل یک بار از ته دل آرزو کردهایم که ایکاش میتوانستیم آینده را ببینیم یا حداقل نشانهای از آن را پیدا کنیم. مثلا 10 سال بعد چه شکلی هستیم، کجا زندگی میکنیم و وضع مالیمان چطور است؟ ماشین و خانه داریم؟ همسر و بچه چطور؟ کار و بارمان در چه وضعی است؟
بعضیها به همین آرزو و سوالات بیجواب بسنده میکنندوبعضی هم باسودای رسیدن به جواب این سوالات،راهی وادیهای غلط میشوند؛بعضی هم که انگیزههای شرورانه دیگری درسردارند. سرتان را درد نیاورم، ما دراین دوصفحه ازنوجوانه درباره پیشبینی آینده صحبت کردهایم و ازکسانی گفتهایم که بازارشان بافروش خرافات ودروغ پررونق است و پولها به جیب میزنند.
یعنی چه؟
ابتدا تعریفی مختصر و مفید ازسه کلیدواژه مختلف میگویم و بعد وارد اصل ماجرا میشوم. دعانویس به فردی گفته میشود که با استفاده از نوشتن متونی بهظاهر مذهبی روی اجسامی مانند قفل، کلید، کاسه یا بعضی اشیا و پوست حیوانات، مبالغی را از مردم دریافت میکند. توجه داشته باشید که در اینجا منظور از دعا، ادعایی است که ازسوی دعانویسان مطرح میشود؛ دعاهایی مثل صحیفه سجادیه یا ذکرهایی که از ائمه بهجا مانده و با هدف توسل به خداوند و کمک برای بهبود شرایط (اگر خدا بخواهد) است، تفاوت دارد. دعانویسان به دروغ، دعاهای خود را به قرآن نسبت میدهند و آنها را کاملا دینی میخوانند. ادعا میکنند که از اجنه خوب کمک میگیرند، ولو اینکه طلسم بنویسند! اما تفاوتی نمیکند چه بگویند و چه ادعا کنند؛ بهطور کلی این امر اشتباه، خرافه و گناه است!
فال و فالگیری نیز به معنای کوشش در پیشگویی و پیشبینی آینده یک فرد است که عملی خرافی بهشمارمیرود.فال با طالعبینی فرق میکند.طالعبینی نوعی پیشگویی براساس وضعیت ستارگان در زمان تولد فرد است (مانند طالعبینی چینی یا هندی). اما در فال، پیشگویی باتوجه به انتخاب فرد بهدست میآید و برخلاف طالعبینی، به تاریخ تولد بستگی ندارد (مانند فال تاروت، فال قهوه یا فال حافظ).
حالا که با تعریف اولیه این سه مفهوم آشنا شدیم، میخواهم وارد لایههای اولیه از پرونده این شماره نوجوانه بشوم.فال، دعا و طالعبینی از مواردی است که در فرهنگهای مختلف با شدت و ضعف وجود داشته و تاریخچه فال به دوران باستان میرسد. دعانویسی قبل از اسلام با شکل و شمایلی دیگر وجود داشته و بعد از اسلام، اسم و مفاهیم و حالات عوض میشود.
اما آیا هر امری که قدمت دارد، لزوما صحت و اعتبار هم دارد؟ جواب واضح است؛ خیر!
در حالی که بسیار دیدهایم طرفداران فال، دعا، طالعبینی یا کسانی که میخواهند مشتری جذب کنند، با بیان همین تاریخچه و قدمت، مردم را تشویق میکنند تا برای یک بار هم که شده، فال بگیرند یا دعایی بخرند.در گذشته، پادشاهان براساس همین عقاید خرافی و با پیشگویی رمالها و فالگیرها، آینده مملکتی را تحتالشعاع قرار میدادند. در مستندات تاریخی ذکرشده که پادشاهان قاجاری گاهی بر همین اساس تصمیم میگرفتند یا زنان قاجاری در رقابت با هم طلسمهایی را به خورد شاه میدادند. مثلا امینه اقدس، از زنان ناصرالدینشاه، آبجادو به شاه میخوراند تا علاقه او را به خود جلب کند.میگویند تا سال۱۳۰۱،دعانویسی جزو شغلهای رسمی شمرده میشد، درآمار مشاغل میآمدودفتر ودستکی برای خودش داشت. دسترسی به آنها راحت بود و مردم اعتقادات عجیب غریبی به این قشر داشتند.بعدتر،با غیرقانونی و مجرم شناخته شدن این افراد و افزایش سواد مردم، بسیاری از اعتقادات غلط مربوط به همین امر ازبینرفت و کمرنگ شد اما اگر توقع دارید که بگویم «تمام شد»، سخت در اشتباهید! خرافات همیشه لباسهای نو میپوشد و حرفهای قدیمیاش را تمیزتر و با رنگو لعاب جدید میگوید.
مرحوم جعفر شهری، نویسنده کتاب تهران قدیم، دراینباره میگوید:«در آن عصر، دعانویسی به دو طریق انجام میشد یکی دورهگردی که دعانویس در کوچهها میگشت و با داد زدن به دنبال مشتری میگشت و قسم دیگری که دعانویس دکانی برپا میکرد و همچون دیگر کسبه به کار خویش آزادانه مشغول میشد... در نظام اجتماعی تهران قدیم، زنان دارای نقش چندان فعالی در هیچیک از امور نبودند، به همین جهت جای چندانی در تفریحات نداشتند و سهم بازار فالگیری و توسل به جادو و جنبل هم در میان زنان گرم بود...»
چرا همچنان کشش به این مفاهیم وجود دارد؟
متأسفانه بااینکه جامعه ایران، بهخصوص زنان ایرانی، در سالهای اخیر باسوادتر شدهاند و درصد بیشتری از آنها نسبت به گذشته وارد دانشگاه میشوند اما همچنان بخش قابلتوجهی از کسانی که به فالگیرها ودعانویسان مراجعه میکنند از میان دختران و پسران جوان هستند. این راهم آمارها تأیید میکند وهم رصد فضای مجازی گواه آن است. حتی دیدهشده کسانی که اعتقاد راسخی به مفاهیم دینی ندارند هم برای رفع مشکلات خود به خرافاتی اینچنینی که به دروغ دینی و اسلامی قلمداد میشود، رجوع میکنند.
به نظر میآید که این موضوع را میتوان از دو منظر نگاه کرد:
یک: روانشناسان و جامعهشناسان میگویند اگر کسی یا کسانی تحت فشار، استرس یا اضطراب باشند، ممکن است نسبت به این امور تمایل بیشتری پیدا کنند. ترس از آینده و ناآگاهی نسبت به آن، آنها را به سمت کسب آگاهی (هرچند دروغین) سوق میدهد. این رفتارهای ایمنیطلب در مواقع تصمیمگیریهای بزرگ بیشتر نمایان میشود. در دوره نوجوانی هم این استرس و اضطراب بسیار بروز پیدا میکند.
دو: انسان بهصورت فطری نیازمند مفاهیم معنوی است. در دنیای مدرن که سردرگمی در امور معنوی بیشتر شده، تمایل به معانی دروغین یا آگاهیهای غیبی افزایش مییابد؛ مخصوصا در دوره نوجوانی، میل به شناخت خود، خدا و جهان اطراف، بیشتر از دوره کودکی است و نوجوان برای پیدا کردن هویت و ارزشهای خود، ممکن است به سمتوسوی مختلفی کشیده شود و صد البته که دلایل شخصی و اجتماعی دیگری هم در این مهم تاثیرگذار است.
درمقدمه کتاب چیستی و چگونگی معنویت اسلامی،درباره اثرمعنویت درروح وجان انسانهاچنین آمده است:«ازمنظرقرآن مجید، انسان دارای دو بُعد روحی و جسمی است وهمانگونه که جسم او نیازمند تغذیه سالم وبهداشت است،روح اونیز باید تغذیه معنوی شود تا رشد کند و تکامل یابد؛ با این تفاوت که در مقابل زندگی محدودوناپایدار جسم، روح جاوید و پایدار است و پس از گذر از دنیای مادی در سرای باقی به زندگی خویش ادامه میدهد. از اینروست که باید به غذای روح بیشتر از جسم اهمیت داد.»
از کجا معلوم که دروغ میگویند؟
اول از همه شاید بپرسید که از کجا مطمئن هستیم که فالگیرها دروغ میگویند و دعانویسان نیرنگبازند؟
ابتدا درباره فالگیرها یک سؤال مطرح میکنم. شما به من بگویید که چرا باید راست بگویند؟ آدمی که مثل شما میخورد، میپوشد و میخوابد، فرضا اطلاعاتی از علوم غیبی هم داشته باشد، قرار است آینده شما را از روی باقیمانده قهوه ببیند؟ یا درباره روابط عاطفیتان براساس یکسری کارت چاپشده نظر بدهد؟ آنهم کارتهای تاروت که ادعا میکنند قدمت بالایی دارد اما بعد از صنعت چاپ، به وجود آمده است. در ثانی، گیرم که درست از آب درآمد، با مغالطههایشان چه کنیم؟ فالگیرها گاهی از حقایق بدیهی استفاده میکنند. مثلا اگر کسی که به آنها مراجعه میکند، مرد باشد، طبق تجربه گمان را بر این میگذارند که به مشکلات مالی برخورده و اگر زن جوانی باشد، احتمال میدهند که مشکلات عاطفی داشته باشد. اگر مشتری را از قبل بشناسند که نانشان در روغن است؛ از شناخت خود بهره میبرند و داستان میسازند. اگر هم غریبه باشد، براساس اطلاعاتی که از او میگیرند و با تکیه بر مفاهیمی که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد یا افتاده باشد (مثل ازدواج، سفر، دشمن، از دست دادن، خطر و...) پیش میروند.
فالگیرها از چند نوع مغالطه بهره میبرند:
شیب لغزنده: طوری سخن میگویند که گویی اگر قدمی اشتباه بردارید، حتما اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد.
دوراهی دروغین: گزینههایی پیش پایتان میگذارند که انتخاب بین آنها اجتنابناپذیر به نظر میرسد، درحالیکه گزینههای دیگری هم وجود دارد.
استدلال دوری: استدلالشان براساس فرضیاتی میچرخد که صحت آنها از قبل پذیرفته شدهباشد، مثل اینکه «فال همیشه درست است، چون تجربه نشان داده درست بوده.»
ابهام: عمدی یا غیرعمدی سخنانشان را مبهم بیان میکنند تا برداشتهای مختلفی از آن شود.
برای اثبات صحبتهایم، پیشنهاد میکنم جستوجو کنید و اعترافات فالگیرهایی که دستگیر شدهاند را بخوانید.
در ارتباط با دعانویسان، علاوهبر آنچه بالاتر عرض کردم (یعنی دریافت اطلاعات و استفاده از مغالطهها)، چند نکته دیگر نیز وجود دارد.
اول اینکه این قشر با توسل به مفاهیم دینی، اعتبار، قداست و نوعی رازآلودگی به دست میآورند. برای مثال در کاوش مخفیانه نوجوانه، با یکی از دعانویسان تماس گرفتیم. بعد از کمی صحبت و توضیح، او تأکید کرد که «بین دو نماز» نشسته است و از ما خواست بعدا به او پیام بدهیم. همین تأکید میتواند بهراحتی اعتماد کسی را جلب کند و نوعی قداست و احترام برای او بهوجود بیاورد. (این کاوش مخفیانه را میتوانید در صفحه ۳ این شماره از نوجوانه مطالعه کنید)
از طرفی، بهکارگیری اجنه (چه رحمانی و چه شیطانی) برای هر امری، امکانپذیر است اما چه عایدیای خواهد داشت؟ چون این امر گناه است و رسیدن به این مرتبه، گناهی بدتر از آن بهشمار میرود، ورود به این وادی، جز شر و فلاکت چیزی ندارد. همانطور که ائمه و پیامبر اکرم (ص) سحر و جادو را نهی کردهاند و علمای دینی ما تأکید میکنند که برای هیچ امری به سراغ چنین کارهایی نرویم.
دعانویس ممکن است ادعا کند که کار خود رابراساس آیات قرآن پیش میبرد اما چنین امری درست نیست.چطور ممکن است از کتاب آسمانی قرآن که پر از خیر وبرکت است، طلسمی شر و ویرانگر بیرون بیاید؟
آیتا...العظمی ناصر مکارمشیرازی دراینباره میگوید: «نوشتن دعاهایی که از حضرات معصومین علیهمالسلام رسیده و در کتب معتبر موجود است، اشکالی ندارد. ولی دعانویسی حرفهای، که شغل افراد سودجوست، صحیح نیست و غالب کتابهایی که به آن استناد میکنند، اعتباری ندارد. این امر اگرچه ممکن است، ولی شرعا جایز نیست و بسیاری از مدعیان آن، افرادی دروغگو یا خطاکارند. فالگیری نیز از خرافات است و گرفتن پول برای گرفتن فال جایز نیست.»
از دری دیگر بشنو!
اولین بار که این شعر قیصر امینپور را خواندم، نوجوان بودم. هر مصرع که جلوتر میرفتم، انگار معمای حلنشدهای در ذهنم حل میشد. هربار که شاعر میگفت «نمیشود که نمیشود»، میفهمیدم که چقدر در برابر درک زندگیای که تازه داشتم با دقت نگاهش میکردم، عاجزم.
بعدتر، یک بار که پای تلویزیون نشسته بودم و مردی خواند «هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر» معمای دیگری درسرم شکل گرفت وازخودم پرسیدم «واقعازندگی همیناست؟همین جبری که شاعر میگوید؟ همین تقدیر و اجبار؟»
بارها و بارها این سوالات در سرم تکرارشد وآخرین بار،چندروز پیش بود.وقتی که پست احسان علیخانی رادرصفحه مجازیاش دیدم. او ازخاطرات10سال پیشش گفت و پیشبینیهایی که درباره آینده دوستانش کرده بود وهرکدام به طرزعجیبی،جور دیگری رقم خورده بود. به آینده فکر کردم، به اینکه چه چیزی قرارست من را به نقطهای در زندگی برساند؟ دست تقدیر یا انتخابهایم؟
نمیدانم! منطقی و دینیاش را بخواهی بدانی، جواب خاص خودش را دارد اما تجربه فردیام - با این سن و سال کمی که دارم - به من میگوید که زندگی پیچیده، غیرقابل پیشبینی و اجتنابناپذیر است. نمیشود با زندگی جنگید، نمیشود از آن فرار کرد یا از دستش به جای دیگری پناه برد. زندگی را باید زیست، چشید و قدم به قدم با آن همراه شد. جبر یا اختیارش به کنار، زندگی هرچه که هست، غیرقابل پیشبینی است. میشود برایش برنامه ریخت اما نمیتوان روی برنامهریزیهایش حساب باز کرد؛ خوش قول و سر وقت نیست، گاهی دیر میکند، گاهی از دنده چپ بلند میشود و گاهی هم خوش رفتارست. زندگی هرچه که هست، چه یک داستان از قبل نوشته شدهباشد، چه یک لوح سفید نامشخص، ارزش دست و پا زدن ندارد. نمیگویم ارزش تلاش کردن را ندارد، نه! ارزش تلاش دارد اما ارزش غرق شدن را ندارد. آنقدر ناپایدار، غیرمنتظره و پر فراز و فرود است که دست و پا زدن بیهوده فقط جانت را خسته میکند. با این موج باید همراه شد، گاهی تا زیر آب فرورفت و گاه سوار بر موج لذت برد. باید برای رسیدن به ساحل تلاش کرد اما وقت توفانها، حواس جمع بود.
حالا که بحث به اینجا کشیده شد، میخواهم باقی حرفها ناگفته بماند و به جایش، بیتی از حافظ را اینجا به یادگار بگذارم:
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز توفان غم مخور
مریم شاهپسندی - نوجوانه