printlogo


حوادث قدیمی
در این بخش حوادث قدیمی را دوباره بازخوانی می‌کنیم؛حوادثی بسیار ‌قدیمی که فقط برخی افراد سن و سال‌دار آن را به یاد دارند و بازخوانی آن با همان ادبیات، نثر و نگارش قدیمی، برای ما و نسل قدیم بسیار جذاب و یادآور خاطرات آن زمان خواهد بود.

در این شماره، اخبار جنایی‌ای که سال‌های ۱۳۴۵تا ۱۳۵۵در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات منتشرشده را با منبع دیده‌بان تاریخ مرور می‌کنیم:

بنا با تیشه، هم‌پیاله خود را کشت
محاکمه جوان بنایی که متهم است سال گذشته با اره و تیشه، هم‌پیاله خود را به‌قتل رسانده، آغاز شد.
طبق محتویات کیفرخواست، متهم که احمد نام دارد،عصرروز بیست چهارم بهمن سال گذشته پس ازفراغت از کارروزانه به میدان۲۴ اسفند رفت و برای برطرف کردن خستگی، در یک مشروب‌فروشی، مشروب الکلی نوشید.احمد پس از خروج از مغازه مذکور، راهی میدان قزوین شد و در آنجا نیز ضمن برخورد با یکی از دوستان خود به‌نام امیر، مقداری مشروب الکلی نوشید. با جذب الکل، دو دوست احساس نشاط کردند و با یکدیگر به‌شوخی پرداختند. در این گیر و دار امیر، کاررا به متلک‌پرانی و گزنده‌گویی کشاند و در این راه آنچنان زیاده‌روی کرد تا احمد به اوج عصبانیت رسید. هنگامی که آن دو از مغاره خارج شدند و به خیابان رسیدند، احمد که از زیاده‌روی امیر کاملا بی‌طاقت شده بود، به او پرخاش کرد و همین عکس‌العمل به مشاجره انجامید تا این‌که احمد در حین نزاع، ضربات سختی با اره، تیشه و ماله بر سر و روی امیر وارد آورد و او را مجروح ساخت. نزاع طرفین با مجروح شدن امیر پایان پذیرفت و مضروب توسط ماموران به بیمارستان منتقل گردید اما چهار روز بعد براثر خونریزی مغزی درگذشت. پرونده این منازعه که توسط ماموران کلانتری ۱۱ به دادسرای تهران ارسال شده بود، به بازپرسی ارجاع گردید و بازپرس باتوجه به نتیجه مشاجره، احمد را با قرار بازداشت به زندان فرستاد.
پرونده متهم پس از بررسی‌های لازم با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست از سوی بازپرس و دادستان به شعبه پنجم دادگاه عالی جنایی فرستاده شد و دادگاه مذکور، محاکمه او را آغاز کرد.
روزنامه اطلاعات / بهمن 1350

نامادری‌ام را؛ همدستم توی چاه انداخت
متهم جنایت دزاشیب شمیران که برای ربودن طلا و جواهرات نامادری‌اش، او را آبان سال گذشته خفه کرده بود، صحنه جنایت را در دادگاه تشریح کرد.
وی درعین حال سعی داشت گناه قتل نامادری خود رابه گردن یکی از دوستانش - مرتضی، سارق سابقه‌دار - بیندازد و برای خود شریک جرم بسازد! متهم این جنایت که از صبح دیروز در شعبه یکم دادگاه عالی جنایی مرکز پای میز محاکمه رفت، در جلسه دادگاه سعی داشت خود را فقط در ربودن طلا و جواهرات نامادری‌اش مقصر قلمداد کند و درمورد قتل او، گناه را به گردن نگیرد. 
او درجواب به سوالات رئیس دادگاه گفت: ...نه آقای رئیس، من اصلا اشتباه کردم که دربازپرسی گفتم برای تعمیر بخاری خانه نامادری‌ام، به منزلش رفته بودم. من و مرتضی هر دو تصمیم گرفتیم که برای دزدی وارد خانه شویم، چون می‌دانستیم زن تنهایی است و در ضمن مقداری پول و جواهر در منزل دارد. وقتی وارد منزل شدیم، او از ما پذیرایی کرد ولی همین که به نیت ما پی برد، کوشش کرد از چنگ‌مان فرار کند. من او را بغل کردم و مرتضی به جست‌وجو در خانه پرداخت. در همان حال که نامادری‌ام در بغل من بود، دندان عاریه‌اش افتاد و دستم را کمی مجروح کرد.
​​​​​​​او می‌خواست با دندان‌های عاریه‌ گازم بگیرد و فرار کند.حتی یک‌بار هم اندکی موفق شد ولی من اورا بغل زدم و به حیاط بردم، دستم دور گلویش بود که یواش یواش دیگر بی‌جان شده بود، حتی از دهانش خون می‌آمد و از گلویش صدای «خرخر» شنیده می‌شد. وقتی به لب چاه بردمش، مرتضی که سارق سابقه‌داری است، مرا به کناری کشاند و گفت نباید بگذراریم زنده بماند؛ چون هر دوی ما را لو می‌دهد. این بود که مرا تهدید کرد به گوشه‌‌ای بروم، آن‌وقت نامادری‌ام را بغل کرد و با سر داخل چاه انداخت. رئیس دادگاه، سوالات دیگری از کامران کرد و او در جواب به این سوالات تنها به ذکر این جمله اکتفا می‌کرد: من نامادری‌ام را دوست داشتم، دختر او حتی به من پول و لباس می‌داد. باور کنید آن‌ روز در حال طبیعی نبودم و فقط برای سرقت اموالش رفته بودم. مرتضی بود که کار آخر را کرد و او را به داخل چاه انداخت، در حالی که قبل از آن، نامادری‌ام هنوز زنده بود. در این حال رئیس دادگاه راجع به قبض لباسشویی که در جیب پیراهن کامران پیدا شده بود و شلواری که او در روز جنایت بپا داشت، سوالاتی از وی کرد و از اینجا بود که تناقض‌گویی‌های وی شروع شد.
با پایان سوال و جواب از کامران، وکیل مدافع وی شروع به صحبت کرد و آن‌گاه دنباله دادرسی به روز بعد موکول شد.
روزنامه  اطلاعات / بهمن 1350