
شهید شب یلدا
و اگر چشم انتظار عزیزی باشی شب یلدا انگارهزاران بار بلندترهم میشود.همچنانکه پدران و مادران شهدایی که در شب یلدا عزیزشان را از دست دادند و خبر شهادت فرزندشان را دریافت کردند درد همین یک دقیقه سیاهی بیشتر با بندبند وجودشان چشیدهاند.
شهید حسین علیمحمدی، قائم مقام فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا(س) لشکر۳۱ عاشورا در سوم بهمن سال ۱۳۴۴ در روستای ولیآباد طارم علیا چشم به جهان گشود.پدرش به کشاورزی اشتغال داشت و وضع مالی خانواده در سطح پایین بود، سال اول تا چهارم ابتدایی را در روستا فرا گرفت.سال 1355 خانواده علیمحمدی به زنجان مهاجرت کردند و حسین ادامه تحصیل مقطع ابتدایش را در دبستان هدایت زنجان پشتسر گذاشت و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی وارد مدرسه مصطفی خمینی زنجان شد. حسین 16ساله بود که به جبهه اعزام شد و حدود سه ماه در منطقه دشت عباس بود، او قبل از عضویت در سپاه پاسداران در مجموع چهار نوبت از طریق بسیج اعزام شد و در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس و والفجر مقدماتی شرکت داشت. در سال 1362 حسین علیمحمدی به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با گذراندن دوره آموزش رزمی در قم به لشکر 17علیبن ابیطالب(ع) پیوست. صبح روز۳۰ آذر۱۳۶۴حسین برای جایگزینی تعدادی از نیروهای تازهنفس به جای نیروهایی که مدتها بود در پایگاههای کوهستانی مشغول دفاع از مرزهای ایران بودند، حرکت کرد. شب هنگام به روستایی رسیدند، به همراه یک نفر دیگر به داخل روستا رفت تا موضوع را به اطلاع شورای روستا برساند. در همان ابتدای امر متوجه حضور حدود ۱۵۰ نفر از نیروهای کومله در روستا شد و آنها نیز متوجه حضور نیروهای سپاه شده بودند. حسین علیمحمدی همرزم همراه خود را برای آگاه کردن نیروها به طرف آنها فرستاد و خود با شروع درگیری و کشتن چند نفر از آنان، توجه نیروهای کومله را به خود جلب کرد. او درآن درگیری در اثر اصابت گلوله به قلبش به شهادت رسید، درحالی که ۲۰ سال داشت و ۱۹روز از آخرین اعزام او به جبهه میگذشت. پیکر او درگلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.
در بخشی از وصیتنامه این شهید بزرگوار آمده است:خدایا! من اینک در این دنیاى کوچک خود را زندانى مى بینم و آرزو دارم هرچه زودتر آزادم نمایى. پیرو خط امام باشید و قرآن را سرلوحه زندگیتان قرار دهید. خدایا! تو جانم دادى و جانم را خواهى گرفت. مرا در صراطى قرار ده که هیچگاه در لحظه جاندادن افسوس نخورم. خدایا! مرا نعمتهایى دادى که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم، پس به من لطفى عطا کن که سپاسگزار تو باشم.
در بخشی از وصیتنامه این شهید بزرگوار آمده است:خدایا! من اینک در این دنیاى کوچک خود را زندانى مى بینم و آرزو دارم هرچه زودتر آزادم نمایى. پیرو خط امام باشید و قرآن را سرلوحه زندگیتان قرار دهید. خدایا! تو جانم دادى و جانم را خواهى گرفت. مرا در صراطى قرار ده که هیچگاه در لحظه جاندادن افسوس نخورم. خدایا! مرا نعمتهایى دادى که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم، پس به من لطفى عطا کن که سپاسگزار تو باشم.