خیلی خیلی واجب
توی ادارهها گاهی اوقات مدیر بالادستی به نیروهایش چیزی را به صورت شفاهی میگوید. این نکات به نوعی حکم همان دستورات لازمالاجرا را دارد؛ اما گاهی هم فقط یک توصیه است. مثلا وقتی مدیری به آبدارچی میگوید برای من چای کمرنگ بیاور؛ معنیاش این نیست که اگر چایی پررنگ بود تورا اخراج میکنم. (گرچه برخی همین کار را هم میکنند!)
ولی در اغلب موارد وقتی مدیری میخواهد دستور جدی به نیروهایش بدهد که همه ملزم به اجرای آن شوند؛ آن را به صورت مکتوب میفرستد. انگار این ثبت شدن خودش یک جور محکم کاری است تا طرف مقابل اهمیت ماجرا را بفهمد. حالا فرض کنیم مدیر به نیرویش مکتوب نامه بزند و بگوید دقیقا مثل همه کسانی که قبل از شما دستور داشتند فلان کار را بکنند؛ شما هم مثل همه آنها باید همان کار را انجام بدهی. به نظرم دیگر نمیشود از زیر این قبیل دستورات در رفت. خدا هم خیلی دستورات داشته که گاهی آن را به صورت شفاهی به انبیا میرسانده و این دستورات اغلب در کلام آنها جاری شده است. مثل احادیثی که از رسول خدا(ص) و سپس اهلبیت(ع) برایمان به جا مانده است. ولی دستورات مهمش را در دل کتابهای آسمانی به خصوص آخرین آنها یعنی قرآن بیان کرده است. یکی از مواردی که خدا ادبیاتش با ما در مورد آن خیلی سفت و سخت است، همین روزه گرفتن است. چنانچه فرموده است: روزه را بر شما واجب کردم همانطور که بر گذشتگانتان واجب کرده بودم. (آیه ۱۸۳ بقره) حالا یک عده به دنبال این هستند که دلیلی برای این وجوب پیدا کنند. قطعا دلایلی مثل نزدیکی به عدالت اجتماعی و اینکه ثروتمندان وضع فقرا را بفهمند یا بیشتر شدن تقوا در انسان با انجام ندادن برخی اعمال و ... بی ربط هم نیست. ولی از همه بیشتر خیلیها میخواهند سلامت جسمی را بگذارند دلیل این ماجرا و برای همین آن را با فستینگ و رژیمهای لاغری مقایسه میکنند. این رفتار به نظرم کوچک کردن موضوع، ارزش و اهمیت روزهداری است. مخصوصا که بیشتر از همه سال، در این ماه قرار است به خدا نزدیک شویم و در حقیقت روحمان بیش از جسممان قرار است پرورش پیدا کند.
حسین شکیبراد - سردبیر