تنها دخترم را به گرگها سپردم!
گاهی بیخبری بهتر از چشیدن طعم تلخ برخی اخبار است. وقتی فقدان یکی از اعضای خانوادهات را به پلیس آگاهی اعلام میکنی و منتظر بازگشت فرزندت هستی اما با پرونده فقدان منجر به جنایت روبهرو میشوی! چه پایانی میتواند تلختر از شنیدن خبر مرگ عزیزی باشد که با یک اشتباه و غفلت برای همیشه او را ازدست رفته میبینی!!
زن خسته و شکسته از خبری که افسر پرونده به او داده بود در انتظار آمدن سایر اعضای خانوادهاش روی نیمکت نشسته بود. نگاهش را به در دوخته بود و قطرات اشک از روی گونهاش سر میخورد و روسری آبیاش را خیس میکرد. کنارش نشستم و تسلیت گفتم. مات و مبهوت نگاهم کرد. گفتم: میدانم حال مساعدی ندارید اما من اینجا هستم تا با انتشار سرگذشت کسانی که به پلیس آگاهی میآیند مانع از تکرار اتفاقات تلخ برای سایر خانوادهها شوم. برای همین از شما خواهش میکنم در مورد پرونده دخترتان با من صحبت کنید.
زن آهی کشید و گفت: از لحظه تولد دخترم تا همین لحظه مثل یک خواب و رویا گذشت. انگار خداوند جواهری ارزشمند را در دستان من قرار داده بود و با یک لحظه غفلت همه زندگیام سوخت و نابود شد و دستهایم برای همیشه خالی شد. چطور میشود به این سرعت زندگی انسان زیر و رو شود و هیچ فرصتی برای جبران نباشد.چند شب پیش بر سر یک موضوع ساده از دست دخترم عصبانی شدم. با هم بحث کردیم و من بدون توجه به روحیه و حساسیتهای یک دختر جوان به او حرفهای بدی زدم و او هم به حالت قهر وسایلش را جمع کرد که خانه را ترک کند. من به جای اینکه بنشینم و با او با حوصله و آرامش حرف بزنم لج کردم و اهمیتی به رفتنش ندادم و او خانه را ترک کرد. با خودم گفتم لابد به خانه یکی از اقوام یا یکی از دوستانش میرود و بعد پشیمان و دست از پا درازتر برمیگردد اما چند روزی گذشت و خبری نشد. با او تماس گرفتم اما تلفن همراهش خاموش بود. آنجا بود که تازه به خودم آمدم و سریعا به پلیس آگاهی مراجعه کردم و فقدان فرزند دلبندم را اعلام کردم. تحقیقات پلیس آغاز شد و امروز خبر فوت دخترم را دادند. این طور که افسر پرونده میگفت دخترم عصبانی از خانه خارج میشود و سوارخودروی فردی غریبه میشود وراننده وقتی متوجه شرایط دخترم میشود، او را به اطراف تهران میبرد. در گیر و دار مقاومت وتلاش دخترم برای نجات خود او را از خودرو بیرون میاندازد و باعث فوتش میشود. دختری که یک عمر مثل یک عروسک در آغوشت بزرگ کردی موهایش را شانه زدی و برایش پیراهن دوختی به امید روزی که او را در پیراهن سپید عروسی ببینی حالا باید خون و خاک بیابان را از صورتش پاک کنی.
نظریه کارشناس
هیچگاه فرزند خود را با سرپناه و امکاناتی که به عنوان والدین دراختیار او قرار دادهاید تهدید نکنید و ازآن به عنوان وسیلهای برای باجخواهی و تهدید فرزندان استفاده نکنید. بیرون از دیوارهای خانه شماافرادی در کمین نشستهاند تا با فروریختن پناهگاه و حصار امنی که تحت عنوان خانواده در اطراف یک فرد وجود دارد او رامورد آزار واذیت قرار دهند. فرزند شما باید بداند از هر مسیری با هر اشتباهی در نهایت میتواند به خانه بازگردد و از شما برای جبران اشتباهات و حل مسائل و مشکلات زندگی اش کمک بخواهد. اگر ازاین سرپناه به عنوان اهرم فشار استفاده کنید روزی میرسد که فرزندتان خیابانهای ناامن را به خانواده ترجیح میدهد و خود را به ناامنی خیابانها و خودروهای غریبه میسپارد. مسیری بی بازگشت که ضمن نابودی زندگی دختر یا پسری جوان بیشتر از هر کس والدین ناآگاه و بدرفتار را دچار حسرتی ابدی میسازد.
سرگرد سمانه مهربانی - معاون اجتماعی پلیس آگاهی پایتخت