نگاهی به مجموعه داستان «یک مهمانی یک رقص» از دو منظر
هر داستان؛ یک درس نویسندگی
اینکه سینگر،نویسنده یهودیالاصل و لهستانیتبار که برای فرار از تعالیم سختگیرانه اسلاف مذهبی و خاخام خود به آمریکا مهاجرت کرد رادرتمام سایتها میتوان جستوجو کرد و خواند. ولی آنچه بعد از خواندن مجموعه داستان «یکمهمانی یک رقص» مرا بیش از پیش و داستان به داستان شگفتزده میکرد قدرت نویسندگی آیزاک باشویتس سینگر بود. او استاد توصیف ریزبهریز شخصیتهایش است،با توصیفاتی خاص که حتی درترجمه هم منظور نویسنده بهخوبی مشخص شده است.
دربیشتر داستانها، نویسنده یک راوی اولشخص مفرد یا همان من راوی را انتخاب کرده وبا روایتهای همان راوی مانند یک راوی دانای کل، روایتهای شخصیت اصلی را پیش برده است. در جاهایی هم که راوی قرار است از محتویات ذهنی شخصیت سر در بیاورد، راوی اولشخص به طریقی با شخصیت وارد گفتوگو شده است. این شیوه زیرکانه وبسیاردقیق نویسنده را در بیشتر داستانها میشود دید.شیوه گسترش داستانهای مجموعه نیز درسی است برای علاقهمندان به نویسندگی؛ نویسنده هر داستان را بهآرامی، البته نه آنقدر آرام که داستانها دچاراطناب شوند، پیش میبردوبعد خواننده رادرگیرهمسایهای، نوهای، اتفاقی تاریخی میکند وتامیآیی به درونمایه داستان خو بگیری، آخر داستان فرا میرسد و بعد ضربه آخری که در پایان داستان بر خواننده وارد میشود.
نکته مهم دیگری که بعد از خواندن این مجموعه داستان درذهن خواننده باقی میماند، شخصیتهای از یاد نرفتنی است که نویسنده خلق کرده است. شخصیتها آدمهای جوان، زیبا، ثروتمند وحتی ماجراجویی نیستند که در هر صفحه از داستانها حادثه و ماجرایی را بیافرینند و خواننده را درگیر خود کنند،بلکه اتفاقا شخصیتهایی هستند اغلب میانسال، تنها و حتی زشت ومطرود جامعه؛ گاهی حتی شخصیتهایی که درزندگی کاریجزانتظارکشیدن برای مرگ ندارنداماهمین شخصیتها رانویسنده توسط راویهایش چنان جزءبهجزء توصیف میکند وچنان مارابه اعماق ذهن آنها و خاطراتشان میکشاند که شخصیت برای خواننده ماندگار و متشخص میشود.
سینگر خود تجربه زیستهای داشته است دراعماق باورهای مذهبی دین یهود، آنچنان که در باور اسلافش زیستن دردنیای مادی هر لحظه و هر کارش نوعی گناه محسوب میشده است. سینگر به مهارت خرافههای آمیخته به باورهای مذهبی شدید دین یهود را بیآنکه با نابلدی از داستان بیرون بزند به نقد کشانده است. شخصیتهای سینگر چنان هر لحظه از زیست دنیایشان آغشته به باورها و بعضا خرافههای مذهبی است که گاهی از زندگی عادی و ارتباط برقرار کردن با اعضای خانوادهشان باز میمانند، گرچه در بزنگاههایی و بهویژه در مواجهه با اعضای جوانتر خانواده و دوروبرشان متوجه اغراق آن باورهایشان میشوند ولی آنقدر دیر که دیگر بهسختی میتوانند برآن فائق آیند.برگ برنده مجموعه داستان تبحرمترجم اثر،مژده دقیقی است؛طوری که هنگام خواندن داستانها اثروردترجمه وواژهها و اصطلاحات عجیب روند خواندن را دچار چالش نمیکند. داستانها سرشار از اصطلاحات و سنتهای مذهبی دین یهود است که در ترجمه و موقع خواندن سختخوان و درکنکردنی نشده است. مجموعه داستان از طرف نشر نیلوفر منتشر شده است و بهتازگی بعد از مدتها تجدید چاپ شده است که به نظرم ارزش خواندن بسیار دارد.
ایزاک باشویس سینگر کیست؟
ایزاک باشویس سینگر، زاده ۱۹۰۴و درگذشته ۲۴ ژوئیه ۱۹۹۱، داستاننویس یهودی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۷۸ است. وی هم چنین جایزه کتاب ملی را دریافت کرده است. پدر آیزاک و پدر بزرگ مادری او خاخام بودند. او سال ۱۹۳۵ به آمریکا مهاجرت کرد، سردبیر روزنامه «فوروارد» در نیویورک شد و اکثر داستانهای کوتاه خود را برای اولین بار در آن روزنامه چاپ کرد. سینگر تمام آثارش را به ییدیش، زبان مادری خود نوشته است. پس از به شهرت رسیدن، داستانهای کوتاه و بلند او یکی پس از دیگری با نظارت خودش به انگلیسی برگردانده شدند. وی این ترجمهها را «نسخه اصل دوم» میخواند. کسانی که با زبان ییدیش آشنایی دارند، هنوز هم به ظرایفی اشاره میکنند که در ترجمه انگلیسی داستانها گاهی از دست رفته است. در مقابل گروهی با توجه به ویژگیهای زبان انگلیسی از جمله شفافیت، کارایی و سرراستی، نسخههای «اصل دوم» را حتی برتر از «اصل اول» میخوانند. زمستانهای سرد نیویورک در واپسین سالهای زندگی، دیگر به او اجازه پیادهرویهای طولانی نمیداد. سینگر به فلوریدا رفت و همان جادرمیامی درگذشت.پسازمرگش درسال۱۹۹۱نام اوراروی یکی ازخیابانهای این شهرگذاشتند.سینگر، تحلیلهای روانشناسانه عمیقی از شخصیتهایش ارائه میداد وازلحاظ فکری، شیفته اسپینوزا، فیلسوف معروف هلندی و شهرتش بیشتر مرهون داستانهای کوتاهش بود.
الهام اشرفی - نویسنده و ویراستارنکته مهم دیگری که بعد از خواندن این مجموعه داستان درذهن خواننده باقی میماند، شخصیتهای از یاد نرفتنی است که نویسنده خلق کرده است. شخصیتها آدمهای جوان، زیبا، ثروتمند وحتی ماجراجویی نیستند که در هر صفحه از داستانها حادثه و ماجرایی را بیافرینند و خواننده را درگیر خود کنند،بلکه اتفاقا شخصیتهایی هستند اغلب میانسال، تنها و حتی زشت ومطرود جامعه؛ گاهی حتی شخصیتهایی که درزندگی کاریجزانتظارکشیدن برای مرگ ندارنداماهمین شخصیتها رانویسنده توسط راویهایش چنان جزءبهجزء توصیف میکند وچنان مارابه اعماق ذهن آنها و خاطراتشان میکشاند که شخصیت برای خواننده ماندگار و متشخص میشود.
سینگر خود تجربه زیستهای داشته است دراعماق باورهای مذهبی دین یهود، آنچنان که در باور اسلافش زیستن دردنیای مادی هر لحظه و هر کارش نوعی گناه محسوب میشده است. سینگر به مهارت خرافههای آمیخته به باورهای مذهبی شدید دین یهود را بیآنکه با نابلدی از داستان بیرون بزند به نقد کشانده است. شخصیتهای سینگر چنان هر لحظه از زیست دنیایشان آغشته به باورها و بعضا خرافههای مذهبی است که گاهی از زندگی عادی و ارتباط برقرار کردن با اعضای خانوادهشان باز میمانند، گرچه در بزنگاههایی و بهویژه در مواجهه با اعضای جوانتر خانواده و دوروبرشان متوجه اغراق آن باورهایشان میشوند ولی آنقدر دیر که دیگر بهسختی میتوانند برآن فائق آیند.برگ برنده مجموعه داستان تبحرمترجم اثر،مژده دقیقی است؛طوری که هنگام خواندن داستانها اثروردترجمه وواژهها و اصطلاحات عجیب روند خواندن را دچار چالش نمیکند. داستانها سرشار از اصطلاحات و سنتهای مذهبی دین یهود است که در ترجمه و موقع خواندن سختخوان و درکنکردنی نشده است. مجموعه داستان از طرف نشر نیلوفر منتشر شده است و بهتازگی بعد از مدتها تجدید چاپ شده است که به نظرم ارزش خواندن بسیار دارد.
ایزاک باشویس سینگر کیست؟
ایزاک باشویس سینگر، زاده ۱۹۰۴و درگذشته ۲۴ ژوئیه ۱۹۹۱، داستاننویس یهودی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۷۸ است. وی هم چنین جایزه کتاب ملی را دریافت کرده است. پدر آیزاک و پدر بزرگ مادری او خاخام بودند. او سال ۱۹۳۵ به آمریکا مهاجرت کرد، سردبیر روزنامه «فوروارد» در نیویورک شد و اکثر داستانهای کوتاه خود را برای اولین بار در آن روزنامه چاپ کرد. سینگر تمام آثارش را به ییدیش، زبان مادری خود نوشته است. پس از به شهرت رسیدن، داستانهای کوتاه و بلند او یکی پس از دیگری با نظارت خودش به انگلیسی برگردانده شدند. وی این ترجمهها را «نسخه اصل دوم» میخواند. کسانی که با زبان ییدیش آشنایی دارند، هنوز هم به ظرایفی اشاره میکنند که در ترجمه انگلیسی داستانها گاهی از دست رفته است. در مقابل گروهی با توجه به ویژگیهای زبان انگلیسی از جمله شفافیت، کارایی و سرراستی، نسخههای «اصل دوم» را حتی برتر از «اصل اول» میخوانند. زمستانهای سرد نیویورک در واپسین سالهای زندگی، دیگر به او اجازه پیادهرویهای طولانی نمیداد. سینگر به فلوریدا رفت و همان جادرمیامی درگذشت.پسازمرگش درسال۱۹۹۱نام اوراروی یکی ازخیابانهای این شهرگذاشتند.سینگر، تحلیلهای روانشناسانه عمیقی از شخصیتهایش ارائه میداد وازلحاظ فکری، شیفته اسپینوزا، فیلسوف معروف هلندی و شهرتش بیشتر مرهون داستانهای کوتاهش بود.