نسخه Pdf

وقتی معلمان از خود می‌گویند

در آستانه روز بزرگداشت مقام معلم‌

وقتی معلمان از خود می‌گویند

اکثر ما به یاد داریم که می‌گفتند مدرسه، خانه دوم دانش‌آموزان است اما در واقع، مدرسه بدون معلم رنگ و بویی ندارد و این معلم است که به این چاردیواری سنگی و آجری، جان می‌بخشد. معلم کسی ‌است که به ما آموخته چگونه قلم در دست بگیریم و هر آنچه می‌خواهیم را بخوانیم و بنویسیم.

در وصف بزرگی مقام معلم همین بس که آدمی را از ظلمت جهل و نادانی نجات می‌دهد و چراغ راه قدم نهادن در مسیر علم و دانش و آگاهی را به دانش‌‌آموزانی که فردای این سرزمین را می‌سازند، نشان خواهد داد.معلم فقط واژه‌ای ساده و محترم نیست، بلکه نشان‌دهنده هویت واقعی انسان‌های زحمتکش، تلاشگر، سختکوش، مهربان، دلسوز، مسئولیت‌پذیر و آگاهی است که از جان‌مایه می‌گذارند تا دانش‌آموزان و فرزندان این خاک بتوانند درفضایی امن به نام مدرسه رشد کنند و آینده‌ای درخشان برای خود و جامعه‌شان رقم بزنند. هستند معلمانی که تا عمر داریم یاد و خاطره‌شان همراه ما باقی می‌ماند و در طول زندگی هر زمان از جلوی مدرسه‌ای رد می‌شویم ناخودآگاه به یادشان می‌افتیم و لبخندی می‌زنیم و گاهی دل‌مان می‌خواهد به دورانی که دانش‌آموز بودیم بازگردیم تا فرصتی داشته باشیم دوباره پای صحبت‌ها و راهنمایی‌های معلم مهربان کلاس‌مان بنشینیم و بیشتر از قبل، قدرشناس زحمات او باشیم. در آستانه روز معلم پای صحبت معلمانی نشستیم که عاشقانه پای در میدان آگاهی گذاشته تا با آموزش به دانش‌آموزان، چرخه علم‌آموزی متوقف نشود.

عزمم را جزم کردم معلم شوم
میثم حاجی‌پور، ازآن معلمانی است که مطمئنا دانش‌آموزانش هیچ‌وقت اورا فراموش نمی‌کنند وهمواره به یادش خواهندبود، چراکه اوحکم برادری بزرگ‌تر برای آنان داشته ودلسوزانه راه وچاه زندگی رابه آنان می‌آموخته‌ودرتلاش بوده شرایطی برای دانش‌آموزان کلاسش فراهم کند تادرآینده انتخاب‌های درست و بهتری داشته باشند. در گفت‌وگویی که با او داشتیم گفت که متولد سال1362است وبه مدت شش سال درمناطق جنوبی تهران درمقطع هنرستان دروس کامپیوتروحسابداری را تدریس می‌کرده است.
اومی گوید:«از کودکی دوست داشتم معلم شوم.چون دیده بودم معلم‌هاچقدر زحمت می‌کشندو برای آینده بهتر دانش‌آموزان‌شان، تلاش می‌کنند. البته در آن زمان به شغل‌های دیگری هم فکر می‌کردم که یکی از آنها علاقه‌مندی به پرواز بود و می‌خواستم جزو خدمه پروازی باشم تا بتوانم به مردم کشورم خدمت کنم و اتفاقا شرایط طوری پیش رفت که چندقدمی با تحقق این آرزو فاصله داشتم اما به‌دلایلی مسیر زندگی من تغییر کردوچند سال بعداین افتخار نصیبم شدکه به استخدام وزارت آموزش‌وپرورش دربیایم. در خانواده و جمع اطرافیان‌مان اساتیدی بودند که در دانشگاه یا به صورت آزاد و خصوصی تدریس می‌کردند اما معلمی که به شکل رسمی در نظام تعلیم و تربیت فعالیت کند، نداشتیم و شاید یکی از دلایلی که عزمم را جزم کردم معلم شوم، همین بود و اگر به عقب بازگردم قطعا دوباره شغل معلمی را انتخاب می‌کنم؛ به این دلیل که معلمی برای من شغلی زیبا، فوق‌‌العاده، خاطره‌انگیز و محترم است». 
حاجی‌پور، اکنون به صورت ستادی در وزارت آموزش‌وپرورش مشغول خدمت به مردم است و به گفته خودش، «هیچ‌وقت از انتخاب شغل معلمی وفعالیت در نظام آموزشی پشیمان نبوده و نیستم.در دوره‌ای که تدریس می‌کردم تعامل خوبی با دانش‌آموزان کلاس داشتم و یکی از دلایل شکل‌گیری آن، اختلاف سنی کم بین‌مان بود. همواره سعی می‌کردم ارتباط صمیمانه و دوستانه‌ای با شاگردانم داشته باشم و بخشی از زمان کلاس را در گفت‌وگو با آنان درمورد موضوعات و مسائل روز جامعه یا مباحث مورد علاقه‌شان سپری می‌کردم که همین شرکت دانش‌آموزان در بحث‌های کلاسی باعث خوشحالی و خشنودی آنها شده و مرا فقط معلم‌شان نمی‌دانستند و مثل یک برادر بزرگ‌تر با من رفتار می‌کردند. تجربیات و خاطرات متفاوتی از آن زمان به یاد دارم اما اتفاق جالبی که هیچ‌گاه فراموشش نکردم این بود که روزی یکی از دانش‌آموزانم نکته‌ای را متذکر شد که هنوز هم آن را به خاطر دارم و گاهی به آن عمل می‌کنم. آن دانش‌آموز گفت گاهی اوقات احساس می‌کنم رفتاری یکنواخت با دانش‌آموزان دارید و سعی می‌کنید حتی در واکنش به شیطنت‌های شاگردان‌تان، رفتاری مهربانانه و دوستانه داشته باشید و اخلاق خوب‌تان را نشان دهید در حالی که باید در رفتارتان تغییر ایجاد کنید تا طرف مقابل متوجه اشتباهاتش شده و از شیطنتش در کلاس کم شود و شاید لازم نباشد همیشه با مهربانی و عطوفت با اطرافیان برخورد کرد. 
سال‌ها گذشت و متوجه شدم آن شاگرد درست می‌گفت و بعضی مواقع، شاید انعطاف‌پذیری در رفتار مناسب‌ترین واکنش باشد. این خاطره در ذهنم باقی‌مانده و نشان‌دهنده این است که معلم نه‌فقط باید به دانش‌آموز راه و رسم زندگی بیاموزد، بلکه گاهی هم از او می‌آموزد. البته خاطره تلخی از دوران تدریسم هم دارم که مربوط به آخرین چهارشنبه سال (چهارشنبه‌سوری) است. با این‌که هشدارهایی به دانش‌آموزانم داده بودم که در این شب مراقب خودشان باشند و از هرگونه آتش‌بازی خطرناک دوری کنند اما برای یکی از دانش‌آموزانم اتفاق بدی افتادوبراثرانفجارموادمحترقه دستش دچارسوختگی شدیدی شد.بعدازاین موضوع همراه همکلاسی‌هایش به اوسرزدیم وسعی کردیم روحیه‌اش رابالا ببریم وخوشبختانه بعد ازطی دوره درمان توانست سرکلاس‌ها حاضر شود و با همکاری دانش‌آموزان تلاش کردیم شرایطی فراهم کنیم که مباحثی که در آن بازه تدریس حضور نداشت را بیاموزد تا از درسش عقب نماند. این تلخ‌ترین اتفاقی بود که در این سال‌ها تجربه کردم و امیدوارم دیگر چنین حوادثی برای هیچ دانش‌‌آموزی رخ ندهد.» 
او در ادامه می‌گوید: «زمانی که تدریس می‌کردم همیشه به دانش‌آموزانم می‌گفتم دیگر بزرگ شده‌اید به‌زودی وارد فضای کار می‌شوید و ازدواج می‌کنید و یکی از آرزوهایم این است که باافتخار در مراسم عروسی شما حضور پیدا کنم و هم شاهد پیشرفت‌‌تان در حوزه شغلی‌تان باشم.دیدن موفقیت شاگردانم، باعث خشنودی من می‌شود و همیشه سعی کردم خصوصیات و ویژگی‌های مشاغل مختلف را برای آنان تشریح کنم و از موانع رسیدن به خواسته‌های‌شان آگاه‌شان کنم و به نوعی راه و رسم زندگی اجتماعی را به آنان بیاموزم تا بایک ذهن باز وآگاه، برای زندگی‌شان تصمیم‌گیری کنند.قطعا یکی ازدغدغه‌های معلم‌ها احساس مسئولیتی است که در قبال دانش‌‌آموزان دارند‌؛یک معلم همواره بایدمطالعه داشته‌باشد واطلاعاتش را به‌روزرسانی کند و در هر کلاس درس نکته‌ای آموزنده و مفید دراختیار دانش‌آموز قراردهدواین سنگین‌ترین باری است که بردوش معلم گذاشته شده است.ازطرفی موضوعات معیشتی نیزیکی ازدغدغه‌های معلمان است‌وباتوجه به این‌که امروزه سطح سوادمعلم‌ها پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته، انتظار می‌رود همچون سایر کشورها که معلم درنظام اجتماعی جایگاه ویژه‌ای دارد، شرایطی فراهم شود تا معلمان کشورمان به لحاظ رفع چالش‌های اقتصادی مورد توجه قرار گیرند و خلأهای موجود در این زمینه رفع شود.»
حاجی پور درباره خواسته‌ها و آرزوهایش می‌گوید: «همواره هدف و آرزویی که برای خودم ترسیم می‌کردم این بود که بتوانم برای دانش‌آموزانم مفید و مثمرثمر باشم و خروجی کلاس‌هایم به قدری مفید باشد که بتوانم اثرگذاری مثبتی روی دانش‌آموزانم داشته باشم.در مجموع، حدود 20 سال سابقه خدمت در آموزش‌وپرورش دارم و یکی از لذت‌بخش‌ترین دوران فعالیتم، مربوط به دوره‌ای است که معلم بودم و هنوز هم دوست دارم به مدرسه بازگردم  تا ذره‌ای در یادگیری آنها مؤثر باشم. امیدوارم سال‌های قبل از بازنشستگی‌ام را دوباره بتوانم در محیط مدرسه سپری کنم و روزهای پایانی اشتغال به کارم در آموزش‌وپرورش را در این محیط و کنار دانش‌آموزان به سرانجام برسانم.»

حقوق معلمی، کفاف دخل و خرج‌مان را نمی‌دهد
ندا نصوحی،
معلم دیگری است که پای صحبت‌هایش نشستم‌؛ او که در آستانه 40 سالگی است این روزها تمام وقتش را صرف تدریس به دانش‌آموزانش می‌کند. این معلم می‌گوید:«از سال 1396درهنرستان کاردانش مشغول تدریس رشته سراجی چرم هستم و پیش از آن به‌واسطه تحصیلاتم به صورت خصوصی دروس کامپیوترتدریس می‌کردم.معلمی با روحیه‌ام سازگار است و با این‌که شغل‌های دیگری هم داشته‌ام اما انتخابم معلمی است و به فعالیت در این شاخه علاقه دارم. چرا که این شغل انسان را پویاتر می‌کند و شرایطی به‌وجود می‌آورد که مدام در حال به‌روزرسانی اطلاعاتت باشی و مهم‌تر از همه امکان ارتباط‌گیری با نسل‌های جوان‌تر را به شخص می‌دهد. تنها معلم خانواده ما، خاله‌ام بود و همیشه او راتحسین می‌کردم و دوست داشتم مثل او معلمی دلسوز و موفق باشم و شاید یکی از دلایلی که در این مسیر قدم گذاشتم همین بود. البته هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم بتوانم معلم شوم اما وقتی در جمع خانواده هستم برایم تعریف می‌کنند که درکودکی هروقت به مهمانی می‌رفتیم،هنگام بازی با هم‌سن و سال‌هایم من نقش  معلم را بازی می‌کردم که این نشان می‌دهد از همان سنین کم میل به تدریس داشتم و خوشبختانه اکنون در این حوزه مشغول به کار هستم. اگر دوباره به عقب برگردم صددرصد معلمی را انتخاب می‌کنم. همه مشاغل سختی‌های خاص خود را دارند و معلمی هم فشار کار بالایی دارد و ممکن است گاهی از آن خسته شوم اما بعد از چند روز دوباره با اشتیاق سرکلاس حاضر می‌شوم و سعی می‌کنم نوآوری‌هایی در شیوه تدریس داشته باشم و مطالب به‌روزتری در اختیار دانش‌آموزانم قرار دهم تا بتوانند در آینده که وارد بازار کار مربوط به این رشته شدند، موفقیت‌هایی کسب کنند.» او می‌گوید: «دانش‌آموزانی که با آنها سروکار دارم در سن نوجوانی به‌سر می‌برند و بسیار فعال و پرانرژی و احساساتی هستند، سعی می‌کنم رابطه‌ای دوستانه و صمیمی با آنها داشته باشم.رشته‌ای که تدریس می‌کنم مهارتی و کارگاهی است و تقریبا یک روز کامل با دانش‌آموزان هر کلاس سروکار دارم و اگر این جو دوستانه را برقرار نکنم، قطعا نمی‌شود فضای کلاس را طوری حفظ کرد که دانش‌آموزان سر کلاس حضور یابند و زود خسته نشوند. ما معلم‌ها مشاور نیستیم و نمی‌توانیم به دانش‌آموزان مشاوره بدهیم اما به‌شخصه سعی می‌کنم پای صحبت‌های‌شان بنشینم و درک‌شان. همه تلاشم بر این بوده مطالب مفید و مؤثری به دانش‌آموزانم ارائه دهم و کمک‌شان کنم از تمام نکات مربوط به این رشته و حتی محیط بازار کار آگاه شوند تا بتوانند در آینده موفق باشند و اگر علاقه به ادامه فعالیت در این رشته داشتند هدفی برای آن ترسیم کنند. در دروس مهارتی وکارگاهی معمولا 8 ساعت در روز با دانش‌آموزان کلاس دارم و تلاش می‌کنم در این مدت بهترین مطالب آموزشی را در اختیارشان بگذارم و فعالیتم را محدود به آموزش تئوری نمی‌کنم. چون دانش‌آموزکاردانش باید طوری پرورش پیدا کند که بعد از فارغ‌التحصیلی بتواند وارد بازارکار شود و از طریق آن به کسب درآمد برسد. فرق دروس مهارتی و تئوری درهمین است که دانش‌آموز اطلاعات و تجربیات بیشتری به دست می‌آورد و آگاهانه‌تر و اصولی‌تر با مباحث آشنا شده و طبیعتاعملکرد موفقیت‌آمیزتری درآینده شغلی خود خواهد داشت.»
نصوحی ادامه می‌دهد: «در سال‌های اول تدریسم در هنرستان، چند دانش‌آموز داشتم که با علاقه سرکلاس حاضر می‌شدند و به فعالیت در این رشته خیلی علاقه‌مند بودند، چند سال بعد از این‌که فارغ‌التحصیل شدند یکی از آنها با من تماس گرفت و گفت که خانم نصوحی به‌واسطه آموزش‌های کلاسی‌تان اکنون در نمایشگاهی شرکت کردم و محصولاتم را به نمایش گذاشتم و دوست دارم شما را در این نمایشگاه ببینم و از زحمات‌تان قدردانی کنم. وقتی این جملات را از شاگردم شنیدم شوکه شدم و تمام روز از خوشحالی مدام لبخند می‌زدم و شاکر بودم که توانستم در موفقیت دانش‌آموزم سهمی داشته باشم‌؛ این یکی از شیرین‌ترین خاطراتم در طول دوران تدریس بوده و خاطرات تلخی هم داشتم که مربوط به ترک تحصیل دانش‌آموزانم به علت مشکلات مالی و... بوده که امیدوارم دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نباشم.»این معلم که اصالتا اصفهانی است و اکنون در شهر تهران مشغول تدریس است به دغدغه‌هایش اشاره می‌کند و می‌گوید: «حدود چهار سال است که به تهران آمده‌ام و اکنون مستاجر هستم و واقعیتش این است که حقوق و دستمزدی که به ما معلمان پرداخت می‌شود در مقابل کاری که انجام می‌دهیم بسیار پایین است و کفاف دخل و خرج زندگی‌مان را نمی‌دهد.پایین‌ترین حقوق اداره کار بدون هیچ نوع حق پاداش و مزایایی دریافت می‌کنیم و آن هم به صورت نامنظم پرداخت می‌شود که نمی‌توان روی آن حسابی باز کرد و در فصل تابستان هم معمولا حقوقی به واسطه نوع قراردادمان دریافت نمی‌کنیم که این آزاردهنده است. امیدوارم چاره‌ای برای این معضل اندیشیده شود؛ چرا که پایین‌ترین دستمزد یک کارمند دولت را داریم و وضعیت پرونده استخدام‌مان مشخص نیست. اگر این مشکلات رفع شود قاعدتا با آرامش و اشتیاق بیشتری به فعالیت در این عرصه ادامه خواهیم داد.یکی از اهداف و آرزوهایم این است که روزی بتوانم یک مجموعه یا سازمانی ایجاد و طراحی کنم که به دانش‌آموزان رشته چرم و نوجوانانی که علاقه به فعالیت در این رشته دارند، آموزش‌های مفید و مؤثری بدهم و فضایی ایجاد کنم که هم امکان آموزش و هم امکان ارائه محصولات تولیدی‌شان به بازار کار را داشته باشند و از این طریق برای دانش‌آموزان کم‌بضاعت شرایطی فراهم کنم که بتوانم مواد اولیه مورد استفاده در این رشته را تهیه و در اختیارشان قرار دهم تا هم آموزش مهارتی ببینند و هم در آینده از این طریق به درآمدزایی برسند و به نوعی این‌گونه از مسیر امنی وارد بازار کار شوند.» 

هانا چراغی - روزنامه نگار
ضمیمه چار دیواری