چند خط برای کتاب «شب وحشت» نوشته سیدسعید هاشمی
درباره پسر عموی امام حسین(ع)
سلام دوستان خوبم. کتابی که میخواهم امروزبه شمامعرفی کنم راچند ماه پیش خواندم ودرمسابقه کتابخوانیاش شرکت کردم. این کتاب درباره مسلم بن عقیل، پسر عموی امام حسین(ع) است. با خواندن این کتاب شما میتوانید در مسابقه کتابخوانی مجموعه گفتنیهای عاشورا شرکت کنید.
صفحه اول این کتاب پنج سؤال دارد که ما میتوانیم بعد از خواندن داستان به آنها جواب دهیم و در مسابقه شرکت کنیم. این کتاب را آقای سیدسعید هاشمی نوشته و در انتشارات جمال منتشر کرده است. این داستان قبل از عاشورا اتفاق میافتد. مسلم به کوفه میآید و مختار را میبیند و مختار آن را به خانهاش میبرد و به او میگوید که مردم کوفه از حکومت یزید ناراضی هستند و باید امامحسین(ع) به اینجا بیاید. مردم کوفه نامههای زیادی برای امام فرستاده بودند که به کوفه برود. مسلم هم به کوفه رفته بود تا ببیند شرایط آنجا چطور است. فردای آن روز مختار به چند نفر از دوستانش خبر میدهد که مسلم به کوفه آمده و آنها از مسلم بسیار استقبال میکنند و او نامهای را که امام برای آنها نوشته به دستشان میرساند.همه آنها با خواندن نامه امام گریه میکنند. مسلم چند روز در کوفه میماند و بزرگان کوفه را میبیند.همه جا به خاطر آمدن اوشلوغ میشودو همه میخواهند او را ببینند. بالاخره نماینده جمع بزرگان نامهای برای امام مینویسد وبرای اومیفرستد.خیلی زود خبر میرسد به مردم که امام نزدیک کوفه است ولی مسلم باور نمیکند و میگوید که این خبر دروغ است. همه مردم جلوی دروازه کوفه جمع میشوند که از امام استقبال کنند. کاروان که نزدیک میشود همه اشک شوق میریزند و خیال میکنند که امام حسین(ع) آمده اما سپاه عبیدالله بن زیاد است که به کاخ یزید میرود. او همه را تهدید میکند که اگر قیام و شورش کنند و امام حسین(ع) را بخواهند آنها را میکشد. مسلم بن عقیل میفهمد که دیگر نباید در کوفه بماند و باید این خبر را به امام حسین(ع) بدهد که مردم از حرفهای عبیدالله ترسیدهاند و دیگر نمیتوانند از امام حمایت کنند. مسلم نیمهشب به خانه هانی میرود چون عبیدالله دنبالش میگردد. بعد ازچند روزعبیدالله میفهمد که مسلم درخانه مختار بوده ومختار رابه سیاهچال میاندازدو...بقیه این داستان تاریخی و مهم را در این کتاب بخوانید و در مسابقهاش شرکت کنید.
نازنینفاطمه امیرفرجی - نوجوان کتابخوان