printlogo


یک جنگ باطل، برای ماندن
برای دشمن نوشتن سخت است. یک ‌جاهایی غرور آدم توی گلویش باد می‌کند. به یاد عزیزانش می‌افتد و غیرتش درد می‌گیرد. ولی باز قلم را می‌فشارد به یاد صدای مردی که چشم‌هاش‌، رنگ از رخساره کوه می‌برد وقتی که می‌گفت: «آقای ترامپ قمارباز...» و می‌نویسد!

روزی که استادم نوشت: «آمده‌ایم برای ثبت‌شدن در تاریخ» تا همین لحظه به این فکر می‌کنم که صرف ثبت‌شدن مهم است یا چگونه ثبت‌شدن؟
آن‌قدر فکر کردم که حاصل‌ غربالگری فکر‌هام شد این: این کره خاکی را، با آدم‌ها و افکارشان که بتکانی به دو دسته می‌رسی. یک دسته «کسی که به هر قیمتی می‌جنگد اما فقط برای ثبت‌شدن.» و دسته دیگر «کسی که تلاش می‌کند تا خدا او را آن‌طور که باید ثبت کند.»
تو از همان دسته اولی، مردی که خودکاری چندصد دلاری سلاحش‌ است و یک امضای عجیب و غریب گلوله‌هایش!
گاهی در این جنگ تن‌به‌تن با تاریخ، خون و جان را معامله می‌کند و گاهی با یک امضا مسلم‌‌ترین و بدیهی‌ترین حق انسان‌ها چون «امنیت» را نقض می‌کند. گاهی با کمال وقاحت از آن سر دنیا تصمیم می‌گیرد که «فقط ما محق داشتن و ساختنیم و فلان سرزمین در این سر دنیا چه داشته باشد، چه نداشته باشد، چه تولید کند، چه بفروشد و چه نفروشد!»
یک دور باطل برای قدرت‌نمایی و ماندگاری در تاریخ این قرن عجیب.
ترامپ تو در چرخه باطلی. در جنگی یک‌طرفه با خودت و تمام دنیا سروکله می‌زنی که پیروز نبرد باشی در صورتی که تاریخ ــ حریف تو، پرونده تو و جنگت را از دی‌ماه سال 98 بسته و سیر خودش را طی می‌کند در حالی که تو را، تمام شده می‌داند! آیندگان تاریخ را می‌خوانند‌ و در مقابل نام تو، «خونخوار‌ بزدل با موهای زرد» را حک می‌کنند.


زهرا سعیدی - اصفهان