خدا مرا فراموش نمیکند
توحید هم مراتب دارد. بله، اگر به مقیاس ما و شما حساب کنیم، مراجع تقلید درجات خیلی بالاتری از توحید من و شما دارند ولی وقتی که من میگویم موحد، یک درجه خیلی عالی را میگویم. او کسی بود که اساسا توحید را در زندگی خودش لمس میکرد، یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیریهای خدا داشت.
سال اولی بود که ایشان به قم آمده بود. تصمیم گرفته بودند به مشهد بروند. مثل این که نذرگونهای داشتند؛ در آن وقت که بیمار شده بودند (آن بیماری معروف که احتیاج به جراحی پیدا کردند و ایشان را ازبروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به درخواست علمای قم به قم رفتند)در دلشان نذر کرده بودندکه اگر خداوند به ایشان شفا عنایت بفرماید، به زیارت حضرت رضا(ع) بروند. بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پیش آمد، تصمیم گرفتند به مشهد بروند. یک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان طرح میکنند که من میخواهم به مشهد بروم، هرکس همراه من میآید اعلام کند. اصحابشان عرض میکنند: بسیار خوب، به شما عرض میکنیم.یکی از اصحاب خاصشان که هم اینک از مراجع تقلید است برای من نقل کرد که ما دور هم نشستیم، کنکاش کردیم، فکر کردیم که مصلحت نیست آقا بروند مشهد، چرا؟ چون آقا را ما میشناختیم ولی در آن زمان هنوز مردم تهران ایشان را نمیشناختند، مردم خراسان نمیشناختند و به طورکلی مردم ایران نمیشناختند.
بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست، نمیشود. بگذارید ایشان یکی، دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخواندهاند که نذر شرعی باشد.در دلشان این نیت را کردهاند. بعد که معروف شدند و مردم ایران ایشان را شناختند، با تجلیلی که شایستهشان است بروند. تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقایان کی همراه من میآید؟
هرکدام از دوستانشان حرفی زدند و بهانهای تراشیدند. یکی گفت:ای آقا! شما تازه از بیماری برخاستهاید (آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود)، ناراحت میشوید، ممکن است بخیهها باز شود. دیگری چیز دیگری گفت. ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جملهای گفت که آقا درک کرد اینها که میگویند به مشهد نرو، به خاطر این است که میگویند هنوز مردم ایران شما را نمیشناسند و تجلیلی که شایسته شماست به عمل نمیآید. آن آقا برای من نقل میکرد: آقا تا این جمله را شنید تکانی خورد (آن وقت ایشان 70 سالشان بود)وگفت:70 سال از خدا عمر گرفتهام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفهام در راه خدا چیست. هیچ وقت فکر نکردهام که من در راهی که میروم ترقی میکنم یا تنزل، شخصیت پیدا میکنم یا پیدا نمیکنم؛ فکرم همیشه این بوده که وظیفه خودم را انجام بدهم. هرچه پیشآید،تقدیر الهی است. زشت است در70سالگی، خودم برای خودم تدبیر کنم. وقتی که خدایی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یکفرد میبینم، خدا هم مرا فراموش نمیکند. خیر، میروم. دیدیم این مرد از روزی که فوت کرد، روز به روز خداوند بر عزت او افزود. آیا آیتا... بروجردی- نعوذبالله- با خدا قوم و خویشی داشت که مورد تفضل یا عنایت حق باشد؟ ابدا امدادهای الهی به افراد، به اجتماعات و به بشریت حسابی دارد.
برگرفته از کتاب آزادی معنوی
استاد شهید مرتضی مطهری
بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست، نمیشود. بگذارید ایشان یکی، دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخواندهاند که نذر شرعی باشد.در دلشان این نیت را کردهاند. بعد که معروف شدند و مردم ایران ایشان را شناختند، با تجلیلی که شایستهشان است بروند. تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقایان کی همراه من میآید؟
هرکدام از دوستانشان حرفی زدند و بهانهای تراشیدند. یکی گفت:ای آقا! شما تازه از بیماری برخاستهاید (آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود)، ناراحت میشوید، ممکن است بخیهها باز شود. دیگری چیز دیگری گفت. ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جملهای گفت که آقا درک کرد اینها که میگویند به مشهد نرو، به خاطر این است که میگویند هنوز مردم ایران شما را نمیشناسند و تجلیلی که شایسته شماست به عمل نمیآید. آن آقا برای من نقل میکرد: آقا تا این جمله را شنید تکانی خورد (آن وقت ایشان 70 سالشان بود)وگفت:70 سال از خدا عمر گرفتهام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفهام در راه خدا چیست. هیچ وقت فکر نکردهام که من در راهی که میروم ترقی میکنم یا تنزل، شخصیت پیدا میکنم یا پیدا نمیکنم؛ فکرم همیشه این بوده که وظیفه خودم را انجام بدهم. هرچه پیشآید،تقدیر الهی است. زشت است در70سالگی، خودم برای خودم تدبیر کنم. وقتی که خدایی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یکفرد میبینم، خدا هم مرا فراموش نمیکند. خیر، میروم. دیدیم این مرد از روزی که فوت کرد، روز به روز خداوند بر عزت او افزود. آیا آیتا... بروجردی- نعوذبالله- با خدا قوم و خویشی داشت که مورد تفضل یا عنایت حق باشد؟ ابدا امدادهای الهی به افراد، به اجتماعات و به بشریت حسابی دارد.
برگرفته از کتاب آزادی معنوی
استاد شهید مرتضی مطهری
تیتر خبرها