تعریف مینیمالیسم با نگاهی به داستان کوتاهی از همینگوی
تصاویر درخشان با جملات کوتاه
همینگوی با داستانهای کوتاهش سبک و روشی نوین در داستاننویسی ایجاد کرد. در این یادداشت کوتاه با نگاهی به داستان کوتاه «تپههایی چون فیلهای سفید» به برخی ویژگیهای مکتب ادبی مینیمالیسم پرداختهام.
خلاصه داستان: آفتاب گرم و سوزان میتابد، در ساختمان خلوت و محقر یک ایستگاه قطار بین دو شهر بارسلون و مادرید، یک زوج آمریکایی با چند چمدان نشستهاند و نوشیدنی سفارش میدهند و حرف میزنند. آنها منتظر رسیدن قطارند و حین گفتوگو از خوشگذرانیهای سفرشان یاد میکنند و تپههای سفیدی را که در دوردستهاست به هم نشان میدهند و بین خودشان تشبیهشان میکنند به فیلهایی سفید.
همین! داستان تمام میشود، ولی شگفتی داستان و رمز ماندگاریاش تا به امروز این است که در کل داستان حتی یک بار هم از کلمه «سقطجنین» استفاده نشده، هیچ اشاره مستقیمی به این مسأله نمیشود، ولی سقطجنین درونمایه اصلی و پایه داستان است.
زن داستان اصلا یک بار هم نمیگوید که دلش میخواهد بچه را نگهدارد، ولی در لایه زیرین داستان خواننده متوجه میشود که زن راضی به سقط بچه نیست. درواقع داستانی است که در آن سکوت برملاکننده است. چطور؟ نویسنده با گذاشتن نشانههای ظریفی در داستان بدون اینکه توصیف زیادی به کار ببندد، بدون اینکه از نماد خاصی استفاده کند، بدون اینکه متن را به زیرلایههای معنایی شگرفی ارجاع دهد، درونمایه داستانش را بیان میکند، درواقع نشان میدهد. مثلا در این داستان مرد نگاهش به چمدانهاست، مرد در پی خوشگذرانی است و نگاه زن به تپههای دوردست است؛ تپههایی که به شکم برآمده زنی میماند.
همینگوی با این نوع روایت، سبک مینیمال را وارد داستان کوتاه کرد. او روایتها را تکاند، نثر را پیراست، صفتها را حذف کرد، ابراز احساسات و بار عاطفی را حذف و توجه خواننده رامعطوف کرد به گفتوگو. نثر و روایت او در خدمت ارائه تجربه زیستی بود. او ازجمله پایهگذاران مکتب ادبی مینیمالیسم و ازجمله نویسندگانی بود که با جملات کوتاه و کمصفت تصاویر درخشان و بهیادماندنی ساخت.
تجربههای عمیق روحی
آغاز داستانهای همینگوی اغلب ازآنجا شروع میشودکه اتفاق افتاده و تمام شده وما نمیدانیم، ولی درطول داستان درک خواهیم کرد. همینگوی در داستانهایش تجربههای عمیق روحی را با گفتوگو و رفتار اجتماعی نشان میدهد.در داستان مینیمال راوی، چون یک دوربین فیلمبرداری روایت میکند،فقط آنچه دیده میشودروایت میشود،ازذهنیات وحالات درونی هیچکدام از شخصیتها خبر نداریم، ولی با نشانههایی، بسته به تبحر نویسنده،خواهیم فهمید.درواقع در داستان مینیمال جایی که داستان تمام میشود، کار و تفکر و تخیل خواننده شروع میشود. پس داستان مینیمال داستانی است که مشارکت خواننده را میطلبد. بعد از پایان داستان، خواننده مدام به نشانههای درون داستان مراجعه میکند تا با حدسهای خودش مطابقت دهد.اینگونه است که داستان برای خواننده است و هنر برای مردم معنا پیدا میکند.از داستانهای شاخص دیگر همینگوی که به سبک مینیمالیسم نوشته شدهاند میتوان به«آدمکشها»،«اردوگاه سرخپوستان»و«پایان یک ماجرا»اشاره کرد.برایمطالعهداستانهایهمینگوی به کتاب«بهترین داستانهای کوتاه»،ترجمه و انتخاب هوشنگ گلشیری از نشر نگاه مراجعه کنید. بیشتر داستانهای این مجموعه با عنوان «بیستویک داستان» با ترجمه متفاوت و درخشان نجف دریابندری بهتازگی از طرف نشر کارنامه وارد بازار کتاب شده است.
الهام اشرفی - نویسنده و ویراستار داستانیهمین! داستان تمام میشود، ولی شگفتی داستان و رمز ماندگاریاش تا به امروز این است که در کل داستان حتی یک بار هم از کلمه «سقطجنین» استفاده نشده، هیچ اشاره مستقیمی به این مسأله نمیشود، ولی سقطجنین درونمایه اصلی و پایه داستان است.
زن داستان اصلا یک بار هم نمیگوید که دلش میخواهد بچه را نگهدارد، ولی در لایه زیرین داستان خواننده متوجه میشود که زن راضی به سقط بچه نیست. درواقع داستانی است که در آن سکوت برملاکننده است. چطور؟ نویسنده با گذاشتن نشانههای ظریفی در داستان بدون اینکه توصیف زیادی به کار ببندد، بدون اینکه از نماد خاصی استفاده کند، بدون اینکه متن را به زیرلایههای معنایی شگرفی ارجاع دهد، درونمایه داستانش را بیان میکند، درواقع نشان میدهد. مثلا در این داستان مرد نگاهش به چمدانهاست، مرد در پی خوشگذرانی است و نگاه زن به تپههای دوردست است؛ تپههایی که به شکم برآمده زنی میماند.
همینگوی با این نوع روایت، سبک مینیمال را وارد داستان کوتاه کرد. او روایتها را تکاند، نثر را پیراست، صفتها را حذف کرد، ابراز احساسات و بار عاطفی را حذف و توجه خواننده رامعطوف کرد به گفتوگو. نثر و روایت او در خدمت ارائه تجربه زیستی بود. او ازجمله پایهگذاران مکتب ادبی مینیمالیسم و ازجمله نویسندگانی بود که با جملات کوتاه و کمصفت تصاویر درخشان و بهیادماندنی ساخت.
تجربههای عمیق روحی
آغاز داستانهای همینگوی اغلب ازآنجا شروع میشودکه اتفاق افتاده و تمام شده وما نمیدانیم، ولی درطول داستان درک خواهیم کرد. همینگوی در داستانهایش تجربههای عمیق روحی را با گفتوگو و رفتار اجتماعی نشان میدهد.در داستان مینیمال راوی، چون یک دوربین فیلمبرداری روایت میکند،فقط آنچه دیده میشودروایت میشود،ازذهنیات وحالات درونی هیچکدام از شخصیتها خبر نداریم، ولی با نشانههایی، بسته به تبحر نویسنده،خواهیم فهمید.درواقع در داستان مینیمال جایی که داستان تمام میشود، کار و تفکر و تخیل خواننده شروع میشود. پس داستان مینیمال داستانی است که مشارکت خواننده را میطلبد. بعد از پایان داستان، خواننده مدام به نشانههای درون داستان مراجعه میکند تا با حدسهای خودش مطابقت دهد.اینگونه است که داستان برای خواننده است و هنر برای مردم معنا پیدا میکند.از داستانهای شاخص دیگر همینگوی که به سبک مینیمالیسم نوشته شدهاند میتوان به«آدمکشها»،«اردوگاه سرخپوستان»و«پایان یک ماجرا»اشاره کرد.برایمطالعهداستانهایهمینگوی به کتاب«بهترین داستانهای کوتاه»،ترجمه و انتخاب هوشنگ گلشیری از نشر نگاه مراجعه کنید. بیشتر داستانهای این مجموعه با عنوان «بیستویک داستان» با ترجمه متفاوت و درخشان نجف دریابندری بهتازگی از طرف نشر کارنامه وارد بازار کتاب شده است.