چرا بعد از آزادی مرتکب جرم نشود؟!
ازدیرباز ودرمورداصل کیفر و اهداف آن دو اردوگاه فکری اصلی وجودداشته که یکی نگاه به گذشته و دیگری نگاه به آینده دارد.ازدیدگاه برخی مکاتب فکری بهویژه مکاتب اخلاقمدار که ریشه در سنتهای مذهبی دارد، هدف از کیفر، سزا دادن مجرم بوده و باید متناسب با جرم ارتکابی مجازات شود و البته از این منظر کاری نداریم که نتیجه اعمال مجازات در آینده چه خواهدشد،آیا مجرم اصلاحپذیر است یامجازات تاثیر مفیدی برای جامعه خواهدداشت یا خیر.
از دیدگاه پیامدگرا، هدف مجازات ناظر به آینده است. ابتدا از حیث فایدهاش برای اجتماع و دوم فوایدی که به جهت اصلاح، درمان و بازسازگاری برای خود مجرم و اطرافیانش خواهد داشت.در دورهای طولانی از تاریخ تمدن بشری، حفاظت از جامعه در برابر مجرم و پیشگیری از تکرار جرم با حذف مجرم یعنی مجازات اعدام یا دستکم تبعید یعنی اخراج از جامعه انجام میشد و در نهایت زندان هم به این موارد اضافه شد. در واقع مجازات حبس به شکلی که امروزه آن را میشناسیم، مجازاتی جدید محسوب میشود. هدف مجازات حبس نیز در ابتدا همان سزا دادن مجرم بود اما بهتدریج به روشی برای اصلاح و بازسازگاری تبدیل شد.با در نظر گرفتن این مقدمه اجازه دهید این پرسش را که چرا کسی بلافاصله پس از آزادی از زندان مرتکب جرم میشود، اینطور مطرح کنیم که چرا یک نفر پس از آزادی مرتکب جرم نشود؟!
مجرمی که تحمل کیفر کرده و پس از آزادی از زندان مجدد مرتکب جرم میشود، ممکن است جزو مجرمان اتفاقی، جرماولی یا حرفهای باشد که چند عامل در بروز این مسأله موثر است. یک عامل مهم این است که فرد در زندان مدتی با سایر افراد مجرم معاشرت داشته و صرف این معاشرت و ارتباط میتواند او را به سمت تداوم ارتکاب اعمال مجرمانه سوق دهد.
ازسوی دیگر فرد محکوم، عدهای خاص از جمله شاکی را که به نحوی باعث به زندان رفتنش شدهاند و نیز جامعه را مسئول و مقصر رنجی که تحمل کرده، قلمداد میکند. به همین دلیل، کینه و حتی نفرت میتواند در وجود فرد شکل گرفته و او را پس از آزادی از زندان به انتقامگیری از جامعه یا افراد خاص ترغیب کند.موضوع مهم دیگر و بهخصوص در مورد افرادی که سابقه ارتکاب جرم و زندانیشدن ندارند، مواجهه با نظام عدالت کیفری اعم از پلیس، قاضی، مسئولان زندان و رفتارهایی است که فرد در طول این روند با آنها مواجه میشود. این رفتارها هم میتواند هویت مجرمانه را در وی شکل داده و تشدید کند؛ بهویژه اگر در سنین جوانی باشد و خشم مضاعفی از جامعهای که در حال حاضر نظام عدالت کیفری به نمایندگی از آن در مقابلش ایستاده است، داشته باشد. زندان میتواند فرصتی باشد که خشم یا نفرتی کوچک تقویت شود و مجالی برای رشد و برنامهریزی و نقشهکشیدن برای ابراز آن فراهم کند؛ بنابراین با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، دیگر از اینکه بشنویم یا بخوانیم فردی پس از آزادی از زندان بلافاصله مرتکب جرم شده است، تعجب نخواهیم کرد.
از بُعد احتمال ابتلا به اختلالات روانی در این افراد، کسی که یک بار مرتکب جرم شده و به زندان افتاده ممکن است زمینهها و ریشههای اختلالات روانی را داشته باشد و طبیعی است که این موارد هم اثرگذار است اما نباید تکعاملی به مسأله نگاه کرد، زیرا عوامل متعددی دستبهدست هم میدهند تا جرمی واقع شود. نسبتدادن موضوع صرفا به اختلالات روانی به نظرم پاککردن صورتمسأله و نادیدهگرفتن مسئولیت خودمان است.برای بررسی راهکار جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم توسط این افراد، ابتدا باید مجرمان اتفاقی را از مجرمان حرفهای تفکیک کنیم. برای یک مجرم حرفهای، زندان اساسا بخشی از زندگیاش محسوب میشود و آنها بهطور مکرر دورههایی را در داخل و خارج زندان میگذرانند و با این روش به زیست خود ادامه میدهند.
اما در مورد کسی که برای بار اول محیط زندان را تجربه میکند، موضوع متفاوت است. تحمل حبس موجب از بین رفتن حس ترس از زندان و بهاصطلاح ابهت آن در ذهن فرد میشود. فردی که تاکنون به زندان نرفته، یک وحشت طبیعی از زندانیشدن دارد. هم به جهت ساختار، محیط فیزیکی و اجتماعی زندان و محدودیتی که تاکنون تجربهای از آن نداشته و هم از جهت حیثیت و احترامی که فرد برای خود در جامعه قائل است. با اولین ورود فرد به زندان و سپس آزادی، آن حس مبهم ترس از محیط ناشناخته زندان از بین رفته و به تجربه از فضا و محیطی تبدیل میشود که دیگر مثل گذشته غریبه و دهشتناک نیست و علاوه بر این حیثیت یا احترام اجتماعی فرد نیز از نظر او از بین رفته یا کماهمیت میشود. در خصوص راهکار، شخصا معتقدم تا زمانی که همه افراد جامعه در برابر اصلاح مجرمان و پیشگیری از جرم احساس مسئولیت نکنند، مشکل حل نخواهد شد. جالب است بدانید کسی که به او بنیانگذار نهاد تعلیق مجازات لقب دادهاند، یک کفاش اهل بوستون بود که درسال1841از دادگاه تقاضاکردکه برخی متهمان بهویژه نوجوانان و افراد دائمالخمر را برای اصلاح و بازگرداندن آنان به زندگی عادی در اختیار او قرار دهد. این فرد با قرار دادن امکانات اشتغال، فعالیت و محیط خوبی که فراهم کرده بود تا زمان مرگش توانست اززندانیشدن 1125مردو794 زن جلوگیری وآنها رابرای تجربه یک زندگی سالم دوباره در جامعه آماده کند.تصور میکنم تا زمانی که اصلاح مجرمان صرفا یک شکل رسمی و فرمالیته داشته باشد، مثل بسیاری از مسائل دیگر به نتیجه نخواهد رسید. البته همواره این بحث میان متخصصان وجود دارد که آیا اساسا زندان میتواند محل مناسبی برای اصلاح و بازسازگاری یک مجرم باشد یا خیر، اما از موارد مهمی که در بین جرمشناسان کمتر مخالفی دارد، آسیبهای جدی حبسهای کوتاهمدت است. این نوع حبسها را اغلب افرادی متحمل میشوند که از دسته مجرمان اتفاقیاند. حبس کوتاهمدت از یک سو مجالی کافی برای فرآیند اصلاح مرتکب فراهم نمیکند و ازسوی دیگر علاوه برایجاد فرصت معاشرت فرد با سایر مجرمان، باعث از بین رفتن ترس، ابهت زندان و نگرانی ازمخدوششدن حیثیت و احترام فرد میشود.به نظرم فارغ از نیاز به اصلاح مقررات با در نظر گرفتن دیدگاههای کارشناسان، جامعه ما به افراد توانمند، کاربلد و دلسوزی احتیاج دارد که به روند اصلاح مجرمان و بازگرداندن ایشان به یک زندگی سالم و طبیعی کمک کنند ودرنهایت مجددا تاکید میکنم که همه ما باید در قبال این افراد احساس مسئولیت کنیم و هر فردی را به محض ورود به زندان به چشم یک جانی خطرناک نگاه نکنیم.
امیرفرهاد حنیفزادگان - جرمشناسمجرمی که تحمل کیفر کرده و پس از آزادی از زندان مجدد مرتکب جرم میشود، ممکن است جزو مجرمان اتفاقی، جرماولی یا حرفهای باشد که چند عامل در بروز این مسأله موثر است. یک عامل مهم این است که فرد در زندان مدتی با سایر افراد مجرم معاشرت داشته و صرف این معاشرت و ارتباط میتواند او را به سمت تداوم ارتکاب اعمال مجرمانه سوق دهد.
ازسوی دیگر فرد محکوم، عدهای خاص از جمله شاکی را که به نحوی باعث به زندان رفتنش شدهاند و نیز جامعه را مسئول و مقصر رنجی که تحمل کرده، قلمداد میکند. به همین دلیل، کینه و حتی نفرت میتواند در وجود فرد شکل گرفته و او را پس از آزادی از زندان به انتقامگیری از جامعه یا افراد خاص ترغیب کند.موضوع مهم دیگر و بهخصوص در مورد افرادی که سابقه ارتکاب جرم و زندانیشدن ندارند، مواجهه با نظام عدالت کیفری اعم از پلیس، قاضی، مسئولان زندان و رفتارهایی است که فرد در طول این روند با آنها مواجه میشود. این رفتارها هم میتواند هویت مجرمانه را در وی شکل داده و تشدید کند؛ بهویژه اگر در سنین جوانی باشد و خشم مضاعفی از جامعهای که در حال حاضر نظام عدالت کیفری به نمایندگی از آن در مقابلش ایستاده است، داشته باشد. زندان میتواند فرصتی باشد که خشم یا نفرتی کوچک تقویت شود و مجالی برای رشد و برنامهریزی و نقشهکشیدن برای ابراز آن فراهم کند؛ بنابراین با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، دیگر از اینکه بشنویم یا بخوانیم فردی پس از آزادی از زندان بلافاصله مرتکب جرم شده است، تعجب نخواهیم کرد.
از بُعد احتمال ابتلا به اختلالات روانی در این افراد، کسی که یک بار مرتکب جرم شده و به زندان افتاده ممکن است زمینهها و ریشههای اختلالات روانی را داشته باشد و طبیعی است که این موارد هم اثرگذار است اما نباید تکعاملی به مسأله نگاه کرد، زیرا عوامل متعددی دستبهدست هم میدهند تا جرمی واقع شود. نسبتدادن موضوع صرفا به اختلالات روانی به نظرم پاککردن صورتمسأله و نادیدهگرفتن مسئولیت خودمان است.برای بررسی راهکار جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم توسط این افراد، ابتدا باید مجرمان اتفاقی را از مجرمان حرفهای تفکیک کنیم. برای یک مجرم حرفهای، زندان اساسا بخشی از زندگیاش محسوب میشود و آنها بهطور مکرر دورههایی را در داخل و خارج زندان میگذرانند و با این روش به زیست خود ادامه میدهند.
اما در مورد کسی که برای بار اول محیط زندان را تجربه میکند، موضوع متفاوت است. تحمل حبس موجب از بین رفتن حس ترس از زندان و بهاصطلاح ابهت آن در ذهن فرد میشود. فردی که تاکنون به زندان نرفته، یک وحشت طبیعی از زندانیشدن دارد. هم به جهت ساختار، محیط فیزیکی و اجتماعی زندان و محدودیتی که تاکنون تجربهای از آن نداشته و هم از جهت حیثیت و احترامی که فرد برای خود در جامعه قائل است. با اولین ورود فرد به زندان و سپس آزادی، آن حس مبهم ترس از محیط ناشناخته زندان از بین رفته و به تجربه از فضا و محیطی تبدیل میشود که دیگر مثل گذشته غریبه و دهشتناک نیست و علاوه بر این حیثیت یا احترام اجتماعی فرد نیز از نظر او از بین رفته یا کماهمیت میشود. در خصوص راهکار، شخصا معتقدم تا زمانی که همه افراد جامعه در برابر اصلاح مجرمان و پیشگیری از جرم احساس مسئولیت نکنند، مشکل حل نخواهد شد. جالب است بدانید کسی که به او بنیانگذار نهاد تعلیق مجازات لقب دادهاند، یک کفاش اهل بوستون بود که درسال1841از دادگاه تقاضاکردکه برخی متهمان بهویژه نوجوانان و افراد دائمالخمر را برای اصلاح و بازگرداندن آنان به زندگی عادی در اختیار او قرار دهد. این فرد با قرار دادن امکانات اشتغال، فعالیت و محیط خوبی که فراهم کرده بود تا زمان مرگش توانست اززندانیشدن 1125مردو794 زن جلوگیری وآنها رابرای تجربه یک زندگی سالم دوباره در جامعه آماده کند.تصور میکنم تا زمانی که اصلاح مجرمان صرفا یک شکل رسمی و فرمالیته داشته باشد، مثل بسیاری از مسائل دیگر به نتیجه نخواهد رسید. البته همواره این بحث میان متخصصان وجود دارد که آیا اساسا زندان میتواند محل مناسبی برای اصلاح و بازسازگاری یک مجرم باشد یا خیر، اما از موارد مهمی که در بین جرمشناسان کمتر مخالفی دارد، آسیبهای جدی حبسهای کوتاهمدت است. این نوع حبسها را اغلب افرادی متحمل میشوند که از دسته مجرمان اتفاقیاند. حبس کوتاهمدت از یک سو مجالی کافی برای فرآیند اصلاح مرتکب فراهم نمیکند و ازسوی دیگر علاوه برایجاد فرصت معاشرت فرد با سایر مجرمان، باعث از بین رفتن ترس، ابهت زندان و نگرانی ازمخدوششدن حیثیت و احترام فرد میشود.به نظرم فارغ از نیاز به اصلاح مقررات با در نظر گرفتن دیدگاههای کارشناسان، جامعه ما به افراد توانمند، کاربلد و دلسوزی احتیاج دارد که به روند اصلاح مجرمان و بازگرداندن ایشان به یک زندگی سالم و طبیعی کمک کنند ودرنهایت مجددا تاکید میکنم که همه ما باید در قبال این افراد احساس مسئولیت کنیم و هر فردی را به محض ورود به زندان به چشم یک جانی خطرناک نگاه نکنیم.