printlogo


نگاهی به دو کتاب‌ «هامان و غول آسیاب» و «دستمزد پیرزن»
صبور باشیم و دیگران را قضاوت نکنیم
سلام بچه‌ها. در این یادداشت در مورد دو کتاب می‌خواهم بنویسم. دو کتاب با یک نویسنده؛ خانم ناهید رحیمی که خیلی خانم مهربانی است. چون در اینستاگرام مامانم صدای من را گوش کرد و جوابم را داد.

اسم کتاب‌ها «هامان و غول آسیاب» و «دستمزد پیرزن» از نشر دکمه است؛ اسم‌شان هم خیلی بامزه است.شما هم حتما خیلی برای‌تان پیش آمده که بی‌صبر باشید؟ مخصوصا برای باز کردن هدیه‌ای. داستان دستمزد پیرزن هم در مورد همین است. پیرزنی که قابله است و برای بچه به‌دنیا آوردن به اهالی روستا کمک می‌کند، بچه یک دیو را به دنیا می‌آورد.اودستمزدی که می‌گیرد را زودتر از زمانی که دیو گفته بود، باز می‌کند.همین بی‌صبری کاردست پیرزن می‌دهدوسکه‌های زیادی را ازدست می‌دهد.من با خواندن این قصه، دیگر یادم می‌ماند که درکارهایم کمی صبر داشته باشم، چون خودم هم گاهی صبرم راازدست می‌دهم و دلم می‌خواهد زودتر کاری را انجام دهم.در کتاب فارسی مدرسه‌مان در مورد ضرب‌المثل‌ها خواندیم و معلم‌مان خانم نفری به ما در مورد ضرب‌المثل «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه» توضیح داد. من وقتی کتاب «هامان و غول آسیاب» را خواندم، یاد این ضرب‌المثل افتادم. هامان با این‌که پسری با قد کوتاه و لاغر است و هیچ‌کدام از اهالی شهر روی او حساب نمی‌کنند اما توی شهرشان از همه شجاع‌تر است و داوطلب شد برای نجات دختر پادشاه، درپی پیدا کردن گیاه شفابخش برود. هامان خیلی شجاعت به خرج داد و با شجاعتش هم به غول آسیاب کمک کرد، هم گیاه شفابخش را پیدا کرد و دختر پادشاه درمان شد.خواندن هر دو کتاب برای من نتیجه‌های خوبی داشت؛ من یاد گرفتم صبور باشم، برای کمک کردن به دیگران همیشه داوطلب شوم و کسی را از روی ظاهرش قضاوت نکنم؛ همان‌طور که هامان با این‌که پسری با قد کوچک بود، ولی کار شجاعانه‌ای کرد و جان کسی را نجات داد. هم پیرزن و هم هامان، هر دو از کمک کردن به دیگران دریغی نداشتند.

آرنیکا عمادی - نوجوان کتابخوان