داستان جنایی(قسمت نهم)
خیانت و جنایت
درقسمتهای قبل خواندید عماد دو پسربچهاش را به داخل حمام برد و آنها را به طرز هولناکی به قتل رساند. او منتظر زینت همسرش شد تا او را هم بکشد اما قبل از اجرای نقشهاش، زن جوان از دستش فرار کرد. همزمان دختر و پسر مشرحیم بهطور مشکوکی ناپدید شدند.
افسری جوان،مسئول رسیدگی به این پرونده شد که صحبتهای زینت ومشرحیم درحیاط پاسگاه باعث شدبه ماجراشک کند.مشرحیم، زینت را عروسش معرفی کردوگفت: این زن،همسر مهران، پسرم است.سروان از زینت بازجویی به عمل آوردوبعد سراغ عماد رفت و مخفیگاهش را زیرنظر گرفت وپس ازدستگیرکردنش، شبانه ازاوبازجویی کرد.پس ازاقرارهای قاتل سنگدل، جسد تکهتکهشده نرگس از داخل باغچه خانه قاتل وجسد مهران از داخل چاهی دردامداری دوست افغان عماد پیدا شد.با کشف جسدها، راز چهار جنایت فاش و پرونده برای محاکمه به دادگاه ارسال شد. ازاینجای ماجرا قرار است بهعنوان خبرنگار حاضر دردادگاه، جزئیات هولناک را روایت کنم. در ابتدای جلسه دادگاه نماینده دادستان در جایگاه ایستاد وباتشریح ماجرا گفت: ابتدا تصور میشد با قتل دو کودک روبهرو هستیم اما بعد با چهار قتل مواجه شدیم. با توجه به قساوت قاتل برای او درخواست اشدمجازات دارم.درادامه مشرحیم به تشریح نقشه سیاه عماد وزینت برای دختر وپسرش پرداخت و برای آنها اشد مجازات خواست. قاضی ازعماد خواست در جایگاه بایستد تا به اتهامش رسیدگی کنند.
و حالا ادامه داستان
رئیس دادگاه شروع به خواندن اتهامات عماد کرد و از او خواست از خود دفاع کند. عماد زمانی که نوبت به دفاعیاتش رسید، مثل آتشفشانی که سالها خفته بود، منفجر شد: «آقای قاضی من اینجا به خاطر قتل چهار نفر ایستادهام اما همهچیز تقصیر زینت است. این زن امالفساد است و من را به اینجا کشاند. خیانت را او کرد و جنایت را من. بروید و تحقیق کنید ببینید تا قبل از این ماجرا از من بدی دیده بودند؟ این زن چیزخورم کرده بود. کاری کرده بود که در برابر نقشههای شیطانیاش قدرت مقاومت نداشته باشم.»
عماد روزی را به خاطر آورد که خیانت همسرش فاش شد. دو نفری سوار بر موتور در حال رفتن به خانه بودند که ماشین پرشیایی از کنارشان رد شد. زینت با دیدن راننده به هم ریخت. چادر را روی صورتش کشید و از عماد خواست سرعتش را کم کند تا از پرشیا فاصله بگیرند. تا خانه سکوت کردند اما در آنجا این سکوت با خشم عماد شکست. با داد و فریاد از زینت خواست واقعیت را بگوید. زینت در حالی که زار میزد از ارتباط پنهانیاش با مهران گفت. عماد داستان خیانت همسرش را که شنید، سوار بر موتور از خانه بیرون رفت و نیمهشب برگشت. تا صبح در حیاط نشست. زینت هم از ترس بیدار ماند. هوا تازه روشن شده بود که عماد وارد اتاق شد. کنار زینت نشست. آرام بود و از خشم دیروز خبری نبود.از زینت خواست با مهران تماس بگیرد و بخواهد اگر واقعا به او علاقه دارد، به خواستگاریاش بیاید. زینت از شنیدن این حرفها شوکه شده بود اما میدانست عماد شوخی نمیکند و باید کاری که میگوید، انجام شود.قرار شد عماد نقش دایی زینت را بازی کند. به بچهها هم یاد دادند جلوی مهران و خانوادهاش به زینت، مامان نگویند. همهچیز طبق نقشه عماد پیش رفت و او در نقش دایی برای همسرش جشن عروسی گرفت.عاقد دوست عماد بود. مردی معتاد که با گرفتن صدهزار تومان نقش محضردار را بازی کرد تا عقدی صوری شکل دهند.رئیس دادگاه خواست درباره قتل مهران بگوید. عماد مکثی کرد و گفت: با زینت نقشه قتل او را کشیدیم. او با زنم ارتباط داشت و مجازاتش مرگ بود. یک شب که به خانهمان آمده بود از نقشه گنجی در بیرون روستا برایش گفتم. وسوسهاش کردم با من برای پیدا کردن گنج بیاید. همراه دوستم که در دامداری کار میکرد و زینت و مهران به بیرون از روستا رفتیم. محل دروغین را بهعنوان محل گنج مشخص کردم و او شروع به کندن کرد. حوالی غروب یک متری حفر کرده بود که با کلنگ بالای سرش رفتم و ضربهای به سرش زدم. وقتی مطمئن شدیم مرده، خواستیم در همان گودال خاکش کنیم اما زینت گفت احتمال دارد سگها جنازه را بیرون بکشند و ماجرا لو برود. تصمیم گرفتیم جنازه را به دامداری ببریم وداخل چاه متروکه آن بیندازیم. او را لای پتو پیچیدیم و داخل چاه انداختیم.»
تا اینجای ماجرا انتقام عماد از مهران به خاطر ارتباط با همسرش بود اما یکی از بخشهای تاریک ماجرا قتل نرگس بود. عماد و زینت چرا این دختر را به طرز هولناکی کشتند؟ این سؤالی بود که قاضی از عماد پرسید. همه منتظر جواب مرد جنایتکار درباره این قتل بودند. عماد دوباره تقصیر را گردن زینت انداخت. میگفت این زن سحر و جادویش کرده بود و تحت تاثیر آن نقشه میکشید و اجرا میکرد.عماد برای تشریح ماجرای قتل نرگس دوباره به عقب برگشت؛به روز بعد از عقد زینت و مهران. حوالی غروب با زینت تماس گرفت و خواست به خانه بیاید. زینت هم بیماری داییاش را بهانه کرد و راهی خانه شوهر اصلیاش شد. میدانست او نقشهای در سر دارد.به خانه که رسید،میلاد دوست عمادهم آنجا بود. مردمیانسال شروع به تعریف نقشهاش کرد.قرار بود میلاد به خواستگاری نرگس برود و زینت کاری کند آنها با هم ازدواج کنند. طبق نقشه پیش رفتند و میلاد و نرگس نامزد کردند. میلاد طبق نقشه در شهر دیگری کار میکرد و قرار شد تلفنی با نرگس در ارتباط باشد. عماد سیمکارتی خرید وبه جای میلاد به نرگس پیام میداد.بعد از قتل مهران، پیامی به نرگس داد و خبر داد در حال برگشت به خانه است و خواست او به دیدنش برود. عماد با ماشین دوستش سر راه نرگس سبز شد و سوارش کرد. وقتی فهمید میخواهد به دیدن میلاد برود پیشنهاد داد به خانه او بروند و از میلاد بخواهد به آنجا بیاید. قرار شد عماد هم با مهران تماس بگیرد و شب دعوتشان کند.به خانه که رسیدند، نرگس به آشپزخانه رفت و مشغول آشپزی شد. عماد هم سراغ بچهها رفت. شب شد و هیچ خبری از مهمانان نشد.میلاد هم تلفنش راجواب نمیداد. نرگس چادرش را سر کرد تا به خانه بیاید که عماد مقابلش ظاهر شد و دستانش را دور گردن دختر جوان حلقه زدوتقلای او برای نجات جانش بینتیجه ماند.بعد جسد را به حمام برد و چند ساعت بعد باکیسههایی که ازآن خون میچکید بیرون آمد.بیلی برداشت و چالهای درباغچه کند وکیسهها را داخل آن انداخت و رویش خاک ریخت.
محمد غمخوار - سردبیر تپش
و حالا ادامه داستان
رئیس دادگاه شروع به خواندن اتهامات عماد کرد و از او خواست از خود دفاع کند. عماد زمانی که نوبت به دفاعیاتش رسید، مثل آتشفشانی که سالها خفته بود، منفجر شد: «آقای قاضی من اینجا به خاطر قتل چهار نفر ایستادهام اما همهچیز تقصیر زینت است. این زن امالفساد است و من را به اینجا کشاند. خیانت را او کرد و جنایت را من. بروید و تحقیق کنید ببینید تا قبل از این ماجرا از من بدی دیده بودند؟ این زن چیزخورم کرده بود. کاری کرده بود که در برابر نقشههای شیطانیاش قدرت مقاومت نداشته باشم.»
عماد روزی را به خاطر آورد که خیانت همسرش فاش شد. دو نفری سوار بر موتور در حال رفتن به خانه بودند که ماشین پرشیایی از کنارشان رد شد. زینت با دیدن راننده به هم ریخت. چادر را روی صورتش کشید و از عماد خواست سرعتش را کم کند تا از پرشیا فاصله بگیرند. تا خانه سکوت کردند اما در آنجا این سکوت با خشم عماد شکست. با داد و فریاد از زینت خواست واقعیت را بگوید. زینت در حالی که زار میزد از ارتباط پنهانیاش با مهران گفت. عماد داستان خیانت همسرش را که شنید، سوار بر موتور از خانه بیرون رفت و نیمهشب برگشت. تا صبح در حیاط نشست. زینت هم از ترس بیدار ماند. هوا تازه روشن شده بود که عماد وارد اتاق شد. کنار زینت نشست. آرام بود و از خشم دیروز خبری نبود.از زینت خواست با مهران تماس بگیرد و بخواهد اگر واقعا به او علاقه دارد، به خواستگاریاش بیاید. زینت از شنیدن این حرفها شوکه شده بود اما میدانست عماد شوخی نمیکند و باید کاری که میگوید، انجام شود.قرار شد عماد نقش دایی زینت را بازی کند. به بچهها هم یاد دادند جلوی مهران و خانوادهاش به زینت، مامان نگویند. همهچیز طبق نقشه عماد پیش رفت و او در نقش دایی برای همسرش جشن عروسی گرفت.عاقد دوست عماد بود. مردی معتاد که با گرفتن صدهزار تومان نقش محضردار را بازی کرد تا عقدی صوری شکل دهند.رئیس دادگاه خواست درباره قتل مهران بگوید. عماد مکثی کرد و گفت: با زینت نقشه قتل او را کشیدیم. او با زنم ارتباط داشت و مجازاتش مرگ بود. یک شب که به خانهمان آمده بود از نقشه گنجی در بیرون روستا برایش گفتم. وسوسهاش کردم با من برای پیدا کردن گنج بیاید. همراه دوستم که در دامداری کار میکرد و زینت و مهران به بیرون از روستا رفتیم. محل دروغین را بهعنوان محل گنج مشخص کردم و او شروع به کندن کرد. حوالی غروب یک متری حفر کرده بود که با کلنگ بالای سرش رفتم و ضربهای به سرش زدم. وقتی مطمئن شدیم مرده، خواستیم در همان گودال خاکش کنیم اما زینت گفت احتمال دارد سگها جنازه را بیرون بکشند و ماجرا لو برود. تصمیم گرفتیم جنازه را به دامداری ببریم وداخل چاه متروکه آن بیندازیم. او را لای پتو پیچیدیم و داخل چاه انداختیم.»
تا اینجای ماجرا انتقام عماد از مهران به خاطر ارتباط با همسرش بود اما یکی از بخشهای تاریک ماجرا قتل نرگس بود. عماد و زینت چرا این دختر را به طرز هولناکی کشتند؟ این سؤالی بود که قاضی از عماد پرسید. همه منتظر جواب مرد جنایتکار درباره این قتل بودند. عماد دوباره تقصیر را گردن زینت انداخت. میگفت این زن سحر و جادویش کرده بود و تحت تاثیر آن نقشه میکشید و اجرا میکرد.عماد برای تشریح ماجرای قتل نرگس دوباره به عقب برگشت؛به روز بعد از عقد زینت و مهران. حوالی غروب با زینت تماس گرفت و خواست به خانه بیاید. زینت هم بیماری داییاش را بهانه کرد و راهی خانه شوهر اصلیاش شد. میدانست او نقشهای در سر دارد.به خانه که رسید،میلاد دوست عمادهم آنجا بود. مردمیانسال شروع به تعریف نقشهاش کرد.قرار بود میلاد به خواستگاری نرگس برود و زینت کاری کند آنها با هم ازدواج کنند. طبق نقشه پیش رفتند و میلاد و نرگس نامزد کردند. میلاد طبق نقشه در شهر دیگری کار میکرد و قرار شد تلفنی با نرگس در ارتباط باشد. عماد سیمکارتی خرید وبه جای میلاد به نرگس پیام میداد.بعد از قتل مهران، پیامی به نرگس داد و خبر داد در حال برگشت به خانه است و خواست او به دیدنش برود. عماد با ماشین دوستش سر راه نرگس سبز شد و سوارش کرد. وقتی فهمید میخواهد به دیدن میلاد برود پیشنهاد داد به خانه او بروند و از میلاد بخواهد به آنجا بیاید. قرار شد عماد هم با مهران تماس بگیرد و شب دعوتشان کند.به خانه که رسیدند، نرگس به آشپزخانه رفت و مشغول آشپزی شد. عماد هم سراغ بچهها رفت. شب شد و هیچ خبری از مهمانان نشد.میلاد هم تلفنش راجواب نمیداد. نرگس چادرش را سر کرد تا به خانه بیاید که عماد مقابلش ظاهر شد و دستانش را دور گردن دختر جوان حلقه زدوتقلای او برای نجات جانش بینتیجه ماند.بعد جسد را به حمام برد و چند ساعت بعد باکیسههایی که ازآن خون میچکید بیرون آمد.بیلی برداشت و چالهای درباغچه کند وکیسهها را داخل آن انداخت و رویش خاک ریخت.
محمد غمخوار - سردبیر تپش