printlogo


سالی که گذشت!
نمی‌توانم به‌سادگی بگویم، کدام اتفاق در سالی که گذشت برایم نقطه‌عطفی تأثیرگذار بود؟ وقتی در ذهنم آلبوم خاطرات این سال را ورق می‌زنم، از اولین روز بهار که با عید معنویت گره خورده بود تا عید سعید فطر و نمازی که طبق روال هر سال در مصلای تهران همراه با رفقا اقامه کردیم، لحظات بسیاری را مرور می‌کنم.

شروع فصل جدیدی از زندگی با ثبت‌نام در دانشگاه و پیدا کردن دوستانی ‌جدید، هرکدام با افکاری رنگارنگ که برایم جذابیت خاص ‌و تجربه‌ای تازه‌ داشتند و شیرینی کلاس‌های فلسفه و تاریخ ادبیات در کنار کلاس‌هایی که صبوری می‌طلبید! ارائه‌هایی که به دل می‌نشست و همه را با خود همراه ‌می‌کرد. شور و حال محرمی که ‌در آن مفتخر به اجرای تعزیه ‌و مجلس شبیه‌خوانی اولیا و اشقیا شدم، تا انتخاب شدن در یک پروژه تئاتر دانشجویی که مدت‌ها طول کشید اما هنوز به قوت خود باقی است و قرار است سال ‌آینده ثمره‌اش ‌را همگان ‌ببینند. جا ماندن ‌ازقافله ‌عاشقان در اربعین وتلخی‌هایی که ‌به همراه ‌داشت. شنیدن خبر سقوط ‌بالگرد رئیس‌جمهور کشورم و دیدن اشک‌های ‌پدرم در غم ‌شهادتش، خرید ماشین جدید پدرم در کنار تلاش‌های ناموفق ‌من برای گرفتن ‌گواهینامه، که گویا هنوز زمانش نرسیده ‌است! تئاترهایی که دیدم و از آنها لذت ‌بردم، تا شب‌های پر‌تب‌وتاب نقد جشنواره‌ فیلم ‌فجر، دیدن فیلم‌هایی که یکی ‌ازیکی بی‌روح‌تر بود. فوت غم‌انگیز پدر یکی ‌از دوستان ‌عزیزم تا... بگذارید آخرش را نگویم! فقط می‌خواهم این ‌سال که با تمام فراز ونشیب‌هایش گذشت، هرچه زودتر تمام ‌شود، برود و دیگر هرگز برنگردد... البته چیزهایی ‌را از قلم انداختم و چیزهایی ‌را نیز نمی‌توانستم بازگو کنم! اما به‌ قول سهراب ‌سپهری: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید!» با این ‌حال وقتی ‌به لحظات خوب این سال فکر می‌کنم، اجرای‌ تعزیه و آن روزهای پرشور و همچنین روزهای ‌تمرین اجرایی که سال آینده به یاری خدا در پیش ‌دارم، برایم بهترین اتفاق ‌بود.

میلاد اله‌بخش - تهران