میم مثل موسیقی
چند وقت پیش فکرم مشغول شد، موسیقی بخش عظیمی از زندگی خیلی از ما آدمها را تشکیل میدهد. موسیقی در خیلی از جاهای زندگی ما نقشآفرینی میکند، میآید غم را میبرد، میآید و آتش دلهرهای را میخواباند.
موسیقی هست؛ پررنگ وتاثیرگذار.دوست داشتم این تاثیرراعلمیتر مورد مطالعه قرار بدهم.پس کتاب تازه منتشرشده نشرنیماژ را مطالعه کردم. «موسیقی با مغزتان چه کار میکند؟» میخواستم بهتر و صریحتر از تأثیرات موسیقی آگاه شوم. بهراستی این پدیده کهن با جسم و روح ما چه میکند؟ موسیقی ابزاری است که تمایل داریم قدرت آن رابپذیریم. مادران در سراسر جهان و از قدیمترین زمانها از آوازهای ملایم استفاده میکردند تا بچههایشان راآرام کرده یاحواسشان راازچیزی که آنها را به گریه انداخته، پرت کنند. خلاقیت موسیقایی تقریبا با تمام بخشهای مغز که ما میشناسیم و همین طور با همه زیردستگاههای عصبی سروکار دارد. مغز پس از تولد مراحل سریعی از رشد عصبی را پشت سر میگذارد. تا یکسالگی ارتباطات نورونی سریعتر از هر دوران دیگری در زندگی ایجاد میشود. در میانه کودکی این ارتباطات هرس شده و فقط مهمترینها باقی میمانند. ارتباطات باقیمانده تبدیل میشود به اساس درک موسیقایی ما. نه اینکه نتوانیم در بزرگسالی به موسیقی تازهای علاقهمند شویم؛ منظوراین است،عناصر پایهای علاقه به موسیقی ویک سبک بهخصوص زمانی وارد مغز ما میشود که در سنین پایین به موسیقی گوش میکنیم.جنبههای پاداشی گوش دادن به موسیقی از طریق بالابردن دوپامین و از همکاری با مخچه و دستگاه حرکتی برای تنظیم احساسات صورت میپذیرد.موسیقی یکی ازارکان فرهنگ ماست. باید خوب آن را شناخت... .
محمدپارسا اشرفی - تهران