با مسعود آذرباد، درباره موضوع نوپای ویراستاری داستانی گفتوگو کردیم
تفاوتی بین نویسنده تازهکار و باتجربه نمیگذارم
اشاره: مسعود آذرباد چند سال است روی نوشتن و ویرایش داستانی تمرکز کرده و در این فاصله یک رمان بلند نیز نوشته است. استمرار ارتباط او با فضای نشر و ادبیات باعث شد در یک عصر دلپذیر و در کتابفروشی اسم با او همکلام شویم. آنچه میخوانید، مشروح همه گفتهها و شنیدههای این نشست است.
ویراستاری داستانی در ذهن من یعنی کمک به اینکه یک متن داستانی قویتر شود. تصور من از ویراستاری داستانی این است. واقعیت این شغل چیست؟
این را هم درنظر بگیرید که ویراستاری داستانی شاخه کوچکی ازویرایش متن است.مثلا ما ویرایش ناداستان، متون علمی، تخصصی و...هم داریم.
چرا میگویید شاخهای کوچک است؟
چون ویراستاری متن به شاخههای زیادی تقسیم میشود که چند تا از آنها را مثال زدم.
ولی شاخه کوچکی نیست و بسیار ارزشمند است.
بله حتما همین طور است. منظور من از کوچک این است که تعداد زیادی زیرمجموعه وجود دارد و ویرایش داستان یکی از آن زیر مجموعههاست.
ویرایش سوری را شاخهای جدا از ویرایش داستان میبینید؟
آن بعد از ویرایش داستانی است یعنی اگر شما یک کار را ویرایش داستانی نکنید و مستقیم ویرایش سوری انجام دهید هیچ اتفاق خاصی برای آن اثر رخ نمیدهد. ما فکر میکنیم در تخصص ویراستاری داستان شخصی به نام دبیر داستان وجود دارد ولی عملا این طور نیست و دبیر داستان یک مفهوم فرمالیته است و ما در فضای جهانی به آن ارزیاب میگوییم.
ارزیاب در انتشاراتها هست؟
بله عموما انتشارات ارزیاب دارند و اول او متن را چک میکند سپس به دست ویراستار سپرده میشود. ویراستار داستان چندین کار انجام میدهد؛ یکی این که او قوانین حاکم برروحیه یک نشر راتعیین میکندومیگوید چه کتابهایی و با چه ویژگیهایی به نشر آورده شود یا نشود و ویژگیهای محتوایی آن چگونه باشد. مثلا آیا درخصوص فعالان حرم اثری بیاوریم یا خیرواگرمیآوریم با چه دیدگاهی به این موضوع بپردازد و از دید چه کسی باشد. این قوانین میتواند فرمی یا محتوایی باشد. مثلا من در یک انتشارات این قانون را آوردم که رمان بزرگسال از نظر فرمی نباید زیر 60هزار کلمه باشد.
یعنی حدودا 200 صفحه.
این حداقل تعداد کلمه است و میتواند بیشتر باشد ولی نباید کمتر باشد.
بر چه مبنایی این قانون را گذاشتید؟
بر مبنای اینکه شما اگر بخواهید فضاسازی و شخصیتپردازی انجام دهید، حداقل به این تعداد کلمه نیاز دارید. تفاوت داستان بلند با رمان این است که داستان بلند یک خط داستانی دارد ولی رمان چند خط داستانی دارد. اینکه نویسنده به هر خط داستانی چقدر میپردازد به خودش بستگی دارد ولی اگر تعداد کلمه زیر 60هزار باشد نمیتوان این خطهای داستانی را به وجود آورد. هر کدام از این قوانین که توسط ویراستار وضع میشود، دلیلی دارد که میتوان به نویسنده گفت یا نگفت و قوانین ممکن است اضافه یا کم شود.
درمورد انتشاراتی که در آن مشغول هستید میتوانید قوانین را بگویید یا محرمانه است؟!
من فعلا دارم سقف فرمی را بالا میبرم. مثلا در یک کتاب تاریخی، فارغ از محتوا به فضاسازی نیز خیلی خوب پرداخته شده است؛ میتوان به خوبی حس کرد که آدمها چه مدل لباسهایی میپوشیدند، معماری و فضای زندگی شان به چه صورت بود و زندگی روزمرهشان چگونه بود. این مسأله را آوردم تا این دیدگاه را از بین ببرم که همه آدمها در طول تاریخ دستار و عمامه بر سرشان میگذاشتند؛ جنس پارچهها و معماری خانهها متفاوت است. ما این مسأله را به نویسنده نشان دادیم.
پس نویسنده موظف است برود و در مورد این نکات تحقیق کند.
بله والبته این اطلاعات جمعآوری شده باید بارداستانی هم داشته باشدنه اینکه مانند دایرهالمعارف صرفا اطلاعات را به خواننده بدهد.
آن 60هزارکلمه یک استاندارد جهانی برای رمان است؟
بله بر اساس دادههایی که من جمع کردم اکثرا به این نتیجه رسیدهاند که تعداد کلمات رمان باید همین مقدار باشد.
در روایت و جستار هم همین طور است؟
اطلاعی ندارم.
از این جهت میگویم که حجم زیاد خستهکننده نباشد.
بستگی به کیفیت و خطوط زمانی و فضاسازی روایت دارد؛ مثلا یک نفرمیخواهد روایتی درباره معدن لاجورد افغانستان کار کند. دراین صورت اونمیتواند بدون فضاسازی برای مخاطب ایرانی کارش راپیش ببرد زیرامخاطب ایرانی تجربه بودن درآن فضارا ندارد ولی اگر کسی بخواهد درباره وقایع سال88روایتی را کار کنددیگر نیازی به فضاسازی نیست وباید سراغ مسائل دیگری برود.
اگر کسی ادعای رمان نداشته باشد و معتقد باشد اثرش یک داستان بلند کمتر از این مقدار است مشکلی ندارد؟
بله میتواند این کار را بکند ولی به این شرط که در سیاستهای آن نشر امکان چاپ داستان بلند وجود داشته باشد.
چاپ آن به لحاظ ارزشهای مادی به صرفه است؟
بله اگر اثر خوبی باشد به صرفه است ولی در کل مخاطب جهانی ما چه ایرانی و چه غیر ایرانی کارهای حجیم دوست دارد. این مسأله را میتوان با جستوجو کردن در خصوص کتابهای محبوب جهان و چک کردن اینکه چند تا از آنها زیر 60 هزار کلمه هستند، متوجه شد. این که کتاب چه ژانری باشد اهمیتی ندارد؛ چه ادبیات جریان اصلی چه ادبیات ژانر این ویژگی را دارند. کتاب جزء از کل یک اثر در حوزه ادبیات جریان اصلی و اثر پر فروشی هم هست و فکر نمیکنم حجم آن زیر 450 صفحه باشد.
در ترجمه 450 صفحه است؟
بله. این تعداد صفحه در زبان فارسی یعنی حدودا 100هزار تا 110هزار کلمه است. ممکن است بیشتر باشد ولی کمتر نیست.
کار دیگری که ویراستار انجام میدهد این که نویسندهای پیدا میکند و به او سفارش اثر میدهد. این سفارش اثر به معنای پول دادن صرف نیست؛ مثلا من نویسندهای پیدا میکنم که یا یک استعداد نوظهور یا نویسندهای باتجربه است و من به او پیشنهاد میدهم در مورد فلان موضوع یک اثر بنویسد.
یعنی سوژه به او میدهید؟
بله کما اینکه پیشنهاد «بذرخون» محمد فائزیفرد را من دادم؛ یک روز تلفنی باهم صحبت میکردیم و من از او پرسیدم: «دوست داری درباره این موضوع بنویسی؟» و او پاسخ داد که بهش فکر میکنم و بعد کتاب بذر خون متولد شد. «نشان حُسن» هم در همین فضا بود که پیشنهاد آن را به نویسنده دادم.
شما با خود داستان چطور مواجه میشوید؟
ما طرح داستان را میخوانیم وبعد درصورت لزوم متن اصلی راهم میخوانیم و عیب و ایرادهای ساختاری اعم از شخصیتپردازی، گفتوگونویسی، خط داستانی و...را برطرف میکنیم و ریز به ریز به نویسنده میگوییم. من تلفنی یا مکتوب به نویسنده پیشنهادهایم را میگویم. اگر نویسنده با پیشنهادهای من موافق باشد این نظرات اعمال میشود و در غیر این صورت باهم به گفتوگو میپردازیم و به یک نظر مشترک میرسیم. گاهی اوقات نویسنده نیز نمیخواهد کارش ویرایش شود و من نمیتوانم او را مجبور به این کار کنم و میرود و در فرصتی دیگر با ما همکاری میکند. اگر یک ایدهای را ما به نویسنده گفته باشیم یا خودش ایدهای را مطرح کرده باشد، من فصل به فصل کتاب را میخوانم و نظراتم را میگویم و باهم کار را جلو میبریم.
معیارهای شما نوشته شده و مشخص است یا بخشی از آن سلیقه است؟
امکان ندارد سلیقه اصلا دخیل نباشد ولی حتما باید پشت این سلیقه استدلال وجود داشته باشد چون من باید نویسنده را قانع کنم. مثلا وقتی من در اصول شکستهنویسی قوانینی میآورم نمیتوانم بگویم اینها باب میل من است چون در این صورت نویسنده هم نظرات خودش را دارد که باب میل اوست. من میگویم براساس این دیدگاههای روانشناختی این نظرم درست است و نویسنده هم استدلالهای خودش را میآورد و اگر استدلالش ضعیفتر از دلایل من باشد، نظر من را میپذیرد.
پس این حدود و متر و معیار تا حدی مشخص است؟
بله. ما میتوانیم متر و معیاری برای خودمان بگذاریم؛ مثلا من به عنوان یک ناشر حزباللهی و انقلابی در ادبیات ژانر متر و معیار خودم را دارم که بقیه ناشرانی که در همین حوزه کار میکنند ولی انقلابی نیستند این متر و معیار ما را ندارند. مثالی برایت میزنم؛ برای من در ادبیات ژانر ایرانی ذهن و زبان ایرانی خیلی اهمیت دارد. فرقی نمیکند اثر جنایی، فانتزی یا علمیتخیلی باشد. ذهن و زبان ایرانی بدین معناست که من دنیا را چطور میبینم و آن را چطور بیان میکنم.
ایرانی به معنای رسمی یا منظورتان ایرانی حزباللهی و انقلابی است؟
برای من به عنوان یک حزباللهی الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت دراولویت است ولی منظورم الگوی اسلامی خیالبافانه یا مالهکشانه نیست. الگوی اسلامی دلسوز و منتقد خط قرمزها را رد نمیکند و برای مخاطب مقید دینی ارزش قائل است و معتقد است او هم به اندازه دیگر مخاطبین حق دارد ادبیات ژانر برایش تولید شود.
کسی را مانند خودت تقویت کردهای تا جای تو را بگیرد یا در نشرهای دیگر برای گسترش این شغل کار کند؟
تا به حال کسی نیامده این درخواست را مطرح کند و برای انتشاراتش چنین شخصی نیاز داشته باشد. من فکر میکنم این نقطه قوت است. در دراز مدت باید تربیت نیرو بکنیم.خوشحالم که درعرصههای مختلف اعم ازمجسمهسازی، بازیسازی، کارگری، کشاورزی، علاقه به تاریخ و سینما، فیلمسازی و خبرگزاری تجربه دارم و این تجارب به من کمک زیادی کرده و از تحصیلاتم هم در مسیر ویراستاری استفاده کردم. وقتی کار سید میثم موسویان را میخواندم واقعا خوشحال بودم که لیسانس و فوق لیسانس فلسفه دارم چون اگر تحصیلات دیگری داشتم احتمالا نمیتوانستم متوجه مطالب کتاب شوم. این کار فانتزی سیاسی در حوزه ادبیات ژانر است و من خیلی آن را دستکاری کردم. میان یک نویسنده تازه کار و آقای موسویان باتجربه تفاوتی قائل نمیشوم.
این مسأله از نگاه نویسنده یک دستانداز است.چه عاملی باعث میشود نویسنده با این دستانداز کتابش را در نشر شما نگه دارد؟
سودی که بابت اعتبار کتاب خوب کسب میکند. جنبههای فرمی اثر مهم است و باید در نظر گرفته شود و این مسأله باعث فروش و اعتبار بیشتر کتاب میشود. من حدودا 15 کتاب ویراستاری کردم که 5 تای آنها یا جایزه گرفتهاند یا نامزد جایزه شدهاند.
به نظرم داستانهایی که منتشر میشود در قصهگویی و روایت ماجرا ضعف زیادی دارد و فکر میکنم یکی از دلایلی که کتابهای ترجمه شده طرفداران بیشتری دارد قوت در روایت است. چقدر به این موضوع توجه میکنی؟
من هرکس را با توجه به شرایطش میسنجم؛ مثلا وقتی میبینم یک نفر روی موضوعی حساس است یا ادعا میکند که من میتوانم این کار را بکنم، من هم متناسب با تواناییهای او همان قدر ریزبین میشوم ولی به دلیل تواناییهای او استانداردهایم را پایین نمیآورم. من خودم قصه دوست هستم و همیشه دنبال قصه هستم. وقتی وارد کتابستان شدم یکی از چیزهایی که مطرح کردم این بود که ادبیات ژانر باید چند جلدی باشد.
عزاداری عاشورا در سال 1700 چگونه است؟!
به عنوان ویراستار داستانی که ایراداتی را به کار میگرفتی در کتاب «مست جنگ» (یورش سرد) زیر نگاه بقیه بودی تا ایرادات کار خودت در بیاید؟
من دوست داشتم کتابم در کتابستان چاپ شود چون این کار سودی برای همه ماست. منظورم از سود صرفا مالی نیست بلکه بحث اعتبار است. اگر کتابم را به ناشر دیگری میسپردم قطعا این سؤال برایش پیش میآمد که چرا به کتابستان ندادم و پاسخ به این سؤال چندان جذاب نیست. به همراه آقای شاهآبادی کار را میخواندیم و جلو میرفتیم.نسخه اول کار 105 هزار کلمه بود که حاتم ابتسام 9000 کلمه را حذف کرد. برخی نکات فنی را هم آقای حامد اشتری مطرح کرد و من دوباره کتاب را خواندم و از فصلهای اول که تمرکز اصلی بر آنها بود 6000 کلمه حذف کردم. خواندن کتابم را به نویسندهها توصیه میکنم نه به این دلیل که کتاب من است و مانند برخی استاد دانشگاهها میخواهم کتابم را رد کنم بلکه چون من ایدههایی در این کتاب داشتم که میتواند به نویسنده کمک کند؛ مثلا در زمینه پردازش و فضاسازی چون مربوط به یک دوره زمانی خاص است میتواند جالب باشد یا مثلا به نویسنده میگویم کتاب را بخواند و بعد طرح رمان را در اختیار او میگذارم تا بداند سیر تکامل از طرح رمان تا خود رمان به چه صورت بوده است. چون وقتی اول نتیجه را ببینی و سپس روی طرح اولیه مطالعه کنی، میتوانی به درک خوبی برسی.
نویسنده همراه، قدرت ویراستار داستانی را ندارد
فرق دبیر داستان با ویراستار داستانی کجاست؟
دبیر داستانی یا ارزیاب یک داستان را میخواند و نکات مثبت ومنفی آن را بیان میکند.سؤال اینجاست که این نکات را بر چه اساسی مطرح میکند؟سیاستهای نشر؟ فروش و بازار؟ سلیقه شخصی؟ ویراستارهای داستانی تمام این مبناها را پوشش میدهند. دبیر داستان ممکن است وارد جرئیات نشود ولی ویراستار با جزئیات بیشتری به کار نگاه میکند.برای استخدام دبیر داستان مدیر نشر یک قرارداد آماده میکند و با او میبندد ولی ویراستارخودش در تنظیم قراردادنقش دارد و حتی ممکن است او کسی باشد که قرارداد را با مدیر نشر میبندد.ویراستار داستان میتواند تعیین کند چند درصد از پرداختیها را به مدیر نشر بدهد ولی دبیر داستان نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در ایران ویراستاران داستان قدرت کمتری نسبت به دیگر نقاط دنیا دارند. ویراستار داستان در اتفاقات پس از چاپ کتاب هم نقش دارد؛ اینکه برای کتاب چه زمانی و در کجا قرار است جشن امضا بگیریم؟ جلسات رونمایی به چه صورت باشد و عکاسها چه کسانی باشند؟ ویراستار قدرت زیادی دارد.
میخواهیم راه را به نویسندگان نشان بدهیم
درباره «مدرسه داستان جمال» هم برایمان میگویید...
ما درنشر جمال، دو دغدغه مهم داریم. اول اینکه میخواهیم صدای تازه ادبیات باشیم ودوست داریم استعدادهای جدید را کشف و معرفی کنیم. دوم اینکه سراغ فضاهایی رفتهایم که کمتر نشری در ایران، درآن حوزه ورود کرده است.مثل حوزه ادبیات ژانر، علمی تخیلی، فانتزی، امنیتی؛ حوزه رمان تاریخی، حوزه پینمانویسی.
یعنی تا حالا ناشری سراغ این حوزهها نرفته است؟
رفتهاند؛ کم و بیش برخی ناشران، آثاری هم در این زمینه تولید کردهاند اما ما در نشر جمال میخواهیم ساختارمند جلو برویم و فضایی ایجاد کنیم که نویسندگان آموزشهای جدی ببینند و منجر به خلق اثر بشود. متاسفانه بسیاری از کلاسهای داستاننویسی، فقط مطالب نظری را بیان میکنند. فرصتی فراهم نیست تا نویسنده به فکر انتشار جدی و مخاطب هم باشد. وقتی به فکر مخاطب نباشی یعنی در خلا مینویسی. در کنار این ما میخواهیم به نویسندگان راه را نشان بدهیم که چگونه دغدغههای دینی و مذهبی خودشان را هم در کار بیاورند و از نظر محتوایی خنثی نباشند.
شما در مدرسه داستان نشر جمال دقیقا چه میکنید؟
ما به صورت متناوب، دورههای مختلف داستان را برای نویسندگان برگزارمیکنیم و به آنها آموزش میدهیم. خروجی این آموزش هم در نهایت به طرح رمان میرسدوسرانجام پس از تأیید و ثبت قرارداد،نویسنده اثرش را با حمایت نشر مینویسد و به انتشار میرسد.
میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب
این را هم درنظر بگیرید که ویراستاری داستانی شاخه کوچکی ازویرایش متن است.مثلا ما ویرایش ناداستان، متون علمی، تخصصی و...هم داریم.
چرا میگویید شاخهای کوچک است؟
چون ویراستاری متن به شاخههای زیادی تقسیم میشود که چند تا از آنها را مثال زدم.
ولی شاخه کوچکی نیست و بسیار ارزشمند است.
بله حتما همین طور است. منظور من از کوچک این است که تعداد زیادی زیرمجموعه وجود دارد و ویرایش داستان یکی از آن زیر مجموعههاست.
ویرایش سوری را شاخهای جدا از ویرایش داستان میبینید؟
آن بعد از ویرایش داستانی است یعنی اگر شما یک کار را ویرایش داستانی نکنید و مستقیم ویرایش سوری انجام دهید هیچ اتفاق خاصی برای آن اثر رخ نمیدهد. ما فکر میکنیم در تخصص ویراستاری داستان شخصی به نام دبیر داستان وجود دارد ولی عملا این طور نیست و دبیر داستان یک مفهوم فرمالیته است و ما در فضای جهانی به آن ارزیاب میگوییم.
ارزیاب در انتشاراتها هست؟
بله عموما انتشارات ارزیاب دارند و اول او متن را چک میکند سپس به دست ویراستار سپرده میشود. ویراستار داستان چندین کار انجام میدهد؛ یکی این که او قوانین حاکم برروحیه یک نشر راتعیین میکندومیگوید چه کتابهایی و با چه ویژگیهایی به نشر آورده شود یا نشود و ویژگیهای محتوایی آن چگونه باشد. مثلا آیا درخصوص فعالان حرم اثری بیاوریم یا خیرواگرمیآوریم با چه دیدگاهی به این موضوع بپردازد و از دید چه کسی باشد. این قوانین میتواند فرمی یا محتوایی باشد. مثلا من در یک انتشارات این قانون را آوردم که رمان بزرگسال از نظر فرمی نباید زیر 60هزار کلمه باشد.
یعنی حدودا 200 صفحه.
این حداقل تعداد کلمه است و میتواند بیشتر باشد ولی نباید کمتر باشد.
بر چه مبنایی این قانون را گذاشتید؟
بر مبنای اینکه شما اگر بخواهید فضاسازی و شخصیتپردازی انجام دهید، حداقل به این تعداد کلمه نیاز دارید. تفاوت داستان بلند با رمان این است که داستان بلند یک خط داستانی دارد ولی رمان چند خط داستانی دارد. اینکه نویسنده به هر خط داستانی چقدر میپردازد به خودش بستگی دارد ولی اگر تعداد کلمه زیر 60هزار باشد نمیتوان این خطهای داستانی را به وجود آورد. هر کدام از این قوانین که توسط ویراستار وضع میشود، دلیلی دارد که میتوان به نویسنده گفت یا نگفت و قوانین ممکن است اضافه یا کم شود.
درمورد انتشاراتی که در آن مشغول هستید میتوانید قوانین را بگویید یا محرمانه است؟!
من فعلا دارم سقف فرمی را بالا میبرم. مثلا در یک کتاب تاریخی، فارغ از محتوا به فضاسازی نیز خیلی خوب پرداخته شده است؛ میتوان به خوبی حس کرد که آدمها چه مدل لباسهایی میپوشیدند، معماری و فضای زندگی شان به چه صورت بود و زندگی روزمرهشان چگونه بود. این مسأله را آوردم تا این دیدگاه را از بین ببرم که همه آدمها در طول تاریخ دستار و عمامه بر سرشان میگذاشتند؛ جنس پارچهها و معماری خانهها متفاوت است. ما این مسأله را به نویسنده نشان دادیم.
پس نویسنده موظف است برود و در مورد این نکات تحقیق کند.
بله والبته این اطلاعات جمعآوری شده باید بارداستانی هم داشته باشدنه اینکه مانند دایرهالمعارف صرفا اطلاعات را به خواننده بدهد.
آن 60هزارکلمه یک استاندارد جهانی برای رمان است؟
بله بر اساس دادههایی که من جمع کردم اکثرا به این نتیجه رسیدهاند که تعداد کلمات رمان باید همین مقدار باشد.
در روایت و جستار هم همین طور است؟
اطلاعی ندارم.
از این جهت میگویم که حجم زیاد خستهکننده نباشد.
بستگی به کیفیت و خطوط زمانی و فضاسازی روایت دارد؛ مثلا یک نفرمیخواهد روایتی درباره معدن لاجورد افغانستان کار کند. دراین صورت اونمیتواند بدون فضاسازی برای مخاطب ایرانی کارش راپیش ببرد زیرامخاطب ایرانی تجربه بودن درآن فضارا ندارد ولی اگر کسی بخواهد درباره وقایع سال88روایتی را کار کنددیگر نیازی به فضاسازی نیست وباید سراغ مسائل دیگری برود.
اگر کسی ادعای رمان نداشته باشد و معتقد باشد اثرش یک داستان بلند کمتر از این مقدار است مشکلی ندارد؟
بله میتواند این کار را بکند ولی به این شرط که در سیاستهای آن نشر امکان چاپ داستان بلند وجود داشته باشد.
چاپ آن به لحاظ ارزشهای مادی به صرفه است؟
بله اگر اثر خوبی باشد به صرفه است ولی در کل مخاطب جهانی ما چه ایرانی و چه غیر ایرانی کارهای حجیم دوست دارد. این مسأله را میتوان با جستوجو کردن در خصوص کتابهای محبوب جهان و چک کردن اینکه چند تا از آنها زیر 60 هزار کلمه هستند، متوجه شد. این که کتاب چه ژانری باشد اهمیتی ندارد؛ چه ادبیات جریان اصلی چه ادبیات ژانر این ویژگی را دارند. کتاب جزء از کل یک اثر در حوزه ادبیات جریان اصلی و اثر پر فروشی هم هست و فکر نمیکنم حجم آن زیر 450 صفحه باشد.
در ترجمه 450 صفحه است؟
بله. این تعداد صفحه در زبان فارسی یعنی حدودا 100هزار تا 110هزار کلمه است. ممکن است بیشتر باشد ولی کمتر نیست.
کار دیگری که ویراستار انجام میدهد این که نویسندهای پیدا میکند و به او سفارش اثر میدهد. این سفارش اثر به معنای پول دادن صرف نیست؛ مثلا من نویسندهای پیدا میکنم که یا یک استعداد نوظهور یا نویسندهای باتجربه است و من به او پیشنهاد میدهم در مورد فلان موضوع یک اثر بنویسد.
یعنی سوژه به او میدهید؟
بله کما اینکه پیشنهاد «بذرخون» محمد فائزیفرد را من دادم؛ یک روز تلفنی باهم صحبت میکردیم و من از او پرسیدم: «دوست داری درباره این موضوع بنویسی؟» و او پاسخ داد که بهش فکر میکنم و بعد کتاب بذر خون متولد شد. «نشان حُسن» هم در همین فضا بود که پیشنهاد آن را به نویسنده دادم.
شما با خود داستان چطور مواجه میشوید؟
ما طرح داستان را میخوانیم وبعد درصورت لزوم متن اصلی راهم میخوانیم و عیب و ایرادهای ساختاری اعم از شخصیتپردازی، گفتوگونویسی، خط داستانی و...را برطرف میکنیم و ریز به ریز به نویسنده میگوییم. من تلفنی یا مکتوب به نویسنده پیشنهادهایم را میگویم. اگر نویسنده با پیشنهادهای من موافق باشد این نظرات اعمال میشود و در غیر این صورت باهم به گفتوگو میپردازیم و به یک نظر مشترک میرسیم. گاهی اوقات نویسنده نیز نمیخواهد کارش ویرایش شود و من نمیتوانم او را مجبور به این کار کنم و میرود و در فرصتی دیگر با ما همکاری میکند. اگر یک ایدهای را ما به نویسنده گفته باشیم یا خودش ایدهای را مطرح کرده باشد، من فصل به فصل کتاب را میخوانم و نظراتم را میگویم و باهم کار را جلو میبریم.
معیارهای شما نوشته شده و مشخص است یا بخشی از آن سلیقه است؟
امکان ندارد سلیقه اصلا دخیل نباشد ولی حتما باید پشت این سلیقه استدلال وجود داشته باشد چون من باید نویسنده را قانع کنم. مثلا وقتی من در اصول شکستهنویسی قوانینی میآورم نمیتوانم بگویم اینها باب میل من است چون در این صورت نویسنده هم نظرات خودش را دارد که باب میل اوست. من میگویم براساس این دیدگاههای روانشناختی این نظرم درست است و نویسنده هم استدلالهای خودش را میآورد و اگر استدلالش ضعیفتر از دلایل من باشد، نظر من را میپذیرد.
پس این حدود و متر و معیار تا حدی مشخص است؟
بله. ما میتوانیم متر و معیاری برای خودمان بگذاریم؛ مثلا من به عنوان یک ناشر حزباللهی و انقلابی در ادبیات ژانر متر و معیار خودم را دارم که بقیه ناشرانی که در همین حوزه کار میکنند ولی انقلابی نیستند این متر و معیار ما را ندارند. مثالی برایت میزنم؛ برای من در ادبیات ژانر ایرانی ذهن و زبان ایرانی خیلی اهمیت دارد. فرقی نمیکند اثر جنایی، فانتزی یا علمیتخیلی باشد. ذهن و زبان ایرانی بدین معناست که من دنیا را چطور میبینم و آن را چطور بیان میکنم.
ایرانی به معنای رسمی یا منظورتان ایرانی حزباللهی و انقلابی است؟
برای من به عنوان یک حزباللهی الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت دراولویت است ولی منظورم الگوی اسلامی خیالبافانه یا مالهکشانه نیست. الگوی اسلامی دلسوز و منتقد خط قرمزها را رد نمیکند و برای مخاطب مقید دینی ارزش قائل است و معتقد است او هم به اندازه دیگر مخاطبین حق دارد ادبیات ژانر برایش تولید شود.
کسی را مانند خودت تقویت کردهای تا جای تو را بگیرد یا در نشرهای دیگر برای گسترش این شغل کار کند؟
تا به حال کسی نیامده این درخواست را مطرح کند و برای انتشاراتش چنین شخصی نیاز داشته باشد. من فکر میکنم این نقطه قوت است. در دراز مدت باید تربیت نیرو بکنیم.خوشحالم که درعرصههای مختلف اعم ازمجسمهسازی، بازیسازی، کارگری، کشاورزی، علاقه به تاریخ و سینما، فیلمسازی و خبرگزاری تجربه دارم و این تجارب به من کمک زیادی کرده و از تحصیلاتم هم در مسیر ویراستاری استفاده کردم. وقتی کار سید میثم موسویان را میخواندم واقعا خوشحال بودم که لیسانس و فوق لیسانس فلسفه دارم چون اگر تحصیلات دیگری داشتم احتمالا نمیتوانستم متوجه مطالب کتاب شوم. این کار فانتزی سیاسی در حوزه ادبیات ژانر است و من خیلی آن را دستکاری کردم. میان یک نویسنده تازه کار و آقای موسویان باتجربه تفاوتی قائل نمیشوم.
این مسأله از نگاه نویسنده یک دستانداز است.چه عاملی باعث میشود نویسنده با این دستانداز کتابش را در نشر شما نگه دارد؟
سودی که بابت اعتبار کتاب خوب کسب میکند. جنبههای فرمی اثر مهم است و باید در نظر گرفته شود و این مسأله باعث فروش و اعتبار بیشتر کتاب میشود. من حدودا 15 کتاب ویراستاری کردم که 5 تای آنها یا جایزه گرفتهاند یا نامزد جایزه شدهاند.
به نظرم داستانهایی که منتشر میشود در قصهگویی و روایت ماجرا ضعف زیادی دارد و فکر میکنم یکی از دلایلی که کتابهای ترجمه شده طرفداران بیشتری دارد قوت در روایت است. چقدر به این موضوع توجه میکنی؟
من هرکس را با توجه به شرایطش میسنجم؛ مثلا وقتی میبینم یک نفر روی موضوعی حساس است یا ادعا میکند که من میتوانم این کار را بکنم، من هم متناسب با تواناییهای او همان قدر ریزبین میشوم ولی به دلیل تواناییهای او استانداردهایم را پایین نمیآورم. من خودم قصه دوست هستم و همیشه دنبال قصه هستم. وقتی وارد کتابستان شدم یکی از چیزهایی که مطرح کردم این بود که ادبیات ژانر باید چند جلدی باشد.
عزاداری عاشورا در سال 1700 چگونه است؟!
به عنوان ویراستار داستانی که ایراداتی را به کار میگرفتی در کتاب «مست جنگ» (یورش سرد) زیر نگاه بقیه بودی تا ایرادات کار خودت در بیاید؟
من دوست داشتم کتابم در کتابستان چاپ شود چون این کار سودی برای همه ماست. منظورم از سود صرفا مالی نیست بلکه بحث اعتبار است. اگر کتابم را به ناشر دیگری میسپردم قطعا این سؤال برایش پیش میآمد که چرا به کتابستان ندادم و پاسخ به این سؤال چندان جذاب نیست. به همراه آقای شاهآبادی کار را میخواندیم و جلو میرفتیم.نسخه اول کار 105 هزار کلمه بود که حاتم ابتسام 9000 کلمه را حذف کرد. برخی نکات فنی را هم آقای حامد اشتری مطرح کرد و من دوباره کتاب را خواندم و از فصلهای اول که تمرکز اصلی بر آنها بود 6000 کلمه حذف کردم. خواندن کتابم را به نویسندهها توصیه میکنم نه به این دلیل که کتاب من است و مانند برخی استاد دانشگاهها میخواهم کتابم را رد کنم بلکه چون من ایدههایی در این کتاب داشتم که میتواند به نویسنده کمک کند؛ مثلا در زمینه پردازش و فضاسازی چون مربوط به یک دوره زمانی خاص است میتواند جالب باشد یا مثلا به نویسنده میگویم کتاب را بخواند و بعد طرح رمان را در اختیار او میگذارم تا بداند سیر تکامل از طرح رمان تا خود رمان به چه صورت بوده است. چون وقتی اول نتیجه را ببینی و سپس روی طرح اولیه مطالعه کنی، میتوانی به درک خوبی برسی.
نویسنده همراه، قدرت ویراستار داستانی را ندارد
فرق دبیر داستان با ویراستار داستانی کجاست؟
دبیر داستانی یا ارزیاب یک داستان را میخواند و نکات مثبت ومنفی آن را بیان میکند.سؤال اینجاست که این نکات را بر چه اساسی مطرح میکند؟سیاستهای نشر؟ فروش و بازار؟ سلیقه شخصی؟ ویراستارهای داستانی تمام این مبناها را پوشش میدهند. دبیر داستان ممکن است وارد جرئیات نشود ولی ویراستار با جزئیات بیشتری به کار نگاه میکند.برای استخدام دبیر داستان مدیر نشر یک قرارداد آماده میکند و با او میبندد ولی ویراستارخودش در تنظیم قراردادنقش دارد و حتی ممکن است او کسی باشد که قرارداد را با مدیر نشر میبندد.ویراستار داستان میتواند تعیین کند چند درصد از پرداختیها را به مدیر نشر بدهد ولی دبیر داستان نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در ایران ویراستاران داستان قدرت کمتری نسبت به دیگر نقاط دنیا دارند. ویراستار داستان در اتفاقات پس از چاپ کتاب هم نقش دارد؛ اینکه برای کتاب چه زمانی و در کجا قرار است جشن امضا بگیریم؟ جلسات رونمایی به چه صورت باشد و عکاسها چه کسانی باشند؟ ویراستار قدرت زیادی دارد.
میخواهیم راه را به نویسندگان نشان بدهیم
درباره «مدرسه داستان جمال» هم برایمان میگویید...
ما درنشر جمال، دو دغدغه مهم داریم. اول اینکه میخواهیم صدای تازه ادبیات باشیم ودوست داریم استعدادهای جدید را کشف و معرفی کنیم. دوم اینکه سراغ فضاهایی رفتهایم که کمتر نشری در ایران، درآن حوزه ورود کرده است.مثل حوزه ادبیات ژانر، علمی تخیلی، فانتزی، امنیتی؛ حوزه رمان تاریخی، حوزه پینمانویسی.
یعنی تا حالا ناشری سراغ این حوزهها نرفته است؟
رفتهاند؛ کم و بیش برخی ناشران، آثاری هم در این زمینه تولید کردهاند اما ما در نشر جمال میخواهیم ساختارمند جلو برویم و فضایی ایجاد کنیم که نویسندگان آموزشهای جدی ببینند و منجر به خلق اثر بشود. متاسفانه بسیاری از کلاسهای داستاننویسی، فقط مطالب نظری را بیان میکنند. فرصتی فراهم نیست تا نویسنده به فکر انتشار جدی و مخاطب هم باشد. وقتی به فکر مخاطب نباشی یعنی در خلا مینویسی. در کنار این ما میخواهیم به نویسندگان راه را نشان بدهیم که چگونه دغدغههای دینی و مذهبی خودشان را هم در کار بیاورند و از نظر محتوایی خنثی نباشند.
شما در مدرسه داستان نشر جمال دقیقا چه میکنید؟
ما به صورت متناوب، دورههای مختلف داستان را برای نویسندگان برگزارمیکنیم و به آنها آموزش میدهیم. خروجی این آموزش هم در نهایت به طرح رمان میرسدوسرانجام پس از تأیید و ثبت قرارداد،نویسنده اثرش را با حمایت نشر مینویسد و به انتشار میرسد.
میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب