حسنک وزیر قصه مردی است که شهرت زیادی در خراسان داشت و در زمان سلطان محمود از طرفداران او بود. سلطان مسعود بعد از مرگ پدرش (‌سلطان محمود‌) به غزنین آمد و برادر خودش را برکنار کرد و خودش پادشاه شد. بوسهل زوزنی که مرد بسیار بد و بداخلاقی بود به حسنک وزیر و شهرتش حسودی می‌کرد و به خاطر همین همیشه پیش سلطان مسعود بدگویی او را می‌کرد. او به همه گفته بود که حسنک از دین برگشته و کافر شده اما خودش وقتی که حسنک مقام داشت پیش او رفته و برایش شعر گفته بود. بالاخره دشمنی بوسهل زوزنی باعث شد که حسنک وزیر به دردسر بیفتد چون بوسهل یکی از وزرای سلطان مسعود بود که او خیلی به حرفش گوش می‌داد. این کتاب نقاشی‌های تاریخی قشنگی دارد که آقای بابک قریب آنها را کشیده و آقای نجفی به شکل یک قصه ساده برای ما نوشته است. معلم‌مان می‌گوید که ما باید داستان‌های تاریخی زیاد بخوانیم تا از آنها درس بگیریم. بیهقی هم با دقت همه چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده را در کتاب تاریخ بیهقی نوشته است. 
شما هم حتما این مجموعه را بخوانید تا سرگذشت حسنک وزیر و داستان‌های تاریخی دیگر این مجموعه را بدانید. 

​​​​​​​نازنین‌فاطمه امیرفرجی - نوجوان کتابخوان