printlogo


پشت‌بام خوابی بهتر از خانه است!
دختر نوجوان به اصرار افسر پرونده حاضر به گفت‌وگو می‌شود. مثل همه نوجوانان هم‌سن‌وسالش در برابر گفت‌وگو با یک بزرگسال جبهه می‌گیرد و فکرمی‌کند قصد دارم نصیحتش کنم.

برای این‌که بیشترنشان دهد متفاوت است وترسی هم ازبزرگ‌ترها ندارد، می‌گوید: با شما حرف می‌زنم، اما حداقل یک نخ سیگار بدهید. نگاه و سکوتم را که می‌بیند، می‌گوید: باشه خانم پلیس، شوخی کردم. یک‌سال پیش با پسری آشنا شدم و با هم فرار کردیم. دو نفری رفتیم شمال. فکر می‌کردم قرار است به ما خوش بگذرد اما کسی به ما ویلا نداد و مجبور شدیم شب‌ها توی پارک بخوابیم. آن موقع فقط 15 سال داشتم. خیلی زود پلیس ما را پیدا کرد و مرا تحویل خانواده‌ام دادند. مادرم به‌جای این‌که کنارم بنشیند و بپرسد چرا این کار را کردی، فقط سرزنشم کرد و بعد هم با جابه‌جایی خانه و تغییر محله فکر کرد، می‌تواند مانع ارتباط من با آن پسر شود. من نه‌تنها تماسم را با او قطع نکردم که با یک اکیپ دختر و پسرهم آشنا شدم و هر چند روز یک‌بار با هم برای تفریح بیرون می‌رفتیم. به اینجا که می‌رسد ذوق‌زده می‌گوید من خوب بلدم آدم‌ها را مجبور کنم برایم خرج کنند اما خیلی زود پسرهای جمع متوجه شدند که من فقط قصد دارم کاری کنم تا آنها برایم هزینه کنند. من دلم می‌خواهد برای خودم آزادانه بیرون بروم و هرساعتی دلم خواست به خانه برگردم اما مادرم مدام از من گزارش کار می‌خواهد و نگرانی‌ها وسؤال و جواب‌هایش خسته‌ام می‌کند.هر روز دعوا داریم و مدام به من سرکوفت می‌زند که تو چرا مثل خواهر بزرگت نمی‌توانی در خانه بنشینی. خب من مثل خواهرم نیستم. از دفعه قبل که نگرانی و دردسرهای‌شان را به خاطر فرار به شمال دیدم، فهمیدم فرار تنبیه خوبی است برای این‌که اذیت‌شان کنم؛ فرار کردم. این چند روز از یکی از پسرهای اکیپ به اسم مهرداد خواستم به من کمک کند. او هم مرا به خانه‌شان برد و برای این‌که والدینش متوجه نشوند مجبور شدم گاهی توی پارکینگ خانه و چند شب هم روی پشت‌بام بخوابم. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که از پلیس آگاهی با والدینش تماس گرفتند و معلوم شد که من این چند روز در خانه آنها پنهان شده بودم. من از آنجا نیز فرار کردم و به پارک ملت رفتم و یکی از دوستان مهرداد سراغم آمد و گفت قضیه حل شده و می‌توانم به خانه مهرداد برگردم. من هم اعتماد کردم و خبر نداشتم این یک قرار صوری است و پلیس به همراه خانواده‌ام آنجا منتظرم هستند.
 
نظریه کارشناس
دوران بلوغ ونوجوانی حساس‌ترین دوران زندگی هرانسانی است که صعود یا سقوط وی، درمسیر زندگی باتوجه به اتفاقات و تصمیم‌های این دوران رقم می‌خورد. کودک مطیع و فرمانبردار شما ناگهان به موجودی ناسازگار تبدیل می‌شودو اگر شما آموزش‌های لازم را درخصوص نحوه برخورد صحیح با نوجوان ندیده باشید و در مورد ویژگی‌های این دوران مطالعه نکرده باشید به جای کمک به او، شخصا زمینه سقوط و فرار و گرایش وی به انواع آسیب‌ها را فراهم می‌آورید.با مطالعه برای هر دوره‌ای از رشد فرزند خود آماده باشید در غیر این صورت هر روز با رفتاری عجیب و اشتباهی غیرقابل جبران شگفت‌زده و غافلگیر می‌شوید. هر وقت احساس کردید حل مشکلات بین شما و فرزندتان از توان شما خارج است و زبان مشترکی با نوجوان خود ندارید به جای جنگ و درگیری از یک مشاور و متخصص در زمینه کودک و نوجوان کمک بخواهید. 

سرگرد سمانه مهربانی - معاون اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ