نسخه Pdf

از مادر بخوان، از دختر بشنو

گفت‌وگویی مادر و دختری، با خانم وجیهه سامانی، نویسنده و دخترشان، الهه مصفا

از مادر بخوان، از دختر بشنو

یکی از شیرین‌ترین اتفاق‌ها در خانواده، داشتن یک رابطه رفاقت‌گونه بین مادر و دختر است. این همان چیزی‌ست که دختر را در مواقع لازم به‌درستی و به بهترین شکل ممکن هدایت می‌کند و رفاقت را در حقش تمام می‌کند، بدون این‌که به او آسیبی برساند و او را به‌خطر بیندازد. این جنس رفاقت‌ها به دختران ما آگاهی می‌بخشد و بی‌شک بهترین نوع رفاقت است.

حالا ما در آستانه روز دختر و سالروز ولادت حضرت معصومه(س) در این شماره از نوجوانه سراغ مادر و دختری رفتیم که نمونه یکی از همین رفاقت‌های ناب هستند. خانم سامانی مادر و نویسنده‌ای است که مانند یک رفیق و همراه واقعی دختر را هدایت می‌کند. از جمله آثار او می‌توان به «خواب باران» و «آن مرد با باران می‌‌آید» اشاره کرد. شما را به خواندن این گفت‌وگو با سرکار خانم وجیهه سامانی و دخترشان الهه مصفا دعوت می‌کنم.
گفت‌وگویمان راباالهه‌خانم شروع می‌کنیم.الهه مصفا،دخترِخانم سامانی،نویسنده و ازاساتید حوزه داستان‌نویسی هستند. الهه‌خانم در کلاس هفتم، یعنی اول راهنمایی تحصیل می‌کند. اویک تیر‌ماهی پر‌انرژی با قابلیت رهبری وهدایت یک تیم است که خیلی هم به انیمیشن‌سازی علاقه دارد. دوست دارد در آینده مهندس کامپیوتر بشود و در کنار آن به‌صورت حرفه‌ای انیمیشن‌سازی کند (طوری که بزند درِ شرکت دیزنی را هم تخته کند!)
 
الهه‌خانم برای‌مان بگو دختر‌بودن برای شما چه مفهومی دارد؟ 
به‌نظر من هر دختر، قصه‌ای است که خدا با لبخند آن را نوشته است. برای من، دختر‌بودن یعنی داشتن دلی پر از قصه‌های قشنگ؛ یعنی بلد باشم دنیا را با مهربانی ببینم، با لبخند قوی باشم و با دل کوچکم امید بسازم. خدا دخترها را مثل یک رازِ قشنگ آفریده است. 

می‌توانید رابطه میان خودتان و مادرتان را در چند سطر توصیف کنید؟
من و مادرم بیشتر از این‌که مادر و دختر باشیم، به‌نوعی بهترین دوست‌های هم در دنیا هستیم. بعضی وقت‌ها بدون این‌که چیزی بگویم، مادرم می‌فهمد در دل من چه خبر است. بودن کنار او حس قشنگِ امنیت را دارد. وقتی که هست، انگار یک دنیا را پشت‌سر خودم دارم. 

چه‌چیز‌هایی را از مادرت یاد گرفته‌ای که هرگز فراموش‌نمی‌کنی؟ 
او همیشه در سخت‌ترین لحظات هم آرامش خودش را حفظ می‌کند و این برای من همیشه یک درس بزرگ بوده که هیچ‌وقت نباید تسلیم مشکلات شد. دوست دارم مثل او صبر، لبخند و آرامش را‌ برای روزهای سخت در جیب خودم قایم کنم. از مادرم یاد گرفتم که صبر، نه‌فقط تحمل سختی‌ها، بلکه هنری است که با لبخند و امید در دل شب‌های تاریک می‌درخشد. او به من نشان داد که در بدترین شرایط ممکن هم می‌توان با دلی پر از ایمان و دستانی پر از محبت، همه‌چیز را زیبا کرد. 

کدام‌یک از ویژگی‌های مادرتان را دوست دارید و می‌خواهید در آینده آن را داشته باشید؟ 
بیشتر از همه دوست دارم مثل مادرم در مواقعی که منطقی حرف می‌زند باشم. این‌طور وقت‌ها انگار باید با احترام بگویم «چشم». نه این‌که صرفا حرفش را قبول کرده باشم، نه! بلکه حرفش آن‌قدر درست و قشنگ است که هیچ راهی جز «چشم» گفتن ندارم. این ویژگی را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواهد من هم به روزی برسم که حرف‌هایم این‌قدر تأثیرگذار باشد. 

به‌نظرتان نویسنده‌بودن مادر باعث شده شما هم به این موضوع، کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند بشوید؟ 
مادرم با قصه‌هایش من را جادو کرد. از بچگی عادت کرده‌ام که در دنیای کتاب‌ها گم بشوم. کتاب‌ها برای من یک سرزمین جادویی شدند که هر‌وقت دلم می‌گرفت یا خوشحال بودم، می‌توانستم به دنیای آنها سفر کنم. 

«حالا وقت آن رسیده سراغ مادر الهه‌خانم، یعنی سرکار خانم وجیهه سامانی برویم و با ایشان گفت‌وگو‌کنیم.»

خانم سامانی، اولین خاطره‌ای که از روز دختر در زمان ‌نوجوانی به یاد دارید را برای ما تعریف می‌کنید؟ 
دوران نوجوانی ما به چند‌دهه قبل برمی‌گردد و آنچه در ذهنم باقی‌مانده، این است که در آن زمان به‌طور مشخص روزی به نام «روز دختر» نداشتیم. فقط روزی به‌نام «روز دانش‌آموز» داشتیم که ۱۳‌آبان بود. بعدها به‌نظرم این نام‌گذاری میلاد حضرت فاطمه معصومه‌(س) انجام شد و روز دختر به یکی از مناسبت‌های مهم ملی مذهبی تقویم‌مان تبدیل‌شد. اما از دوران نوجوانی، خاطره‌ای دارم که به‌عنوان یک دختر، فکر کنم تعریفش خالی از لطف نباشد.سال دوم دبیرستانم، یک مسابقه داستان‌نویسی برگزار شده بود در سطح «استان تهران» که در آن مسابقه، من رتبه اول را کسب کردم و رتبه دوم را نوجوان پسری از یکی دیگر از مدارس. یادم می‌آید در مدرسه خودمان هم از من تقدیر شد و وقتی سر صف دعوتم کردند روی سکو، با افتخار اعلام کردند که رتبه اول توسط دختر مدرسه ما کسب شده است.آن لحظه، به‌عنوان یک دختر نوجوان، خیلی خوشحال شدم و به‌خودم بالیدم که توانسته‌ام چنین رتبه‌ای کسب کنم. 

نوجوانی شما به‌عنوان یک دختر چطور گذشت؟ 
دوران نوجوانی ما اوایل دهه هفتاد و سال‌های اولیه پس از جنگ بود. دورانی که کشور هنوز به‌لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی با محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی مواجه بود. جامعه و کشور آن‌طور که باید پیشرفت نکرده بود و شرایط اقتصادی نیز بعد از جنگ، به‌نوعی با دشواری‌ها همراه بود اما ما نسلی بودیم که یاد گرفته بودیم حتی در دل سختی‌ها و تنگناها برای خودمان فرصت بسازیم. به‌عبارت دیگر، اجازه نمی‌دادیم سختی‌ها بر ما غلبه کند و در عین حال تلاش می‌کردیم شادی‌ها و خوشی‌ها را بسازیم.مدارس آن زمان، بیشتر دولتی بودند و به هیچ‌وجه قابل مقایسه با مدارس امروزی از نظر امکانات، فضا و برنامه‌های فوق‌برنامه و تفریحی نبود اما برای من، دوران دبیرستان و نوجوانی‌ام پر از خاطرات خوش و شیرین است. روزهایی که بعد از کلاس و درس، در مدرسه می‌ماندیم و در کارهای پژوهشی و فوق‌برنامه شرکت می‌کردیم. روزنامه‌ دیواری درست می‌کردیم، کاردستی‌های علمی درست می‌کردیم. در ایام دهه فجر کلاس‌ها را تزیین می‌کردیم و در کنار هم، فعالیت‌های هنری‌مان مثل گروه سرود و تئاتر را پیش می‌بردیم. آن روزها، واقعا برای‌مان دوره‌ای شاد و خاطره‌انگیز بود. در‌کنار این‌ها، من شخصا ارتباط نزدیکی با «سروش نوجوان» داشتم. این مجله، برای ما نه‌تنها یک رسانه چاپی، بلکه یک فضای تعاملی بود. ما برایش مطلب ارسال می‌کردیم، نقد می‌نوشتیم و نقد می‌شدیم. گاهی به‌عنوان هیأت تحریریه، در جلسات سردبیری شرکت می‌کردیم. یک دوره حتی داور کتاب سال «سروش نوجوان» بودم. این ارتباط دوطرفه باعث شده بود که سروش نوجوان برای من بیشتر از یک مجله باشد و به عضوی از خانواده‌ام تبدیل شود. هر هفته بی‌صبرانه منتظر چاپش بودم. بی‌شک در آن روزگار، این مجله تأثیر زیادی روی قلم و اندیشه من به‌جا گذاشت.علاوه بر این، در دوره دبیرستان دوره‌های آموزشی مختلف داستان‌نویسی را هم گذراندم. در مجموع، چیزی که از آن ایام در خاطرم باقی مانده، دوره‌ای شاد و روشن و خاطره‌انگیز است که بذر نویسندگی به‌صورت هدفمند و حرفه‌ای‌تر در وجودم کاشته‌شد. 

زمانی که فهمیدید مادر یک دختر هستید چه حسی داشتید؟ 
در این چند دهه‌ که از خدا عمر گرفتم، اگربخواهم چند خوشی وشادی حقیقی و ازته دل رانام ببرم که شایدبه تعداد انگشت‌های دست هم نرسد، یکی از آنها زمانی بود که متوجه شدم فرزند دومم دختر است. در آن لحظه از اعماق وجودم خدا را شکر کردم و این لحظه برای من یکی از شادترین و ارزشمندترین لحظات زندگی‌ام بود که طعم شیرینش هنوز زیر زبانم است. 

چه چالش‌هایی را به‌عنوان مادر یک دختر تجربه کردید؟ 
به‌هر‌حال، چالش‌ها برای بچه‌ها در جامعه امروز بسیار زیاد است، هم برای دختران و هم برای پسران اما واقعیت این است که چالش‌ها، خطرات و آسیب‌ها برای دختران همیشه بیشتر بوده‌؛ چرا که دختران به‌طور طبیعی شکننده‌تر و احساسی‌تر هستند و جامعه می‌تواند آسیب بیشتری به آنها بزند. من در عین‌حال، از لحظه‌ای که متوجه شدم مادر یک فرشته می‌شوم، خیلی خوشحال شدم اما از همان لحظه دغدغه‌ مقدس دیگری هم در وجودم شکل گرفت و آن وظیفه سنگینی بود که روی شانه‌هایم قرار گرفته بود.وظیفه خطیر تربیت صحیح و سلامت شاهدختی که قرار است روزی مادر شود، آن‌هم در روزگاری که همه‌چیز دست به دست هم داده تا بچه‌ها را از مسیر درست و مستقیم خود منحرف کند. متاسفانه، نوک این پیکان هم اغلب، متوجه دختران و بانوان سرزمین ما بوده است. 

مهم‌ترین چیزی که به دخترتان یاد می‌دهید چیست؟
نکات زیادی هست که باید به دختران‌مان یاد بدهیم، به آنها گوشزد کنیم، از تجربیات‌مان بگوییم و آگاه‌شان کنیم. این مسائل آن‌قدر زیاد هستند که نمی‌توان به‌صورت کلی درباره‌شان صحبت کرد اما اگر بخواهم چیزی را به‌عنوان گل سرسبد جدا کنم، به‌نظرم مهم‌ترین درس، انتخاب دوستان خوب و یکرنگ و هم‌مسیر است. چرا که دوست در دوران نوجوانی بیشترین تأثیر را روی آدم دارد و گاه می‌تواند کل مسیر زندگی و آینده یک‌فرد را تحت‌الشعاع قرار دهد.

​​​​​​​«یک دوست خوب، آدم را به همه‌جا می‌رساند و یک دوست بد، آدم را به زمین می‌زند.»

آیا تا‌به‌حال شده برای پرورش دخترتان، از تجربیات یا آموزه‌های خاص نویسندگی استفاده کنید؟ 
بله! اتفاقا نتایج خوبی هم از آن گرفته‌ام. اصولا در آموزش نوجوانان نباید چیزی را مستقیم به آنها گفت یا به‌صورت شعاری یا امر و نهی صحبت کرد. بلکه باید به‌صورت غیرمستقیم و در لفافه مفاهیم به آنها منتقل شود. در این راستا، هرچقدر خلاقانه‌تر و به‌کمک ابزار هنر بتوان پیام را منتقل کرد، اثرگذاری بیشتری دارد. در واقع، نویسنده باید بتواند پیام خود را روی دوش کلمات و در دل داستان به بهترین شکل ممکن منتقل کند. 

فاطمه ثمین‌ قدیانی - نوجوانه
ضمیمه نوجوانه