
جنایت قاتل عجول
رازگشایی از قتل زن جوان که قربانی سرقت مرگبار مرد همسایه شده بود، پروندهای است که این هفته آن را از زبان افسر آگاهی روایت کردهایم
سال۹۲ افسر ویژه قتل در اداره آگاهی پایتخت بودم. بعد از اینکه کارهایم را انجام دادم از اداره بیرون آمدم تا برای شب احیا به مسجد محل بروم. ساعتی استراحت کردم و بعد به سمت مسجد محل راه افتادم. دقایقی از حضورم در مسجد نگذشته بود که تلفن ویژه قتل زنگ خورد. دعا دعا میکردم که قتلی در این شب عزیز رخ نداده باشد تا من بتوانم با خیالی راحت به عبادتم بپردازم. آنسوی خط مامور کلانتری بود و از قتل زن ۲۸ سالهای در داخل خانهاش خبر داد. آدرس را گرفتم و خیلی زود به محل جنایت در شرق تهران رفتم. با توجه به اینکه ساعت ۱۱ شب بود و مردم بیشتر در مساجد حضور داشتند، جمعیت کمی مقابل محل قتل تجمع کرده بودند.افسر کلانتری تا من را دید به استقبالم آمد و گفت: ساعتی قبل مرد خانواده پساز اتمام کار به خانهاش میآید که با جسد همسر ۲۸ سالهاش روبهرو میشود. این درحالی است که کودک یکساله خانواده چندساعتی را کنار جسد مادر تنها بوده است. سریع وارد خانه مقتول در طبقه دوم ساختمان شدم. بههمریختگی در محل مشخص بود. جسد زن جوان هم درحالیکه چندین ضربه چاقو به شکم و گردنش اصابت کرده بود وسط پذیرایی افتاده بود. تا قبل از حضور پزشک قانونی شروع به سرک کشیدن در اتاق خواب و سایر نقاط خانه کردم و هر چه را که از نظرم مشکوک بود، روی برگه نوشتم. دقایقی بعد پزشک قانونی آمد و پس از معاینه جسد اعلام کرد که مقتول به نام مروارید بهعلت اصابت هشت ضربه چاقو به قتل رسیده است. پزشک قانونی اعلام کرد که ضربه به زیر قلب و گردن عامل اصلی قتل است و بیش از سه ساعت از مرگ مرضیه میگذرد.بعد از اینکه صحنه را بررسی کردیم، همسرش را به داخل اتاقخواب بردم و خواستم ماجرا را توضیح بدهد که گفت: جناب سروان من ساعتی قبل از سرکار به خانه آمدم و با جسد غرق در خون روبهرو شدم. وقتی خوب خانه را بررسی کردم متوجه بههمریختگی اتاقخواب و داخل آشپزخانه شدم و فهمیدم که دزدی وارد خانه شده و پس از قتل همسرم، تمام طلا و جواهرات ما را به سرقت برده است.همانطور که صحنه را بررسی میکردم، به همسر مقتول نیز مظنون شدم، به همین خاطر به مأمور کلانتری گفتم به محل کار همسر مقتول برودتا صحت حرفهایش مشخص شود. دقایقی بعد مأمور کلانتری به محل جنایت بازگشت وگفت: جناب سروان تمام دوربینهای مداربسته محل کار همسر مقتول را بررسی کردیم و حرفهایش درست است. او درطول روز از آنجا خارج نشده و ساعت بازگشتش با چیزی که ادعا میکند یکی است.بازپرس ویژه قتل پرسید که نظر تو چیست که گفتم با توجه به اینکه، خانه آیفون تصویری و چشمی دارد و هیچ ورود بدون زوری انجامنشده، احتمالا قاتل یا قاتلان آشنا هستند و باید در میان آشنایان بهدنبال ردپا بگردیم. دو روز از قتل گذشته بود و من تمام فرضیهها را بررسی و از تمام افرادی که خانواده مقتول به آنها مظنون بودند بازجویی کردم اما چیزی دستگیرم نشد. یکی از همسایگان مقتول به نام مهرداد همراه همسرش به اداره قتل مراجعه و مدعی شد که طلاهای مقتول در داخل جاکفشی آنها پیدا شده است.همسر مهرداد ادعا کردکه همسر۳۰سالهاش ساعت ۹صبح با یکی ازهمسایهها از خانه خارج شد و شب بازگشته است. وقتی دوربینهای مداربسته مجتمع را گرفتیم، مشخص شد که حرفهای همسرش صحیح است اما درحالیکه مهرداد سوار بر خودروی زانتیای خود از کوچه خارج شده بود، بار دیگر ساعت ۹:۳۰ صبح به داخل کوچه بازگشته و حرفهای همسرش صحت ندارد. محمود را از همسرش جدا کردم و به بازجویی از او پرداختم. مرد ۳۰ ساله بدون مقاومت اعتراف کرد و مدعی شد که میدانستم همسایهام طلا دارد و بهخاطر همین صبح بعد از اینکه به بهانه رفتن به سر کار از مجتمع خارج شدم دقایقی بعد دوباره بازگشتم. میدانستم در آنوقت صبح همسر مقتول در خانه نیست. من قرص مصرف کرده بودم و حال خوبی نداشتم. وضع مالیام آنقدر خراب نبود که بهخاطرش سرقت کنم. وقتی داخل خانه آنها رفتم، صندوقچه جواهرات را دیدم، وسوسه شدم که آن را سرقت کنم اما وقتی میخواستم از خانه خارج شوم، زن جوان از داخل دستشویی بیرون آمد و صندوق جواهرات را در دستم دید و شروع به داد و بیداد کرد. برایاینکه آبرویم نرود جلوی دهانش را گرفتم که بیحال داخل آشپزخانه افتاد. چاقویی برداشته و چند ضربه به او زدم تا مطمئن شوم جانش را از دست داده. من اصلا نمیدانستم فرزند یکساله مقتول در خانه حضور دارد.از اعترافات مرد همسایه شوکه شده بودم اما اظهاراتش را ثبت کردم و به بازپرس خبر دادم. چند روز بعد به همراه قاتل به محل جنایت رفتیم و او صحنه را همانطورکه ما دیده بودیم، بازسازی کرد. خیلی ناراحت بودم که کودک یکساله باید یتیم بزرگ شود و ازسوی دیگر خوشحال بودم که خون زن بیگناه خیلی زود دامن قاتلش را گرفته است. همیشه از این پرونده بهعنوان پرونده یاد میکنم که قاتل برای گمراهی ما به پلیس آگاهی آمد اما دستیدستی خودش را لو داد و تسلیم ما شد.