نسخه Pdf

آزادی و تکلیف معیارهای انسانیت

آزادی و تکلیف معیارهای انسانیت

معیاردیگر برای انسانیت انسان، آزادی است.یعنی چه؟یعنی انسان آن اندازه انسان است که هیچ جبری راتحمل نکند،محکوم و اسیرهیچ قدرتی نباشد، همه‌چیز را خودش آزادانه انتخاب کند.می‌دانید که درمکتب‌های جدیدروی آزادی به‌عنوان معیاری از معیارهای انسانی،بیشتر تکیه می‌شود‌؛یعنی به هر اندازه که ‌فردبتواند آزادزیست کند،به همان اندازه انسان است.پس آزادی معیارانسانیت است.

این نظریه چطور است؟ آیا درست است یا نه؟ این نظریه هم مثل نظریات پیش، هم‏ درست است و هم نادرست‌؛ یعنی به‌عنوان جزئی از انسانیت انسان، درست است، ولی به‌عنوان این‌که تمام معیار انسانیت باشد، درست نیست. از نظر اسلام همان‌طور که محبت انسان‌ها نسبت به یکدیگر تشویق، ترغیب و تقدیس و به آن دعوت شده و همان‌طور که تسلط انسان بر نفس خود تقدیس و به آن دعوت شده، حریت و آزادی هم تقدیس شده است.
اسلام عجیب است! در همه این موارد حرفش را گفته است. در نهج‌البلاغه در وصیت‌نامه‌ای که علی(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) نوشته‌اند، آمده است: اکرِمْ نَفْسَک عَنْ کلِّ دَنِیه؛ خودت را، جان خویش را از هر کار پستی برتر بدار‌؛ تن به کار پست مده که جان تو بالاتر از کارهای پست است. فَانَّک لَنْ تَعْتاضَ مِمّا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِک عِوَضاً به جای آنچه که از جان خودت در مقابل شهوات می‏‌پردازی، چیزی دریافت نمی‌کنی. آنچه که از شرف خودت، از جان خویش در ازای یک میل و شهوت می‌‏پردازی، عوض ندارد. تا آنجا که می‌فرماید: وَ لاتَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْجَعَلَک ا...حُرّاً ؛هرگز خودت را بنده دیگری مساز که خدا تو را آزاد آفریده است. نمی‌خواهد بگوید که خدا تنها تو پسر من را که امام حسن هستی، آزاد آفریده، بلکه تو به‌عنوان یک انسان را می‌گوید،چون مسأله خلقت است. این هم ــ که معیار انسانیت آزادی است ــ نظریه‌ای است، چنان‌که در مکتب اگزیستانسیالیسم در مورد معیار انسانیت، بیشتر روی مسأله آزادی تکیه شده است.
معیار دیگر برای انسانیت، مسئولیت و تکلیف است که البته این بیشتر از کانت شروع شده، بعد هم در زمان ما روی آن خیلی تکیه کرده‌اند. می‌گویند انسان آن کسی است که احساس تکلیف کند، در مقابل انسان‌های دیگر احساس مسئولیت کند (این غیر از محبت است، اشتباه نشود)، احساس کند که مسئول جامعه خویش است حتی مسئول خودش است،مسئول عائله خودش است. مسأله مسئولیت در زمان ما دامنه وسیعی پیدا کرده، خیلی هم روی آن تکیه می‌شود، ولی بحث است که ریشه‌های مسئولیت چیست؟آزادی هم همین‌طوراست.ازکجا می‌شود اینها رابه‌دست ‌آورد؟انسان احساس مسئولیت راچگونه باید به‌دست‌ آورد؟ یعنی چطور می‌شود که یک انسان احساس مسئولیت می‌کند‌؛ ریشه این احساس چیست؟ آیا با گفتن؛ درست می‌شود؟ این‌که آدم بگوید من مسئولم، مسئولیت دروجدانش به وجود می‌آید؟این وجدان مسئول راچه نیرویی می‌سازد؟ این هم خودش مطلبی است. 

برگرفته از کتاب آزادی معنوی
استاد شهید مرتضی مطهری