نسخه Pdf

جایزه‌ام شد سفر سبزوار و زیارت ملاهادی

در نشستی، کتاب «که ماهی‌ها برآید» با حضور سعیده شبرنگ و جمعی از اهالی ادبیات بررسی شد

جایزه‌ام شد سفر سبزوار و زیارت ملاهادی

قدرت قلم و عمق تحقیقات خانم شبرنگ باعث شد درعصری دل‌انگیز او و تعدادی از دوستانش را به کتابفروشی بین‌الملل دعوت کنیم تا درباره «که ماهی‌ها برآید» صحبت کنیم. در میانه نشست، نوه ملاهادی سبزواری هم به ما پیوست. جمع خوبی شکل گرفت و حرف‌های مفیدی رد و بدل شد...از خانم فرینا اولیایی و آقای حامد زینلی سپاسگزاریم...

چطور این کتاب آن‌قدر خوب نوشته شده؟
باید از آقای حامد اشتری نام ببرم که چند سالی زحمت کشیدند و برای شاگردان‌شان خون دل خوردند که ثمره‌اش نه فقط «که ماهی برآید» بلکه بقیه آثاری بود که قابل توجه هستند و در مقابل دیگر آثار عرض‌اندام می‌کنند. باید حق شاگردی را به جا آورد و به دلیل حمایت‌های بی‌دریغ ایشان تشکر کرد. به ویژه در مراحل پایانی که من مرتبا از ایشان سؤال داشتم و همراهی‌ام می‌کردند. باید از آقای اسماعیل سلطانی هم تشکر کنم.

​​​​​​​با توجه به این‌که منابع در مورد شیخ ملاهادی سبزواری کم است، در این اثر سهم شما در شخصیت‌پردازی چقدر بود؟
در مورد شخصیت حکیم سبزواری با منابع محدودی مواجه نبودم. در مقایسه با علمای متاخر و دیگر نام‌آورانی که در موردشان آثار بیشتری داریم، شاید بشود گفت در مورد حکیم سبزواری با محدودیت منابع مواجهیم. اما در مقایسه با برخی از عرفا و علما که حتی بعد از دوره ایشان بودند، منابع خوبی داریم.شاید به وضعیت آن دوره و زمانه برمی‌گردد چون بعد از ایشان به دوران مشروطه می‌رسیم. یا به دلیل این‌که زیست‌شان ایجاب می‌کرده در خفا باشند. حتی وقتی اوایل دوره پهلوی را بررسی می‌کنیم برخی از علما به دلیل خفقانی که وجود داشت، تعطیلی حوزه‌های علمیه و ممنوعیت پوشیدن لباس طلبگی با توقفی مواجه می‌شویم که گویی علما یا در دسترس ما نیستند یا به دلایلی در مورد آنها چیزی مکتوب نشده و منابع بسیار محدود است.
 
سه مدل منبع

من حدود یک سال روی پژوهش متمرکز بودم. سه دسته منابع داشتیم. یک سری آثار و تالیفاتی بودند که مستقیما توسط حکیم سبزواری نوشته شده بود. یک سری منابعی بودند که در مورد ایشان توسط دیگران نوشته شده بود. دسته سوم منابعی بود که در مورد احوالات علما یا زیست مردم در اواسط سلسله قاجار، فرهنگ، باورها و حتی گویش آنها در آن دوره نگاشته شده بودند. به طور مثال یکی از منابع من سفرنامه‌های دوره قاجار بودند.یکی از تحقیقات من نقشه سفر به عتبات و حج در آن دوره بود و سفرنامه‌های زیادی را خواندم. حکیم سبزواری به حج رفته بودند. من سندی مبنی بر این‌که ایشان مشخصا از چه مسیری رفته بودند پیدا نکردم. نه مکتوبی از خودشان بود و در جای دیگری هم چیزی در این رابطه نوشته نشده بود. اما آن زمان معمول بود که سفر طولانی بود و از مسیری وارد عتبات می‌شدند و زیارت می‌کردند و از راه بصره وارد حجاز می‌شدند و وقتی سفر حج تمام می‌شد وارد جنوب ایران می‌شدند و برمی‌گشتند یا دوباره به عتبات می‌رفتند و زیارت می‌کردند. حتی در سفرنامه‌هایی از عتبات به شام و دمشق هم می‌رفتند و زیارت می‌کردند و باز به عتبات بر می‌گشتند و در ایام حج به حجاز می‌رفتند و مناسک را انجام می‌دادند و بعد به ایران برمی‌گشتند.

آیا مطالعات سفرنامه‌ها شما را به لحنی که در کتاب می‌بینیم رسانده است؟ چون لحن کتاب از لحن امروزی فاصله دارد...
من از نوجوانی به متون تاریخی علاقه داشتم و هر نوع متنی را در این حوزه می‌خواندم؛ به طور مثال گلستان سعدی و شاهنامه را دوست داشتم. ولی از زمانی به بعد متوجه شدم به نثر بیشتر ازنظم علاقه‌مندم ولی نثر دوره صفوی به بعد و حتی دوره قاجار بیشتر مورد علاقه من است. فخامتی در نوشته‌ها وجود داشت. دردوران دانشجویی باتوجه به مطالعاتی که داشتم این علاقه تقویت شد.برای این کار باید به یک زبان معیارمی‌رسیدم. آن زمان نه این‌طور می‌نوشتند و نه این‌طور صحبت می‌کردند. ادبیات آن زمان فاخرتر و سنگین‌تر از این بود. من مجبور بودم آن فضا را به زمان حال نزدیک‌تر کنم. ازطرفی به یکباره در دوره پهلوی باشلختگی درحوزه زبانی روبه‌رومی‌شویم.اصطلاحات‌وفرهنگ‌مردم ازآن شلختگی زبانی متاثراست.مثلا ضرب‌المثل‌هایی که استفاده می‌شود، آن زبان فاخر را به حاشیه می‌برد. من باید تلاش می‌کردم زبان کتاب نه خیلی امروزی باشد و نه قدیمی. 
 
کلماتی در جملات و متن کتاب نشسته که مطالعات شما را نشان می‌دهد. معانی برخی از این کلمات در پاورقی آمده و خیلی خوب است. از دیگر مزایای کتاب فصل‌بندی است که از سرگردانی مخاطب جلوگیری کرده است. بنا داشتید 40 فراز از کتاب را انتخاب کنید و درباره آن بنویسید یا ابتدا نوشتید و بعد به سراغ فصل‌بندی رفتید؟
خیلی‌ها نمی‌پسندند که یک کار داستانی پر از پانویس باشد. خود من چون عقیده دارم خواننده نباید منفعل باشد و باید فعلیتی وجود داشته باشد، سعی کردم حد وسط را در نظر بگیرم. کلماتی در کتاب داشتیم که مخاطبان گفته‌اند معنی آن را جست‌وجو کرده‌اند.
وقتی شروع به نوشتن کردم شکل خاصی مدنظرم نبود. این‌که فصل‌بندی داشته باشد و بهتر است عناوین فصل‌ها توسط خود مرحوم سبزواری انتخاب شود و من شماره‌گذاری کرده یا اسمی برایش تعیین کنم، اینها را از ابتدا نمی‌دانستم. من دیوان حکیم سبزواری را چند بار خوانده‌ام. دیوان مختصری است و توصیه می‌کنم حتما بخوانید.سه، چهار ماه از نگارش گذشته بود که تصمیم گرفتم فصل‌ها 40 منزل باشد؛ نه کمتر و نه بیشتر. برای برخی از فصل‌ها مجبور به استفاده از تخیل بودم. مثلا ماجرای نماز باران تخیل بود. 

من با مطالعه کتاب متوجه ازدواج‌های ایشان نشدم. فکر کردم همسر اول ایشان در راه برگشت به رحمت خدا می‌روند. آیا این وضعیت ناشی از تصمیم شما در انتقال مطلب به این صورت بود یا خیر؟
ایشان دو ازدواج داشتند. مشخصا در تمام اسناد آمده که ایشان سه همسر داشتند، ولی هیچ‌وقت در منزل دو همسر نداشتند. من با الهام از زندگی یکی از دوستان که ایشان هم سه ازدواج داشتند، به این موضوع پرداختم. در کتاب یک ازدواج را کلا کنار گذاشتیم؛ چون هیچ سندی برای این ازدواج پیدا نکردم؛ فقط به‌طور مکتوب در دایره‌المعارف‌ها آمده که ایشان سه همسر داشتند، ولی کتاب منحصر در دو همسر شد.

اشاره‌ای هم به منابعی که استفاده کردید، داشته باشید.
من در دوران دانشجویی رشته‌ای مرتبط داشتم و به منظومه حکیم سبزواری مراجعه می‌کردم و این کتاب منبع درسی ما بود. من از همان زمان و حدود 20 سال پیش به این شخصیت علاقه‌مند شده بودم. حکیم سبزواری برای من کاریزما داشت.
شبی که مدیر واحد داستان نشر بین‌الملل در گروهی که نویسنده‌ها آنجا حضور دارند، صوتی فرستادند و اعلام کردند که نشر بین‌الملل بنا دارد زندگی برخی فقها و علما را به‌صورت داستانی و با شکلی جدید بنویسد، اولین کسی بودم که به پیام ایشان پاسخ دادم و نوشتم: «حاج ملا‌هادی سبزواری مال من است و کسی برندارد.»
   
دیدار با ابرار

سلسله‌ای از منابع در مورد ایشان نوشته شده بود؛ یکی از آنها کتابی بود که در دهه 70 توسط یک پژوهشگر سبزواری به نام آقای قریشی سبزواری نوشته شده بود و توسط انتشارات سازمان تبلیغات منتشر شد. سلسله کتاب‌هایی با عنوان دیدار با ابرار منتشر می‌شد که یکی از آنها در مورد حکیم سبزواری بود و با عنوان «حکیم فرزانه» منتشر شد. مجموعه مقالات کنگره حکیم سبزواری و آثار دیگری هم موجود بود.بخش دیگری از منابع به من اطلاعات می‌داد تا برای فضاسازی و شخصیت‌پردازی از آنها استفاده کنم. یکی از این منابع، کتاب «اوزان و مقیاس‌ها در دوره قاجار» بود. زندگی شخصیت در اواخر دوره قاجار می‌گذرد و به‌طور مثال آن زمان در مورد مسافت‌ها از واژه متر استفاده می‌شود. این موارد نکاتی است که نویسنده باید در مرحله پژوهش روی آنها دقیق باشد.

آیا بعد از انتشار کتاب اشاره‌ای که مبنی بر رضایت ایشان باشد را دریافت کرده‌اید؟ آیا حاج ملا هادی به خواب شما آمدند؟
نشانه‌ها فقط منحصر در خواب نیستند. نشانه‌هایی فرستادند ولی شاید قابل بازگویی نباشد چون همه در دسته تجربه‌های شخصی قرار می‌گیرند. ارتباط و علقه‌ای بین من که یکی، دو سال با افکار و سبک زندگی حکیم سبزواری زیسته‌ام، با ایشان شکل می‌گیرد. این علقه ‌به تغییر زیست من منجر می‌شود. این موضوع مهم‌ترین نشانه است.حکیم سبزواری شخصیتی بسیار درون‌گرا داشتند. کم حرف و اهل کتمان بودند. تاکیدی که به دوستان نشر داشتم این بود که متن پشت جلد با همین کلمات شروع شود: «کتوم بود و آرام و اهل خلوت» آمدن این جمله بنا بر اصرار من بود.زندگی ایشان نشان‌دهنده این ویژگی است‌؛ سه سالی در کرمان در سکوت به سر می‌برند. بیشترین تأثیرگذاری ایشان در تصمیم‌گیری‌ها بود.برای نویسنده‌ای که زندگی شخصیتی را می‌نویسد و آن زیست ما‌به‌ازای خارجی داشته، این اتفاق می‌افتد و تأثیر می‌گیرد. حتی نویسنده‌ای که شخصیتی غیرواقعی را خلق می‌کند هم با شخصیتی که زاییده ذهن خود اوست مانوس می‌شود و فکر می‌کند این شخصیت چیز دیگری غیر از خود اوست و با او هم‌صحبت می‌شود. 

دور بودن شما از تهران چقدر بر سختی کارتان اضافه می‌کرد؟ این اتفاق بهانه پر تکراری برای کمتر نوشتن و کار نکردن کسانی است که از مرکز دور هستند. 
بله، بهانه و بهانه‌تراشی است. من شاغل هستم و سر کار می‌رفتم و فصل عمده‌ای از سال را درگیر شغل و دیگر درگیری‌های شخصی‌ام هستم و به‌طور طبیعی دسترسی به منابع برای من سخت است اما اگر اراده وجود داشته باشد بالاخره این اتفاق می‌افتد. از این نظر گله و شکایتی بابت در دسترس نبودن منابع ندارم. 

برای نگارش این کتاب سفر هم کردید؟
غیر از تهران و قم، سفری نداشتم. رونمایی کتاب در سبزوار از جمله عنایاتی بود که حکیم سبزواری داشتند. از ایشان خواسته بودم حالا که این کتاب را نوشته‌ام جایزه من یک سفر سبزوار و زیارت ایشان باشد. به واسطه حکیم سبزواری با خانواده برای مراسم رونمایی از کتاب دعوت شدیم و اکرام را به انتها رساندند.بعد زیارت ثامن‌الحجج(ع) و این سفر یک زیارت کامل و دلچسب بود. آبان ماه سال گذشته، هفته کتاب در مشهد بودیم و تا وارد حرم شدیم و سلام دادیم خانواده من گفتند اینجا دو رکعت نماز برای حکیم سبزواری می‌خوانم که این سفر را ایشان برای ما مهیا کردند. 

چرا با وجود این‌که تصویری از حکیم سبزواری وجود دارد طرح جلد را به سمت دیگری بردید؟
در این مورد باید از طراح جلد سؤال بپرسید، من نظر دیگری داشتم. من برنامه خودم را به طراح گفتم ولی هیچ‌کدام اجرا نشد و نظر دیگری اعمال شد. سیاست ناشر این نبود که تصویر عالم روی جلد باشد‌؛ نمی‌خواستند اثر مثل تذکره نامه باشد و شکلی از محتوای داستانی اثر مد‌نظرشان بود.این طرح روی جلد یک پلان از زندگی 78سالگی است.ولی من نماد‌هایی اززندگی ایشان را مد‌نظر داشتم از جمله انگشتر، دستنوشته و شرح‌حال خودنوشت ایشان و عینکی که دور آن کرباس پیچی شده است. من دوست داشتم این‌طور تصویرگری شود. عینک ایشان در موزه ملک است.

شاید در دیدار با ناصرالدین‌شاه، دیدن ماجرا از دیدن ایشان به زیبایی کار می‌افزود.
اگردستنوشته‌های ناصرالدین شاه از روزنوشت آن روزرامطالعه کرده باشید متوجه نکاتی می‌شوید. این دیدار در زندگی‌نامه‌های حکیم سبزواری آمده است. بسیاری حکیم سبزواری را با همین یک دیدار ناصرالدین شاه می‌شناسند، یعنی حکیم سبزواری همان کسی بوده که ناصرالدین شاه در سبزوار به دیدارش رفته است. 
   
گمان می‌شود اثر برای نوجوان است

طرح جلد و قطع کتاب طوری است که گمان می‌شود کار نوجوان است. به‌عنوان کاری فرهنگی چون در مورد ظاهر کتاب زیاد دخیل نبودم، نمی‌توانم نظری بدهم. ولی از نظر محتوا باید دفاع خودم را داشته باشم.

معمولا برای نشان‌دادن شخصیتی واقعی یک شخصیت تخیلی در کنار او قرار داده می‌شود. یکی از سوال‌هایی که بسیاری از من می‌پرسند این است که چرا چنین اتفاقی در مورد مرحوم سبزواری نیفتاده است؟
افراد زیادی در زندگی این شخصیت آمده و رفته‌اند. گویا قرار نیست کسی برای او بماند، پدرش، همسرش، فرزندش و اموالش رفته است. او قرار نیست دلبسته باشد. این موضوع در توضیح پشت جلد کتاب نیز آمده است. او نه دلبسته دنیا بود و نه دلبسته انسان‌ها بود.حکیم سبزواری بیشترین تعلق را به فرزندشان محمد داشتند. من این نکته را از حاج‌آقا انصاری قمی شنیدم. حکیم سبزواری آن فرزند خود را در سال‌های پایانی عمر از دست داد و داغ او را نیز دید.
   
شروع و پایان با لااله‌الا‌ا...

کار با لااله‌الا‌ا...شروع شده و با همین لفظ به پایان رسیده است. منظوری پشت این انتخاب بود، چون این کلمات آخرین حرف حکیم سبزواری بود و پس از ادای آن از دنیا رفتند. من در پژوهش متوجه شدم سبک زندگی ایشان واقعا توحیدی بود. پایان‌نامه ارشد من «سبک زندگی موحدانه در دیدگاه ملاصدرا» است. زیست موحدانه، کلید‌واژه‌ای برای من بود و متوجه شدم به‌طور مصداقی خودش را در زندگی حکیم ملا‌هادی سبزواری نشان می‌دهد.وقتی کسی در انتهای زندگی خود و در لحظه‌ای که جانش را تقدیم می‌کند می‌گوید لااله‌الا‌ا... و به این توحید توصیه می‌کند تمام زندگی 80 ــ‌70 ساله خود را باید به همین شکل و با همین نگاه زیسته باشد.

پارمیس حکیمی (از نوادگان ملاهادی سبزواری)
نویسنده، هنر و خیال خود را آمیخته است

آشنایی با خانم شبرنگ باعث افتخار ما بود. نگاه و رویکرد پست‌مدرنی که در نگارش این کتاب وجود داشت مورد توجه من قرار گرفت. زبان ما را به گذشته می‌برد و ما می‌دانستیم که اثر مربوط به زمان حال است. این کار به‌درستی و به‌صورت روان انجام و تا پایان اثر این ویژگی حفظ شده بود.ایشان نترسیده بودند و هنر و خیال خود را آمیختند؛ من هم طنازی‌ای که به آن اشاره شد را در اثر حس کردم. من درباره اجدادم مطالبی خوانده بودم و همین‌طور داستان‌هایی در خانواده نسل به نسل گفته می‌شد. من هم در فضای هنر کار می‌کنم و بخش هنری کار توجه من را بیشتر جلب کرد. چند سال پیش زمزمه‌هایی از ساختن سریالی توسط دانشگاه حکیم سبزواری درباره زندگی ایشان بود ولی بعد‌ها خبری از آن نشد. 

فاطمه مهرابی:
نویسنده این اثر واقعا نویسنده است

من از خانم شبرنگ کار‌های زیادی خوانده‌ام اگرچه منتشر نشده باشد. نثر روان و دلنشینی دارند و در قلم‌شان طنازی خاصی به چشم می‌خورد که در این کتاب هم با وجود این‌که زندگی‌نامه داستانی یک عالم است، باز آن طنازی دیده می‌شود و نگاه ظریف نویسنده در این اثر کاملا مشخص است. به نظر من طرح جلد به این حالت صمیمانه کمک کرد و من احساس کردم چون ایشان در طول نگارش کتاب در تصویرسازی موفق بودند، آن تصویرسازی در جلد هم اتفاق افتاده است. در قالب زندگی‌نامه می‌توان به آن شکل کار کرد، ولی وقتی پای داستان به میان می‌آید و از تخیل صحبت می‌کنیم و می‌گوییم بخش‌هایی از این کتاب بر مبنای تخیل نگاشته شده، تصویر جلد هم تناسب خود را نشان می‌دهد.قصه این است که این بزرگواران انتخاب می‌کنند چه کسی کتاب‌شان را بنویسد؟ ایشان را برای نوشتن این کتاب انتخاب کرده‌اند جدا از این‌که انتخاب ایشان هم کار روی شخصیت حکیم سبزواری بود. زبان کتاب با فضای داستانی و تاریخی اثربسیار متناسب است و نشان می‌دهد نویسنده این اثر واقعا نویسنده است.

میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب
ضمیمه نوجوانه