دختران و روایتهای نگفته جامعه
اولش وقتی قرار شد برای دختر و نسبت او با جامعه بنویسم به مقادیر زیادی به خودم و نسبت خودم با جامعه فکر کردم. به اینکه من دقیقا کجای پازل اجتماع قرار میگیرم؟ آیا اجتماع جوری هست که خودم را جزوی از او ببینم؟ تا چه حد سیاستگذاریها، شهرسازیها و... به نحوی است که خیال کنم پس من هم به عنوان یک دختر نوجوان یا جوان، سهمی از آن دارم؟
بعد فکر کردم که خیلی نقطهها در زندگی من به دلیل جنسیتم، احساس نابرابری در من جریان پیدا کرده است. مثلا نقاطی که آدمها خیلی کارها را برای پسری همسن یاحتی کوچکتر از خودم، مناسب میدیدند اما من که میخواستم انجام بدهم با برچسب (تو دختری!) مواجه میشدم. یا زمانهایی که با وجود تمام ادعاهای مدرنمان درباب فمنیست و برابری، باز هم نگاه جنسیتی را روی خودم و همجنس من حس میکردم. اینکه یک سری شغلهای خاص با درآمد کمتر در جامعه نصیب دخترها میشد. اینکه دخترها در مسیر رسیدن به رویاهایشان باید سنگینی حرفها و نگاهها و طعنهها را هم به دوش میکشیدند. نگاههای سنگین جنسی که سنگ و مانعی جلویمان بود تا هر جایی نرویم و هر حرفی نزنیم، چون ما دختریم! حالا امروز به مناسبت روزمان، سراغ این دخترانگیها و مواجهه اجتماع با آن رفتیم تا شاید اندکی از حرفهای از دل برآمده را با هم مرور کنیم.
میکرو باورهای رخنه در فرهنگ
در سریال تاسیان، نقش جمشید نجات دیالوگی داشت که میگفت: «این جامعه پوستش مدرن شده ولی بافت و تار و پودش سنته!» دقیقا امروزه هم ما در جامعهای زندگی میکنیم که در عین اینکه بافت خانوادهها سنتی است، تحت تاثیر رسانهها و آموختههای غربی و تحولات قرن بیست و یکی، داریم تلاش میکنیم خودمان را مدرن و روشنفکرمآب نشان دهیم. به قول یکی از اساتیدمان یک آش شوربایی این وسط درست شده که ما نه دقیقا مدرنیم و نه دقیقا سنتی! نگاه جامعه به دخترها درست است که به مقادیر زیادی عوض شده و فرصتهای اجتماعی برای دختران نوجوان و جوان روز به روز در حال افزایش است. مثلا هیچ کسی صد سال پیش خیال هم نمیکرد که روزی دختران ایرانی بتوانند در خیلی از موقعیتهای شغلی همپای مردان و حتی فراتر از آنها فعالیت کنند. هیچ کسی گمان نمیکرد که روزی شمار دختران دانشجو بیشتر از پسران باشد. اما امروزه همه این اتفاقات رخ داده و دختران ایران بیش از همیشه در طول تاریخ در بطن اجتماع حضور دارند. اما خرده باورهایی که سالیان سال در مردم ما رخنه داشته همچنان در لایههای زیرین باورهایشان و در نگاه و رفتارشان تاثیرگذار است. مثلا کمتر دختری پیدا میشود که در مسیر رسیدن به خواستههایش لااقل یک بار جملات کلیشهای«ای بابا تهش که باید ازدواج کنی» «برای چی آنقدر تلاش میکنی؟ آخرش باید بشینی و بچههاتو بزرگ کنی» و.. را نشنیده باشد. یعنی مسیر موفقیتهای شغلی وتحصیلی برای دختران و پسران به یک اندازههمچنان هموارنیست ویکی ازمهمترین دلایلش الگووارههایی است که قرنها در ذهن مردم وجود داشته و امروزه با این حجم ازتحول همراه شدن،کارراحتی برایشان نیست. نقشهای کلیشهای برای دختران مثل همسر شدن و مادر شدن اصلا چیز بدی نیست و اتفاقا شاید یکی از بزرگترین لذتها برای هر دختری باشد، اما این نقشها نباید بهانهای شود که دخترانمان به آنچه میخواهند، نرسند. باید بپذیریم که دخترانمان آنقدر قوی هستند که در آن واحد در چند نقش فوقالعاده باشند.
رویای پوچ!
امروزه همه ما زمان زیادی از روز را صرف مجازیات میکنیم، هرروزه زندگی دختران زیادی رامیبینیم،سبک زندگیشان را دنبال میکنیم، لباسها و کیف و کفشهایشان را واکاوی میکنیم، از رنگ مو و آرایشگاهی که میروند تا مهمانیها و غذاهایشان را مشاهده میکنیم. پدیده«مقایسه» پدیده غریب وتازهای نیست اما امروز به خاطر وجود این دهکده جهانی و دیدن زندگیها در کفِ مجازی قطعا بیشتر شده.همه ما میدانیم که هر فردی مسیر خودش راداردوقطعا صفحههای مجازی ویترینی از زندگی هر فرد هستند. اما باز هم انگار چیزی درذهنمان زمزمه میکندکه«چرا تو نه؟!»«چرا تو این زندگی رو نداری؟» «چرا تو این ظاهر رو نداری واون داره؟»«چطور آنقدر موفقه وتو هنوز حتی مسیرت رو پیدا نکردی؟» و احساساتی که غالبا اکثرمان بعد ازگشت وگذارهای مجازی داریم. ازطرفی این زمزمهها فقط در بُعد احساس نمیمانند و ممکن است بعد از مدتی ما دست به کارهایی بزنیم که بتوانیم خودمان را شبیه آدمهایی که میبینیم، کنیم! در واقع هویت و شخصیت و ظاهر و زندگیمان را تلاش میکنیم تغییر دهیم تا آن چیزی بشود که خیال میکنیم زیبا و جذاب است. اما چرا دخترها بعد از تغییر هم حالشان خوش نیست؟! دلیلش پرواضح است، تبدیل به چیزی شدند که در واقع نبودند. ما وقتی حالمان با زندگی خوب است که تبدیل به چیزی شویم که منِ حقیقی ما میخواهد. پس دنبالهروی با هر بهایی ما را به شادی و آرامش نخواهد رساند.
هر چه کنی، به خود کنی!
در روانشناسی کودک، قاعده جایگزینی وجود دارد. مثلا میگویند اگر میخواهی یک چاقو را از دست بچه بگیری، یک اسباببازی جایگزینِ و مطلوب را به او بده. یا اگر کار بدی میکند او را با کار دیگری که درست است، مشغول کن. این روزها اکثر حرفهایی که راجع به جامعه دختران نوجوان و جوان میشنویم، قضاوت تند و تیز و یکطرفه است. اینکه از تفریحات بد دختران، از مصرف مخدرها توسط آنها، روابط بی بند و بار و… مینالند و آنها را تقبیح میکنند. هیچ کسی با این اتفاقات همسو نیست اما مسألهای که به آن توجه نمیشود این که ما در جایگزین این رفتارهای پر خطر و نامناسب چه بستری را برایشان فراهم کردیم؟! ما چه تعلیم و تربیت بهخصوصی برایشان داشتیم تا آگاهیشان بالا برود؟ چرا آگاهیشان را باید از سبک زندگیسلبریتیهای آمریکایی و بلاگرهای انگلیسی بگیرند؟! چرا ما جایگزین خوشایند و جذابی برایشان نداشتیم؟! وقتی در کافهها، پارکها، مراکز خرید و.. بیشتر فضاها برای خانوادهها یا گروههای پسرانه طراحی شده. وقتی حتی شهرسازی و بسترسازی ما برنامهای برای دختران نوجوان و جوان طبق فرهنگ و باورهایمان ندارد، پناه بردن آنها به فضاهای ناسالم امری اجتنابناپذیر است. پس کاش یکبار هم که شده انگشت اتهام را از روی آنها برداریم و فکر کنیم واقعا راهحل بدزیستی بعضی از دخترانمان در جامعه چیست؟
استانداردها در کتاب فیلها هم پرواز میکنند!
همانطور که از میان تیتر هم مشخص است بعضی از استانداردهایی که جامعه برای دختران میسازد، درست مثل کتاب معروف فیلها هم پرواز میکنند، است؛ غیرواقعی، دستنیافتنی و رویایی. چند وقت پیش یک قالبی در برنامه ایکس وایرال شده بود با این عنوان که «دختر باید…» هر کسی توییتی میزد و یک جمله به این دو کلمه اضافه میکرد. این ترند خیلی رک و واضح از توقعات عجیب و غریب بعضی پسران، مردها، خانوادهها، زنان و… از دختران رونمایی میکرد. استانداردهایی که فقط منحصر به یک حوزه هم نبود و راجع به تمام رفتارها و ظواهر دختران، باید و نباید میساخت اما اصلا این باید و نبایدها را چه کسی میسازد و آیا واقعی هستند؟ اگر دختری در این چارچوبها نگنجد از دور خارج میشود و مورد توجه جامعه اطرافش قرار نمیگیرد؟این چارچوبها گاهی فشارهای مضاعفی بر دختران نوجوان وارد میکند، فشارهایی از این جنس: «پس من چون دماغم این مدلی نیست، ناکافیام» «چون رنگ پوستم مورد علاقه جامعه نیست، زیبا نیستم.» «چون ورزشی میکنم که جامعه برای دخترها نمیپسنده، مورد قبول نیستم.» و هزاران برچسب دیگر که هویت دخترانمان را خدشهدار میکند. یادمان باشد که دختران امروز، مادران فردا و آیندهسازان این مملکت هستند. آنها را با توصیفات وهمآمیز، ناسالم نکنیم. سلامت آنها، سلامت کل جامعه است.
ریحانه اوسطی - نوجوانه