نسخه Pdf

یک دودگرفتن زندگی‌ام را سیاه کرد

گفت‌و‌گو با زورگیر قاتل

یک دودگرفتن زندگی‌ام را سیاه کرد

به اتهام زورگیری مرگبار از پسر جوانی دستگیر و زندانی شده است. با این‌که در زندان ترک کرده اما آثار اعتیاد طولانی‌مدت در چهره‌اش موج می‌زند. مدت‌ها بود برای تهیه موادمخدر زورگیری می‌کرد اما آخرین طعمه‌اش مقاومت کرد و او مجبور به قتل شد.

بعد از قتل از محل گریخت اما دوربین‌های مداربسته ردش را زده بودند و به علت سابقه‌دار‌بودنش خیلی زود شناسایی و دستگیر شد. حالا در یک قدمی مرگ قرار دارد و قرار است اولیای‌دم مقتول درباره آینده‌اش تصمیم بگیرند. 
 
چند سال داری؟
45 سال.
 
اما بیشتر نشان می‌دهد؟
شکسته شدم. اعتیاد من را به این روز انداخت. 
 
چی می‌کشیدی؟
از تریاک شروع کردم، بعد هروئین و این اواخر شیشه.
 
چه شد به‌سمت مواد رفتی؟
فکر کنم 18ساله بودم که اولین‌بار در مغازه‌ای که کار می‌کردم مواد کشیدن را تجربه کردم. به درس علاقه نداشتم و خیلی زود ترک تحصیل کرده و سمت کار رفتم. آن زمان هرکسی ترک تحصیل می‌کرد می‌رفت سمت مکانیکی. کار آینده‌داری بود. من هم همین کار را کردم و در یک مکانیکی مشغول و خیلی زود برای خودم استاد‌کار شدم. صاحب مکانیکی تریاک می‌کشید. یک شب تعارف کرد من هم دودی بگیرم. در این چند سالی که تو مغازه‌اش کار می‌کردم از این پیشنهادها نداده بود. حس کردم بگم نه، یعنی هنوز بچه‌ام. برای این‌که بزرگ شدنم را ثابت کنم پای بساط نشستم و چند تا دود گرفتم. حال خوبی به من دست داد. انگار تو خلأ بودم و از همه مشکلات رها شدم. 
 
از فردا شروع کردی به کشیدن مواد؟
نه‌. اوستام هم تعارف نکرد. چند روز بعد با پدرم سر موضوعی دعوا کردم و خیلی عصبانی بودم. تا شب منتظر بودم مغازه را ببندیم و اوستام بشینه پای بساط‌. وقتی همه‌چیز آماده بود کنارش نشستم و گفتم تعارف نمی‌کنی. یادم است بنده خدا گفت؛ نکش، گرفتارش می‌شی. اما من از صبح منتظر بودم و از همان شب گرفتارش شدم. 
 
بعد چه شد؟
کار به‌جایی رسید که مصرفم از اوستام بیشتر شد. وقتی به خودم آمدم کامل گرفتار مواد شده بودم و همان اوستایی که اولین‌بار مواد دستم داد، به خاطر اعتیادم بیرونم کرد. 
 
واکنش خانواده‌ات چی بود؟
آنها هم کم‌کم طردم کردند. پدرم یک عمر با آبرو زندگی کرده بود و حالا من آبرویش را برده بودم. طوری شده بود که ماهی یک‌بار به خانه می‌آمدم و مادرم کمی پول می‌داد و می‌رفتم.
 
پس پول مواد را از کجا به‌دست می‌آوردی؟
اوایل ضایعات جمع می‌کردم.اگر ماشینی راکناراتوبان خراب می‌دیدم،درست می‌کردم ودستمزد می‌گرفتم.بعضی راننده‌هافکر می‌کردند دروغ می‌گویم که مکانیک هستم و می‌خواهم قطعات خودرو را سرقت کنم. یک لحظه هم تنهایم نمی‌گذاشتند. درآمدم پایین بود و خرج تریاک بالا. به همین دلیل در پاتوق معتادان به سمت هروئین و بعد شیشه کشیده شدم. 
 
اولین سرقت یادت هست؟
یک بار که در حال جمع کردن ضایعات بودم، دیدم در ساختمانی باز است و جلوی در خانه طبقه اول کلی کفش بود. وسوسه شدم و داخل رفتم و با هزار ترس و لرز کفش‌ها را داخل گونی ریختم و فرار کردم. کفش‌ها را فروختم و پول یک هفته جمع کردن ضایعات را در یک ساعت به‌دست آوردم. با خودم گفتم این چه کاری است که بری ضایعات جمع کنی‌. از آن روز روش کارم عوض شد. خانه‌هایی راکه درساختمانشان بازبود پیدامی‌کردم وواردمی‌شدم. دوچرخه،کفش،وسایل داخل انبارو‌...هرچه دم دست بود را بر‌می‌داشتم و بیرون می‌رفتم. یک بار دوچرخه‌ای را زیر بغل زده بودم و در حال بیرون آمدن از ساختمان بودم که صاحب دوچرخه سر رسید و با داد و فریاد بقیه همسایه‌ها بیرون ریختند و دستگیر شدم. چند ماهی زندان بودم و آزاد شدم. 
 
دوباره سمت سرقت رفتی؟
بله اما با این تفاوت که یک چاقو گذاشتم تو جیبم که اگر مثل دفعه قبل گیر افتادم با تهدید بتوانم فرار کنم. مصرف موادم هم به سمت شیشه رفته بود و شب‌ها اگر کسی را تنها در خیابان گیر می‌آوردم با تهدید چاقو از او زورگیری می‌کردم. اگر پول نقد داشتند، سراغ گوشی‌اش نمی‌رفتم اما اگر پول نداشت گوشی‌اش را می‌گرفتم.
 
گوشی‌ها را چند می‌فروختی؟
اندازه دو وعده مصرف مواد و غذا.
 
خب بریم سراغ قتل، چی شد قاتل شدی؟
یک شب در خماری در حال پرسه‌زدن بودم که با مردی رو‌به‌رو شدم که داشت با تلفن صحبت می‌کرد. نزدیکش شدم و منتظر ماندم تا تلفنش را قطع کند.بعدچاقو راسمتش گرفتم وگفتم کیف و گوشی‌ات رابده‌. مقاومت کرد و با هم درگیر شدیم. به خودم که آمدم آن مرد غرق در خون روی زمین افتاده بود. من هم از ترس فرار کردم. 
 
چطور دستگیر شدی؟
آنجا دوربینی بود که همه‌چیز را ثبت کرده بود. سابقه‌دار بودم و ماموران خیلی زود هویتم را شناسایی کردند. یک شب در پاتوق در حال شیشه کشیدن بودم که ماموران بالای سرم آمدند و دستگیرم کردند. بعد از دستگیری متوجه شدم اگر آن جوان زود به بیمارستان می‌رسید زنده می‌ماند و خونریزی شدید باعث مرگش شده بود. از زندان می‌ترسیدم و نمی‌خواستم دوباره به آنجا برگردم، به همین خاطر فرار کردم. 
 
در این مدت با خانواده مقتول رو‌به‌رو شدی؟
هنوز نه اما شنیدم تک پسر بوده و خانواده‌اش برای من قصاص خواسته‌اند. حق هم دارند. 
 
برای بخشش تلاش نکردی؟
خانواده‌ام که طردم کرده‌اند.خودم هم کاری از دستم بر‌نمی‌آید. بعد هم آنها داغدارهستند وحق دارند من را قصاص کنند. من هم راضی به این هستم و فقط از آنها درخواست حلالیت می‌کنم. 

مجید غمخوار - تپش