نقدی بر داستان سیاگالش به قلم «ابراهیم اکبری دیزگاه»
وحدت «ادیان» و وحدت «وجود»
«سیاگالش» به قلم ابراهیم اکبری دیزگاه، داستانی خطی با تلفیقی از سبک رئال و رئالیسم جادویی است؛ اثری که مضامین عرفانی و اسطورههای بومی و همچنین دینی را چاشنی کار کرده، اما تکلیفش با رویکرد عرفانی یا اسطورهای آن روشن نیست.
گفتنی است این اثر در اجرای فرم نیزدچار اشکال است؛ چراکه از لحاظ جهان کهنالگویی ترکیبی از چند کهنالگوی قرآنی دارد که به ضعف تألیف منجر شده است. اهل قلم میدانند اگر نویسنده کهنالگویی را انتخاب میکند، باید ملزم باشد که منطبق با همان الگو داستان را پیش برده و به سرانجام برساند، چراکه درغیر این صورت مخاطب را سردرگم کرده و شیرازه قصه را از دست خواهد داد. از آنجا که کهنالگوی قالب در سیاگالش «یوسف پیامبر» است، انتظار میرود که با همین الگو پیش رفته و به پایان برسیم، اما شاهدیم که نویسنده با کهنالگوی «اصحاب کهف» قصه را تمام میکند.
ماجرای سیاگالش چیست؟
کاراکتر اصلی جوانی مجرد و اصالتا اهل روستایی ازتوابع تالش(روستای میانکوه)است؛ روستایی که در گذشته به «صوفیده» هم معروف بوده و علاوه بر ساکنان اهل سنت، اقلیتی از روستا هم صوفیمسلک هستند.این جوان که در دوران کودکی توسط برادرانش مورد سوءقصد قرارگرفته و توسط امدادهای غیبی ازدشمنی برادران ناتنی(کهنالگوی یوسف پیامبر) و خطرات جنگل جان سالم به در برده، حال پس از گذشت سالها، در لباس روحانیت شیعه، برای ایام تبلیغ ماه محرم به میانکوه بازگشته تا شاید رد و نشانی از پدر پیدا کرده و بفهمد عاقبت برادران قابیلصفتش به کجا رسیده است.یوسف پس از ورود در منزل یکی از اهالی روستا به همراه مداحی اردبیلی (کربلایی موغانی)که او هم مهمان همین ایام است، ساکن میشود.دختر این خانه (رویا) که بهتازگی نامزدیاش را به هم زده، بر اساس خوابی که در انتهای داستان روشن میشود رؤیای صادقه بوده، با مکرهای زنانه در قالب نامههایی ناشناس و دلبریهای گاه و بیگاه، سعی درارتباط با یوسف دارد.یوسف ازطریق همین نامههای ناشناس و صحبتهای اهالی متوجه میشود روحانی سابق روستا سربهنیست شده ونیروهای داعش نیز در آن حوالی شناسایی شدهاند.او که از طرفی نگران افشای هویتش پیش اهالی روستاست و از سویی با اطلاع از جریانات اخیر روستا همواره عاقبتی معدوم برای خود متصور است، طبق آیهای که مدام ورد زبانش است(فرّوا الیا...)درپی فرار ازمردم به سوی پناهگاهی الهی است.یوسف توسط مسئول سازمان تبلیغات شهرستان (اسکندر کائنات)دعوت به سخنرانی دردانشگاه و مدارس میشود.یوسف بین اهالی شیعه و سنی منطقه مقبول میافتد و مسئول سازمان تبلیغات (به کنایه نویسنده، سازمان دیانت) در یکی از شبها موضوع نامزدیاش برای نمایندگی مجلس را با او مطرح میکند و میخواهدکه درحاشیه منبر دقایقی را به تبلیغش بپردازدکه با مخالفت یوسف و بعد حمله سگ سیاه به کائنات، باب دشمنی باز میشود تا دست کائنات در پشت پرده، همه نیروهای داستان را به مخالفت با یوسف برانگیزد و زمینه کشتنش را به دست جمعی از اهالی روستا فراهم کند (بدون اینکه ردی از دشمن اصلی بر جای بماند).
در پایان وقتی با تهمتی حیثیتی، حکم کشتن یوسف توسط اهالی روستا در روز عاشورا صادر میشود، او با سری شکسته از زیر دست و پای جمعیت فرار کرده وبه جنگل میگریزد، سپس به همراه همان سگ سیاه که به کائنات حمله کرده بود، به غاری هدایت میشود و در آن غاربه خوابی صدساله فرو میرود(کهنالگوی اصحاب کهف)و بعد با ندای سیاگالش بیدار میشود و با صحبتهایش و دیدن استخوانهای پوسیده سگ متوجه نجات مجددش و احوالات خود میشود.گویی نویسنده در این اثر مدینهای مثالی ساخته تا از زاویه نگاه خود، جامعه ایران و جامعه روحانیت ایرانی را با زبان تمثیل و استعاره به مخاطب نمایش دهد.
سه تیپ شخصیت روحانی شیعه
ما در این اثر شاهد سه تیپ شخصیت روحانی شیعه(یوسف رستمی، اسکندر کائنات، سجاد خوشهچین) و یک روحانی اهل سنت (منصور) هستیم.از روحانیت شیعه جز یوسف که نماینده روحانیت مقبول نویسنده است، آن دو، یکی از دیگری مشمئزکنندهتر هستند، البته روحانی اهل سنت بسیار محترم است. موغانی هم که نماینده جامعه مداحان است، یک تریاکی چشمناپاک اهل خرافات و قمهزنی نمایش داده شده است. صوفیمسلکهای روستا هم با چهرهای موجه نشان داده شدهاند و حتی آنقدر وجنات یوسف را میپسندند که تصمیم میگیرند کتاب و خرقه طریقتشان را به او سپرده و او را قطب جدید فرقه کنند.
دو حکم شرعی
اکبری دیزگاه که خود را دانشآموخته حوزه معرفی میکند و ادعا دارد اثری در ادبیات دینی و قرآنی ارائه داده، شاید بهتر بود قبل از انتشار سیاگالش، در مورد دو حکم شرعی واضح یعنی ابطال خواندن نماز با لاک ناخن و حرمت ازدواج زن شیعه با مرد اهل سنت اندکی تحقیق میکرد و در هنگامه مناظره روحانیت شیعه و سنی در صفحات ۳۳۰ و ۳۳۱ کتاب، به جای سکوت و دعوت به ملایمت از آیات ولایت و روایات کتب اهل سنت مصداق میآورد.اکبری دیزگاه که سعی دارد مخاطب را به وحدت متعالی ادیان(امامموسی صدر)و وحدت وجود(ابن عربی)پیوند دهد،حتما میداندکه مرجع فکری امثال امام موسی صدر، امامخمینی بوده وهستند. اسلام حقیقی به دست آن مرد بزرگ نجات یافت و به لطف انقلابش امروز روحانیت شیعه ایرانی مفاهیم اسلام ناب محمدی را به کل دنیا صادر میکند.
طاهره ساکی - منتقد ادبی
ماجرای سیاگالش چیست؟
کاراکتر اصلی جوانی مجرد و اصالتا اهل روستایی ازتوابع تالش(روستای میانکوه)است؛ روستایی که در گذشته به «صوفیده» هم معروف بوده و علاوه بر ساکنان اهل سنت، اقلیتی از روستا هم صوفیمسلک هستند.این جوان که در دوران کودکی توسط برادرانش مورد سوءقصد قرارگرفته و توسط امدادهای غیبی ازدشمنی برادران ناتنی(کهنالگوی یوسف پیامبر) و خطرات جنگل جان سالم به در برده، حال پس از گذشت سالها، در لباس روحانیت شیعه، برای ایام تبلیغ ماه محرم به میانکوه بازگشته تا شاید رد و نشانی از پدر پیدا کرده و بفهمد عاقبت برادران قابیلصفتش به کجا رسیده است.یوسف پس از ورود در منزل یکی از اهالی روستا به همراه مداحی اردبیلی (کربلایی موغانی)که او هم مهمان همین ایام است، ساکن میشود.دختر این خانه (رویا) که بهتازگی نامزدیاش را به هم زده، بر اساس خوابی که در انتهای داستان روشن میشود رؤیای صادقه بوده، با مکرهای زنانه در قالب نامههایی ناشناس و دلبریهای گاه و بیگاه، سعی درارتباط با یوسف دارد.یوسف ازطریق همین نامههای ناشناس و صحبتهای اهالی متوجه میشود روحانی سابق روستا سربهنیست شده ونیروهای داعش نیز در آن حوالی شناسایی شدهاند.او که از طرفی نگران افشای هویتش پیش اهالی روستاست و از سویی با اطلاع از جریانات اخیر روستا همواره عاقبتی معدوم برای خود متصور است، طبق آیهای که مدام ورد زبانش است(فرّوا الیا...)درپی فرار ازمردم به سوی پناهگاهی الهی است.یوسف توسط مسئول سازمان تبلیغات شهرستان (اسکندر کائنات)دعوت به سخنرانی دردانشگاه و مدارس میشود.یوسف بین اهالی شیعه و سنی منطقه مقبول میافتد و مسئول سازمان تبلیغات (به کنایه نویسنده، سازمان دیانت) در یکی از شبها موضوع نامزدیاش برای نمایندگی مجلس را با او مطرح میکند و میخواهدکه درحاشیه منبر دقایقی را به تبلیغش بپردازدکه با مخالفت یوسف و بعد حمله سگ سیاه به کائنات، باب دشمنی باز میشود تا دست کائنات در پشت پرده، همه نیروهای داستان را به مخالفت با یوسف برانگیزد و زمینه کشتنش را به دست جمعی از اهالی روستا فراهم کند (بدون اینکه ردی از دشمن اصلی بر جای بماند).
در پایان وقتی با تهمتی حیثیتی، حکم کشتن یوسف توسط اهالی روستا در روز عاشورا صادر میشود، او با سری شکسته از زیر دست و پای جمعیت فرار کرده وبه جنگل میگریزد، سپس به همراه همان سگ سیاه که به کائنات حمله کرده بود، به غاری هدایت میشود و در آن غاربه خوابی صدساله فرو میرود(کهنالگوی اصحاب کهف)و بعد با ندای سیاگالش بیدار میشود و با صحبتهایش و دیدن استخوانهای پوسیده سگ متوجه نجات مجددش و احوالات خود میشود.گویی نویسنده در این اثر مدینهای مثالی ساخته تا از زاویه نگاه خود، جامعه ایران و جامعه روحانیت ایرانی را با زبان تمثیل و استعاره به مخاطب نمایش دهد.
سه تیپ شخصیت روحانی شیعه
ما در این اثر شاهد سه تیپ شخصیت روحانی شیعه(یوسف رستمی، اسکندر کائنات، سجاد خوشهچین) و یک روحانی اهل سنت (منصور) هستیم.از روحانیت شیعه جز یوسف که نماینده روحانیت مقبول نویسنده است، آن دو، یکی از دیگری مشمئزکنندهتر هستند، البته روحانی اهل سنت بسیار محترم است. موغانی هم که نماینده جامعه مداحان است، یک تریاکی چشمناپاک اهل خرافات و قمهزنی نمایش داده شده است. صوفیمسلکهای روستا هم با چهرهای موجه نشان داده شدهاند و حتی آنقدر وجنات یوسف را میپسندند که تصمیم میگیرند کتاب و خرقه طریقتشان را به او سپرده و او را قطب جدید فرقه کنند.
دو حکم شرعی
اکبری دیزگاه که خود را دانشآموخته حوزه معرفی میکند و ادعا دارد اثری در ادبیات دینی و قرآنی ارائه داده، شاید بهتر بود قبل از انتشار سیاگالش، در مورد دو حکم شرعی واضح یعنی ابطال خواندن نماز با لاک ناخن و حرمت ازدواج زن شیعه با مرد اهل سنت اندکی تحقیق میکرد و در هنگامه مناظره روحانیت شیعه و سنی در صفحات ۳۳۰ و ۳۳۱ کتاب، به جای سکوت و دعوت به ملایمت از آیات ولایت و روایات کتب اهل سنت مصداق میآورد.اکبری دیزگاه که سعی دارد مخاطب را به وحدت متعالی ادیان(امامموسی صدر)و وحدت وجود(ابن عربی)پیوند دهد،حتما میداندکه مرجع فکری امثال امام موسی صدر، امامخمینی بوده وهستند. اسلام حقیقی به دست آن مرد بزرگ نجات یافت و به لطف انقلابش امروز روحانیت شیعه ایرانی مفاهیم اسلام ناب محمدی را به کل دنیا صادر میکند.
طاهره ساکی - منتقد ادبی