printlogo


راز قتل پریناز
رازگشایی از قتل دختر جوان که قربانی نیت شیطانی مرد افغان شده بود، پرونده‌ای است که این هفته توسط افسر آگاهی روایت کرده‌ایم

افسر ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بودم. تابستان ۱۱ سال قبل مثل همیشه مشغول بررسی پرونده‌های عقب‌افتاده و بازجویی از دو قاتل تازه‌دستگیرشده بودم که تلفن ویژه قتل زنگ خورد. افسر کلانتری در غرب تهران از کشف جسد یک دختر جوان درحالی‌که روی بدنش جای درگیری و کبودی بود خبر داد و ادعا کرد احتمالا قتلی رخ داده است. آدرس را گرفتم و خیلی زود به محل جنایت رسیدم. تیم ویژه بررسی صحنه جرم هم همزمان با من رسید.می‌خواستم وارد خانه شوم که افسر کلانتری جلو آمد و گزارش اولیه را داد. پدر و مادر دختر جوان، جسد را پیدا کرده و به پلیس خبر دادند. بدنش کبود است. داخل رفتم و بررسی را شروع کردم. مقتول لباس خانه به تن داشت و هیچ‌گونه تخریب در هم به چشم نمی‌خورد. به‌هم‌ریختگی خانه نشان از سرقت یا درگیری داشت، اما به‌طور قطع نمی‌شد گفت که چه اتفاقی افتاده است. پزشک قانونی آمد و معاینه جسد را آغاز کرد. بعد از نیم ساعت اعلام کرد بین دو تا چهار روز از مرگ گذشته و همین اعلام قطعی علت مرگ را سخت می‌کند، برای همین باید جسد در پزشکی‌قانونی بررسی شود. با دستور بازپرس جنایی، جسد پریناز به پزشکی‌قانونی منتقل شد. مادر و برادر دختر جوان که خیلی بی‌تابی می‌کردند را آرام کردم و خواستم توضیح دهند چه اتفاقی افتاده که پسر جوان گفت: پنج روز قبل من و مادرم برای انجام کاری به سفر رفتیم و پریناز در خانه تنها ماند و نتوانست بیاید. ساعتی قبل وقتی از سفر بازگشتیم با جسد خواهرم روبه‌رو شدیم و هنوز در شوک هستیم. آنها را آرام کردم و گفتم بررسی کنند آیا چیزی سرقت شده است یا خیر. بعد انجام نمونه‌برداری، محل را ترک کردیم. موقع خروج تازه فهمیدم هوا تاریک و شب شده است. صبح پرینت تلفن مقتول را گرفتم که هیچ مورد مشکوکی به دست نیامد. قبل ازظهر برادر اوآمد واعلام کردهیچ سرقتی از خانه‌شان انجام نشده است.دو روزی از کشف جسد می‌گذشت و هیچ سرنخی نداشتیم. عصر، قبل از رفتن به خانه گفتم بگذار محله پریناز را بررسی کنم. وقتی رسیدم متوجه شدم روبه‌روی خانه آنها یک ساختمان نیمه‌کاره است که کارگران افغان زندگی می‌کنند. به آن ساختمان رفتم تا بپرسم آیا کسی چیزی دیده است که متوجه شدم نگهبان ساختمان به نام نظیر دو روز است در محل کار خودش حضور ندارد. از مالک ساختمان پرسیدم که ادعا کرد نگهبان جوان بدون هیچ حرفی دو روز است ساختمان را رها کرده و رفته است. چون حدس می‌زدم او قاتل باشد یا از چیزی خبر دارد، اطلاعات نظیر را گرفتم و سریع به اداره بازگشتم. فقط خداخدا می‌کردم از مرز رد نشده باشد. با دریافت نیابت قضایی، اطلاعات مرد نگهبان را به پلیس‌های مرزی شرق کشور اعلام کردم.دو روز بعد تلفنم زنگ خورد. آن‌طرف خط مامور مرزی تایباد بود و گفت: جناب‌سروان، متهمی که دنبالش بودید را قبل خروج از کشور شناسایی و دستگیر کردیم. او قصد داشت با هویت جعلی از کشور خارج شود. سریع هماهنگی قضایی را انجام دادم و با نیابت قضایی به تایباد رفتم و مرد جوان را تحویل گرفتم و به تهران آمدم. نگهبان افغان درکل مسیرساکت بود.ساعت ۷شب رسیدم اداره وبعد از ساعت‌ها رانندگی خسته بودم.نظیر راتحویل بازداشتگاه دادم و به خانه رفتم تا استراحت کنم و فردا بازجویی‌ راانجام دهم. صبح که مرد افغان روبه‌رویم نشست از او خواستم انگیزه‌اش از قتل پریناز را بگوید.پسر۳۴ساله بدون هیچ مقاومتی گفت: من نگهبان ساختمان درحال ساختی بودم که روبه‌روی خانه مقتول بود. من به داخل خانه آنها دید داشتم و می‌دیدم که آنها سه‌نفری زندگی می‌کنند. دو روز قبل از حادثه متوجه شدم که مادر و برادر دختر جوان در خانه نیستند و او تنهاست. برای همین وسوسه شدم از خانه‌شان اموال باارزش را سرقت کنم. عصر روز حادثه برای سرقت وارد خانه شدم. مشغول جمع‌کردن وسایل بودم که دختر جوان متوجه شد و با هم رودررو شدیم. او من را شناخت و از ترسم او را کشتم که راز سرقتم لو نرود. مشغول ثبت ادعای مرد افغان بودم که همکارم گزارش پزشکی‌قانونی را آورد. روی بدن پریناز آثار درگیری و ضرب‌وجرح دیده می‌شد اما علت اصلی مرگ خفگی بود.گزارش را که خواندم، عصبانی به مرد افغان گفتم که اگر واقعیت را نگوید، این‌قدر او را در بازداشتگاه نگه می‌دارم تا بپوسد. او مدعی شد این‌بار می‌خواهد راست بگوید.نظیر این‌بارگفت:«وقتی فهمیدم دخترجوان تنهاست وخانواده‌اش به مسافرت رفته‌اند، وسوسه شیطانی سراغم آمد تا به او تجاوز کنم. وارد خانه آنها شدم و به سمت دختر جوان رفتم تا بتوانم به نیت خودم برسم. پریناز با من درگیر شد و من به بدنش چنگ انداخته وکتکش زدم. دختر جوان بی‌حال و خسته گوشه اتاق افتاد. فکر کردم اگر بیرون بروم چون من را شناخته است، آبرویم را می‌برد. رفتم سراغش و او را خفه کردم و ازخانه‌شان بیرون آمدم. یکی دو ساعت در ساختمان نگهبانی دادم و تصمیم گرفتم به آن‌سوی مرز فرار کنم. به سمت مرز تایباد راه‌افتادم ولی قبل از خروج از کشور دستگیر شدم». با ثبت اظهاراتش، پرونده را تکمیل و برای بازپرس ارسال کردم. چند سال قبل از همکاران سرنوشت نظیر را پرسیدم که گفتند خانواده پریناز قصاص او را می‌خواستند، اما چون تفاضل دیه را نداشتند، مرد افغان در زندان است.