printlogo


با مهدی بابامحمودی درباره تجربیاتش در ثبت حماسه تیزپروازان نیروی هوایی ارتش گفت‌وگو کردیم
16کتاب برای خلبانان نوشته‌ام
اشاره:مهدی بابامحمودی اگرقراربوددرباره همه کتاب‌هایش صحبت‌ کند،با یک گفت‌وگوی12-10‌ساعته روبه‌رو بودیم. او سال‌هاست روی نوشتن درباره رشادت‌های این گروه مهم از رزم‌آوران دفاع‌مقدس تمرکز کرده، اهل تبلیغ کارهایش نیست و این، وظیفه ما اهالی رسانه‌ برای گفتن درباره کتاب‌هایش را سنگین‌تر می‌کند.

آنچه می‌خوانید، حاصل گفت‌وگویی است که با او در اتاق سردبیری روزنامه جام‌جم انجام دادیم.

کتاب‌های ناشران وابسته یا پیوسته ارتش عمدتا در زمینه گرافیک مشکل دارد. نکته مهم در کتاب‌های شما پیوستگی‌تان به نیروی هوایی در دوران خدمت سربازی بود. قلم‌تان هم قوی است. در کتاب‌های شما با گرافیک خوبی هم روبه‌روهستیم. همراهی عکس‌ها با متن هم کار سختی است که انجام شده. نکته مهم دیگر که در کارهای شما برایم جالب بود، ساده‌کردن عبارات و اصطلاحات نظامی بود؛ به طوری که برای فهم اصطلاحات پروازی و خلبانی مجبور نمی‌شویم برویم و جست‌وجو کنیم. اساسا پیوند شما با ادبیات کی و کجا شکل گرفت؟
از سال ۸۰ دانشجو بودم و در دانشکده هواپیمایی کشوری با مجله «صنایع هوایی» برای وزارت دفاع آشنا شدم. از بچگی به مسائل هوانوردی و هواپیما علاقه داشتم. یک روز در دوران دانشجویی از روی سرگرمی و با دوستان رفتیم ببینیم چطور مجله‌ای است. دفترش در خیابان سپهبد قرنی بود که بعدها به شرکت صنایع هوایی منتقل شدند. شادروان آقای علی‌محمد خان‌محمدی هزاوه، سردبیر مجله بودند و به عنوان چهره ماندگار در قطعه هنرمندان آرام گرفتند.  

ایشان رسانه‌ای بودند یا تخصص‌شان هوایی بود؟ 
هوانورد بودند و تخصص‌های هوایی ودغدغه فرهنگ هوانوردی داشتندواین مجله رابنیان گذاشتند.درخاطرات‌شان هست که می‌گویند من پیشنهاد دادم در شرکت صنایع هوایی مجله‌ای داخلی راه بیندازند. گفتند بودجه نداریم! گفتم این الوار و آهن‌آلات مستعمل پشت آشیانه را به من بدهید تا با فروش آنها بولتن را منتشر کنم... پای من با ترجمه مقالات و برخی گردآوری‌ها به مجله صنایع هوایی باز شد تا این‌که سال ۸۴ به خدمت سربازی رفتم. وقتی برگشتم، باید وارد بازار کار می‌شدم. با عزیزانی که آنجا بودند بحث مصاحبه با پیشکسوتان و تاریخ شفاهی دفاع‌مقدس را گرچه هر پنج شش شماره وجود داشت، پی گرفتم. 

به صورت منظم و ماهانه منتشر می‌شد؟
بله. مجله بعدها به خاطر بودجه یک خط در میان چاپ شد و از سال96 و 97 دیگر خبری ندارم. ابتدا باید بانک ذخیره مصاحبه‌ می‌داشتیم. به همین دلیل باید هر دوهفته یک بار مصاحبه می‌کردم.گاهی مصاحبه بار آنچنانی نداشت.مدتی بعد ترجمه کتاب‌هایی در زمینه هوانوردی و تاریخ دفاع‌مقدس درآن‌سوی آب را هم اضافه کردم. بیشتر مخاطبان جوان ونوجوان ما،حتی یک سری از بچه‌های کابل و تاجیکستان خواهان این مطالب بودند.
 
گفت‌وگوهای شما فقط با خلبانان بود یا کادر پرواز را هم شامل‌ می‌شد؟
یکی دو سال ابتدایی فقط خلبان را‌ می‌دیدم تا به این نتیجه رسیدم که از رسته‌های دیگر حتی رسته‌های اصلی و بقیه معاونت‌ها هم در کنار خلبانان مصاحبه بگیرم. کار را با بچه‌های مهندسی «تعمیر و نگهداری» شروع کردم و بچه‌های پدافند و رادار را هم آوردم.
 
نیروی هوایی بخش خنثی‌سازی بمب هم داشت که خاطرات شادروان شریفی‌راد از نیروهای این واحد را آقای مرتضی قاضی در کتاب «حرفه‌ای» نوشتند...
آن‌قدر این شاخه‌ها مفصل است که من جرأت نکردم به بخش چک و خنثی ورود کنم... مثلا در کتاب «پرواز با آتش» خاطرات خلبان عتیقه‌چی، نوشته خانم زهره علی عسگری که انتشارات فکه چاپ کرده یا کتاب «مهمان صخره‌ها» خانم صبوری در سوره مهر یا کتابی که برای خلبان انصاری نوشته شده به دلیل ناآشنایی عزیزان نویسنده با اصطلاحات، اشتباهاتی در این زمینه وجود دارد. حتی مصححان وویراستاران هم اطلاعات لازم را نداشته‌اند تا این مشکلات را حل کنند.یکی از دوستان گفت کتاب‌هایی در زمینه زرهی ارتش هم بنویس. آقای سعید علامیان کتابی با این موضوع به نام «ماموریت در ساحل نیسان» نوشته‌اند. کتاب خوبی است ولی جرات نکردم وارد این شاخه بشوم. ارتش خیلی مظلوم واقع شده است.

البته سپاه پاسداران خوب کار کرده... چطور شما در بحث پرواز متمرکز شدید؟
من چهار سال درس هوانوردی خواندم و بعدها که وارد ایران‌ایر شدم، سال‌ها با این اصطلاحات و موضوعات مواجه بودم. 
 
دوران خدمت سربازی هم در هوانیروز بودید؟
بله یک‌سال در لشکر 64 ارومیه بودم بعد اواخر خدمتم یک انتقالی جور شد و آمدم هوانیروز. 
 
کتاب‌هایی که شما از نویسندگان غیر ایرانی ترجمه‌کرده‌اید، مبتنی بر چه اطلاعاتی بوده؟
نویسنده رویکرد هوایی دفاع‌مقدس راکنکاش کرده.هواپیماها،هوانیروز،نیروی هوایی،واحد هوادریا درنیروی دریایی،حتی بالگردهای ژاندارمری و بالگردهای سازمان خدمات هلیکوپتری به نوعی در جنگ کمک کردند و اینها را مورد مداقه قرار داده. تام کوپر در تاریخ نظامی آمریکا کتاب‌های متعددی دارد.
 
با چه ایده‌ای به این سطح از ساده‌نویسی در کتاب‌های‌تان رسیدید؟
هرآنچه نوشتم،خودم راگذاشتم جای بچه‌ای که در کابل افغانستان،درسیستان وبلوچستان،در بندرخمیر، درخوزستان کتابم را می‌خواند. سطح زندگی در شهرستان‌ها خیلی پایین‌تراست و بچه مدرسه‌ای‌ها نمی‌توانستند اشتراک یک ساله بخرند. هر ماه پول جمع می‌کردند و مجله صنایع هوایی و خاطرات خلبان‌ها را دست به دست می‌کردند و می‌خواندند. یا پدری که تماس می‌‌گرفت و می‌گفت قبل ازخواب این خاطرات را برای بچه‌هایم می‌خوانم. یانوجوانی که می‌گفت مجله را که می‌‌گیرم اول مادرم می‌خواند بعد من! ما همچین مخاطبانی داشتیم و داریم.

پس پایه این کتاب‌ها، همان تجربیات در مجله صنایع هوایی بود؟
بعد ازمدتی تصمیم گرفتم تجربه این 16-17 سال راکتاب کنم.مجموعه‌ای که اولش با«آخرین اسکادران» شروع شد.قرار نبود آخرین اسکادران جلد یک باشد امابعدادامه پیداکرد.کتاب‌های «ناصرایجکت نکن»و«فرمانده گردان11»وسه جلدی «آخرین اسکادران» از جدیدترین کتاب‌هاست.دریک مجموعه هم درباره سه تا گردان نوشتم؛ گردان11شکاری،گردان 31 شکاری و گردان82 شکاری.
 
درواقع یگان‌نگاری است درباره خاطرات گردان و مبتنی بر فرد نیست. 
بله جمعی است. کتاب «در اعماق دره قاتلین» خاطرات خلبان شفیع حسین‌پور از جمله جنگنده‌ترین خلبانان اف 5 در جنگ ایران و عراق است. تا الان۱۶جلد کتاب تقدیم عزیزان کردم. داشتن پس‌زمینه و پیش‌زمینه تخصص هوانوردی هم درنوشتن این کتاب‌ها خیلی مهم بوده است.

شما به خلبانانی می‌‌پردازید که بیشترشان در دهه احتمالا ۸۰ تا ۹۰ بازنشسته شدند. 
بله؛ یا خلبان محمود اسکندری که سال ۸۰ به رحمت خدا رفتند.
 
ما روحیه سلحشوری دراین نسل دیدیم واگرجنگ نمی‌شد ممکن بود شخصیت اینها شناخته نشود وماموریتی باآن سختی به محمود اسکندری نخورد و او فرصت تبلور پیدا نکند. به نظر شما چقدر خلبانان نسل جدید در آن حال و فضا هستند و این فضای حماسی احیانا چقدر منتقل می‌شود؟
در انتقال فرهنگی متاسفانه نیروی هوایی و سازمان ارتش ساز و کاری که پیشکسوتان دفاع‌مقدس را در یگان‌های مختلف بگرداند، ندارند ولی آمریکایی‌ها و آرژانتینی‌ها این کار را می‌کنند.آرژانتینی‌ها در جنگ فالکلند شکست خوردند و یک افتضاح عملیاتی بود و چندتا از تکاورها و نیروهای ویژه‌شان خودکشی کردند ولی تا الان در سالروز جنگ‌شان صف عظیمی در «بوئنوس‌آیرس» تشکیل می‌دهند و پیشکسوتان با ویلچر و گروهی با لباس نظامی با آن مدال‌هایی که دارند می‌آیند و تمام پیشکسوتان رد می‌شوند. از اول صف گریه می‌کنند تا آخر. چه غروری به اینها منتقل می‌شود چون به صورت مرتب در یگان‌ و واحدهای مختلف می‌روند و از ایشان تقدیر می‌کنند. رابین اولدر، خلبان جنگ ویتنام تا زنده بود به تمام این واحدها می‌رفت و صرفا خاطراتی ساده بیان می‌کرد ولی وجود این پیشکسوت در آن واحد عملیاتی برای جوانان یک الگوست.امیر سیاری خاطره‌ای از شهید فلاحی تعریف می‌کردند که شهید فلاحی در بازدید از خط مقدم و مناطق عملیاتی نمی‌‌نشست. صاف راه می‌‌رفت. کسی که قبل از انقلاب فرمانده یک مرکز آموزش نظامی بوده یعنی کسی که با دیسیپلین و مقررات و رویه آشناست چرا نمی‌‌نشست؟ این یک آموزش است. که عقیده داشت من در خاک خودم خم نمی‌شوم.فرمایش رهبری است که به بحث و بخش فناوری جنگ بپردازید.درکتاب ناصر ایجکت نکن کاری که خلبان محمود اسکندری و کابین عقب‌شان انجام دادند غیر از این است که بخواهند بروند روی مین؟
 
واقعا دست از جان شسته بودند....
یک وقت می‌گویند فلان جا پدافند دارد ولی یک وقت منتظرند و نشانه گرفته و دست به قبضه هستند. هواپیما رد شود امکان ندارد نزنند. معاونت عملیات نیروی هوایی هم پیش‌بینی کرد که با ۷0-75 درصد کیل یا ضریب کشتار به این ماموریت می‌روند. یعنی یک فروند را حتما می‌زنند و یک فروند اگر برگردد حتما سوراخ سوراخ شده و همین اتفاق هم افتاد. قرار بود نگذارند اجلاس غیرمتعهدها در بغداد برگزار شود. آقای ولایتی گفت ما با حرکات دیپلماتیک نتوانستیم این اجلاس را منتفی کنیم و یک حرکت نظامی می‌‌تواند تعیین کننده باشد که همین حرکت نظامی اتفاق افتاد. صدامی که ادعا می‌کند پدافند بغداد از مسکو قوی‌تر است و واقعا هم بود، نتوانست مقابل خلبانان ما مقاومت کند.
 
مجبور بودند این‌قدر ارتفاع را پایین بیاورند که با سلاح انفرادی هم می‌شد آنها را زد؟ 
آقای ناصر باقری می‌گوید کف کابین مرمی اسلحه‌های انفرادی پیدا کردیم. خلبان شماره ۳ این پرواز با یک ایراد فنی من‌درآوردی، انصراف داد. ترسیده بود و این بحث ترس از جنگ هم واقعا بحث مهمی است که متاسفانه نمی‌شود خیلی به آن پرداخت ولی وجود داشته. متولیان امر رغبت زیادی به ثبت خاطرات و کارهای فرهنگی ندارند و خود خلبان‌ها هم انگیزه زیادی ندارند چون بحث معیشت خیلی مهم است و حقوق آنچنانی نمی‌گیرند.
 
بازنشسته‌ها و پیشکسوت‌ها چطور؟
پیشکسوت‌ها هم درگیر معیشت هستند و دل‌زده از شرایط کنونی.
 
زدن پل ارتباطی نیروهای عراقی مهاجم به خرمشهر از منظر حرفه‌ای کار دقیق بود یا به‌طور اتفاقی انجام شده؟ 
عملیات هوایی و هر مقوله‌ای در بحث هوانوردی با محاسبات است. هیچ چیزی شانسی اتفاق نمی‌‌افتد کما این‌که برای زدن این پل سه دفعه اعزام شدند و خلبان‌ها رفتند در منطقه و پل را پیدا نکردند. 

خلبان اسکندری در برگشت از یکی از ماموریت‌ها پل را می‌بیند؟
خیر، بچه‌های گردان شناسایی پل را پیدا می‌کنند. عرض کردم که رهبری می‌‌فرمایند به بحث تکنولوژی در جنگ بپردازید. ما در سال ۶۶ با چه دشمنی درگیر بودیم؟ با عراقی که پنتاگون یعنی بالاترین مرکز مطالعاتی آمریکا، ارتش آن را ششمین ارتش روز و مجهز دنیا طبقه‌بندی کرده! یعنی از روز اول جنگ، چنگ و دندان نشان می‌‌داد و ما با چنین دشمنی روبه‌رو بودیم.
 
کمی از پدافند سام شش هم بگویید.
خبر می‌رسد که می‌خواهیم عراق را قبل از عملیات فتح‌المبین بمباران کنیم. خط مقدم عراق سام شش آورده و گفته اگر وارد منطقه شوید، می‌‌زنیم‌تان. آقای ذوالفقاری که تجربیاتی از جنگ و رویارویی با سام شش دارد، می‌گوید سام شش به ارتفاع ۵۰ هزار پا نمی‌رسد و طبق داده‌هایی که اطلاعات نظامی ارتش اعلام کرده، سام شش تا 70هزارپا هر هواپیمایی را می‌زند. اینجا دروغ شوروی رو می‌شود و می‌گویند سام شش تا ۳۵ هزار پا بیشتر بالا نمی‌آید!
 
در حقیقت ایشان با رفتنش خطر کرده است. 
بله دقیقا. پیشگامی و پیشاهنگی ایشان به عنوان فرمانده گردان۱۱ و کسی که در خط مقدم است، ستودنی است. وزیر اقتصاد شوروی در خاطره‌ای از روزهای آخر فروپاشی شوروی تعریف می‌‌کند که در روزهایی که شوروی خیلی به هم ریخته و نزدیک فروپاشی بود، زنگ زدم به فرمانده «کا گ ب» برای دریافت یک سری اطلاعات. کسی گوشی را بر نداشت. زنگ زدم به معاونت عملیات، معاونت پشتیبانی هم نبود. به منشی‌ام گفتم به تک‌تک معاونت‌ها زنگ بزند. تا سه رده پایین‌تر هیچ کس گوشی را جواب نداد. به ساختمان مرکزی «کا گ ب» در مسکو رفتیم... رفت داخل و علت را جویا شد. در تمام معاونت‌ها و دفاتر هیچ‌کس پشت میز نبود و همه رفته بودند در سطح شهر کاری که از دست‌شان برمی‌آید انجام دهند. در زمان جنگ واقعا همین بود. هیچ فرمانده گردانی پشت میزش نبود از جمله آقای ذوالفقاری که پیشگام بود. 

عملیات شناسایی قبل از حمله بود؟ این رفت و برگشت نیاز به سوخت نداشت؟
‌شعاع عملیاتی هواپیمای فانتوم ۷۵۰ ناتیکال مایل (مایل دریایی) است؛ یعنی بدون سوخت‌گیری به راحتی می‌رود و برمی‌گردد. چهار دفعه سوخت‌گیری. چرا فانتوم چهار دفعه سوخت‌گیری کرد ولی این هواپیمای ار اف ۴ شناسایی که حامل دوربین بود، بدون سوخت‌گیری رفت؟ آنها از مرز سوریه رفتند در مرز مشترک و دور زدند چون بار این هواپیما سبک است و توانستند این کار عظیم را انجام دهند و یک کار تاریخی و یکی از افتخارات آقای ذوالفقاری همین است. رفتن به جنگ با سام6 یکی دیگر از افتخارات اوست. ماموریت‌هایی که خیلی‌ها نتوانستند انجام دهند و شناسایی کاخ صدام. الان با چند کلیک می‌توانید لوکیشن و طول و عرض جغرافیایی کاخ صدام را در بیاورید. در زمان جنگ این داستان‌ها نبود و کسی نمی‌دانست کاخ صدام کجاست و دستور آقای بنی‌صدر که به هر قیمتی شما بروید کاخ صدام را شناسایی کنید. ایشان رفت و این کار را انجام داد.

چه حیف که خاطرات آقای اسکندری را از زبان خودشان نداریم...
مستندی در شرف تکمیل است با محوریت کتاب ناصر ایجکت نکن درباره آقای اسکندری و سعی شده در دو سه قسمت بتوانم جان کلام را بگویم. هرچند مستندی هزار قسمتی هم درباره ایشان کم است.

در مورد «گنج جنگ» بفرمایید. 
زرتشت می‌‌فرماید«من برای جنگ با تاریکی شمشیر نمی‌‌کشم؛ یک شمع روشن می‌‌کنم.».دراوایل دهه ۸۰ که کارم را شروع کردم، ‌‌دیدم این عزیزان یکی‌یکی پرپر می‌شوند.با۲۸۰خلبان‌ ودیگررسته‌ها توانستم مصاحبه کنم؛ ازجمله آقای فرسیابی که درکتاب «فرمانده گردان۱۱» خاطرات متعددی از ایشان هست وپیداکردن پیکرشهیدذوالفقاری راهمین‌خلبان انجام می‌دهد و چقدرمرگ غریبانه‌ای دارد.

از نیروی هوایی با من تماس هم نگرفته‌اند!

فکر می‌کردم در تولید کتاب‌های شما، پشتیبانی از طرف خود نیروی هوایی هم بوده.
23سال است در خدمت عزیزان هستم، در این سال‌ها یکی ازاین آقایان فرمانده نیروی هوایی که تا الان چهار یا پنج نفر عوض شده‌اند، حتی معاون عملیات، حتی جانشین، حتی هماهنگ کننده‌اش تماسی با من نگرفته است. 

شما چطور دست به انتخاب می‌زنید؟ چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود بروید سراغ خلبان‌های خاص؟
در طی این بیست و سه چهار سال، مطالعات و مشاهدات مختلف و گفت و شنود‌های مختلفی انجام دادم. اولین خلبانانی که ما سال ۸۲-83 رفتیم و مصاحبه کردیم، در سازمان صنایع هوایی مشغول کار بودند.به امیر نظری گفتم که عملیات حمله به اچ‌ 3 واقعیت داشته یا نه؟ گفت: بله؛ یعنی چی؟... ناراحت شد. گفتم امیر تعجب نکنید؛ من فرصت پیدا کردم بیایم خدمت شما و تنها چیزی که از این عملیات می‌دانیم همین فیلمی است که پخش شده. گفت: بله وجود داشته. گفتم: عکسی هم وجود دارد؟ گفت: یک عکس دسته جمعی با حضرت امام دارند آن را بیاور نشانت بدهم. و بعد شماره امیر خلبان برات‌پور را به من دادند و من چند دفعه به مدت 45-40 دقیقه با ایشان صحبت کردم تا راضی شدند. 

میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب