
فرار عجیب زن 50 ساله
«حدود یک ماه پیش ناپدید شد و من فقدانش را به پلیس آگاهی اعلام کردم. من داشتم از نگرانی میمردم حالا معلوم شده که در یکی از این دورهمیها با پسری 22ساله از یک خانواده متمول آشنا شده و یک ماه است با او همخانه شده است.»
افسر پرونده نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: آقا ما به وظیفه خودمان عمل کردیم و همسر شما را پیدا کردیم بقیه موارد به مشکلات خانوادگی شما برمیگردد که ما نمیتوانیم ورود کنیم و باید از یک مشاور کمک بخواهید.پیرمرد به گریه میافتد. صورتش را با دستهایش میپوشاند. چند لحظه بعد مدارکی که روی میز گذاشته بود برداشته و به سمت در خروجی میرود. به او نزدیک شدم و خودم را معرفی میکنم و از او میخواهم اگر مایل است در مورد مشکلش صحبت کنیم.پیرمرد آهی میکشد و میگوید بیا دخترم بیا داستان زندگی مرا بنویس شاید درس عبرتی شود برای بقیه. من و فرزندانم که همه چیزمان را باختیم. راننده هستم و صبح تا شب توی خیابانها دنبال یک لقمه نان میگردم تا اسباب آرامش و آسایش خانوادهام را تامین کنم. دو فرزند دارم که پسرم 30 سال و دخترم 28 سال دارد. هر دو تحصیل کرده و شاغل هستند. من تمام تلاشم را کردم تا دو انسان خوب و سالم تحویل جامعه بدهم. همسرم خانهدار بود. زندگی خوبی داشتیم و مشکلی نبود. تا وقتی که داستان گوشیهای هوشمند و فضای مجازی شروع شد.خواستهها و سلیقه همسرم تغییر کرد. دوستان تازه پیدا کرد. یک دفعه به فکر افتاد بینیاش را عمل کند، ژل تزریق کند، پیکرتراشی کند.خلاصه خانم هر چیزی که در فضای مجازی میدید باید انجام میداد. تمام درآمد من این چند ساله صرف برآورده کردن خواستههای عجیب وغریب او میشد.جوری به خودش وظاهرش میرسید که از دختر 28 سالهمان جوانتر به نظر میآمد. با دوستانش سفر ومهمانیهایی که اصلا مناسب سنش نبود، میرفت اما من اعتراضی نمیکردم.مادر بچههایم بود. به او علاقه داشتم. گفتم خوب آخر عمری دلش میخواهد سبک زندگیاش این باشد. بچه که نیست بخواهم به او امر و نهی کنم. اما کاش همه چیز به همین جا ختم میشد. از یک ماه پیش ناپدید شد و من فقدانش را به پلیس آگاهی اعلام کردم. داشتم از نگرانی میمردم. حالا معلوم شده در یکی از این دورهمیها با پسری 22 ساله از یک خانواده متمول آشنا شده و یک ماه است با او همخانه شده است. آنقدر از شرایط خود راضی است که حتی التماسهای فرزندانمان هم باعث نشد تصمیمش را عوض کند.زندگی و دل شکستگی من به جهنم، خانم این دو جوان با چه رویی در این جامعه زندگی کنند؟ خواستند ازدواج کنند بگویند مادرمان کجاست؟ چطور باید جلوی فامیل و در و همسایه سرمان را بلند کنیم.
نظریه کارشناس
ما در روزگار جابهجایی ارزشها زندگی میکنیم. زمانی به یک مرد یا زن پنجاه ساله به عنوان فردی دنیا دیده نگاه میشد که میتواند طرف مشورت قرار بگیرد و در بین جوانها ریش سفیدی کند. اما فضای مجازی تمام این تصورات قالبی را برهم زده و افراد پیوسته در تلاشند تا از قافله خوشگذرانی و تنوعطلبی و تجربههای عجیب عقب نیفتند. تصورات غلط و خیالی که اینستاگرام از سبک زندگی دیگران به ما میدهد باعث میشود تا زنان و دختران و حتی مردان از آنچه تاکنون پشت سر گذاشته احساس پشیمانی کنند و بخواهند چیزی متفاوت از آنچه هستند باشند. وقار و متانت و تحصیلات مورد انتظار از زنان جامعه، جای خود را به مطالبه جذابیت فیزیکی از زنان داده است. همانطور که برای پسر 22 ساله اهمیتی ندارد با یک زن متاهل خانهدار کمسواد که شوهر و فرزندانی دارد که حتی از او چندین سال بزرگتر هستند همخانه شود و همین که او جذابیت فیزیکی لازم را دارد و حرفی از آینده مشترک و تعهد نیز میانشان نیست برایش کافی است.
سرگرد سمانه مهربانی - معاون اجتماعی پلیس آگاهی پایتخت
نظریه کارشناس
ما در روزگار جابهجایی ارزشها زندگی میکنیم. زمانی به یک مرد یا زن پنجاه ساله به عنوان فردی دنیا دیده نگاه میشد که میتواند طرف مشورت قرار بگیرد و در بین جوانها ریش سفیدی کند. اما فضای مجازی تمام این تصورات قالبی را برهم زده و افراد پیوسته در تلاشند تا از قافله خوشگذرانی و تنوعطلبی و تجربههای عجیب عقب نیفتند. تصورات غلط و خیالی که اینستاگرام از سبک زندگی دیگران به ما میدهد باعث میشود تا زنان و دختران و حتی مردان از آنچه تاکنون پشت سر گذاشته احساس پشیمانی کنند و بخواهند چیزی متفاوت از آنچه هستند باشند. وقار و متانت و تحصیلات مورد انتظار از زنان جامعه، جای خود را به مطالبه جذابیت فیزیکی از زنان داده است. همانطور که برای پسر 22 ساله اهمیتی ندارد با یک زن متاهل خانهدار کمسواد که شوهر و فرزندانی دارد که حتی از او چندین سال بزرگتر هستند همخانه شود و همین که او جذابیت فیزیکی لازم را دارد و حرفی از آینده مشترک و تعهد نیز میانشان نیست برایش کافی است.
سرگرد سمانه مهربانی - معاون اجتماعی پلیس آگاهی پایتخت