printlogo


خانه‌تکانی
خانه‌تکانی را دوست دارم؛ به‌عبارتی هنگام پیدا شدن گمشده‌هایم است یا زمانی است که امید به یافته‌شدن‌شان قلبم را گرم می‌کند. هر سال هم مانند سال‌های قبل تکه‌ای از وجودم در گذر زمان جامانده و تنها به امید پیداشدنش می‌گذرانم. نمی‌دانم، گاه با خود فکر می‌کنم آیا پایانی برای من و تکه‌هایم که ذره‌ذره گم‌شان می‌کنم، هست؟

نمی‌دانم شاید همین امید، کم به کم وجودم را سرشار و جا‌های خالی را می‌پوشاند. امید، وای که عجب چیزی است. گرم می‌کند، نرم می‌کند و گاه تنها دلیل زیست در میان لجنزار‌ زندگی می‌تواند باشد. شاید هم حضور و همکاری خانواده موجب راحتی ما از پوچی است. خانواده. خانواده تنها یک کلمه است؛ کلمه‌ای متشکل از واژگان؛ واژگانی که به تنهایی معنایی ندارند و کنار یکدیگر معناساز می‌شوند. ترکیبی که سعی به نوشتنش مانند «خواهر» داشته‌‌ام، چرا که عجیب، گیجم می‌کند. این فرهنگ ایرانی هم چیز عجیبی است. در تفکرات جدید، خانواده، یک جمع است؛ جمعی متشکل از افراد خاص. البته، درسنت، گوشت و خون‌اند که خانواده می‌سازند و در تعریف جدید نیز خانواده می‌تواند شامل هم‌خون‌ها نیز باشد. خانواده‌ جدید پویا‌تر است. از اینها که بگذریم، خانه‌‌تکانی یعنی شست‌و‌رفت زندگی و درون‌مان. انگار فرش خاک گرفته دل‌مان را گرفته، تکانده، شسته و سپس برای خشک کردن آویزانش می‌کنیم. این تعطیلات پس از عید را نیز حتما به‌عنوان فرصتی برای خشک‌شدن‌مان قرار‌داده‌اند.

یاسین آقایی - تهران