هزارچهرگی
مادرم میگوید تمام آدمها دو رو دارند؛ یکی برای خانه و دیگری برای خیابان اما من فکر میکنم برخی چندین رو دارند، در این زمانه رسم بر هزارچهره بودن است وچه رسم بدی است این رسم زمانه. همانند آن شریکان در ظلمی که در صفهای عزاداری امام حسین(ع) لبیک میگویند.
حقیقت هویت افراد چیزی است که انگار دیگر وجود ندارد.ازصحنه جهان پرده بربسته ورفته است.هویت فراموش شده و مردمان آنچنان غرق تظاهر هستند که دیگر نمیدانند کیستند.هیچکس آنچه که هست را نمیپذیردونمایان نمیسازد بلکه آنچه را که میخواهد باشد و نیست در قالب حرکات نمادین بهعنوان هویت خود نشان میدهد.فاصله میان خود حقیقی و خود آرمانی آنچنان طویل است که حتی تلاش برای رسیدن از خود حقیقی به خود آرمانی آن هم از طریق صحیحش دیگر مسأله امروزمان نیست زیرا آرمانها در قالب نماد جای خود را در زندگیمان یافتهاند.همگان بهدنبال فرهیختگی و تفاخرطلبی هستند، آن هم با معیارهای ظاهربینانهای که هویت درونی افراد را به هویت بیرونی آنان تسری میدهد و در نهایت منجر به پدید آمدن نوعی فرهیختگی نمادین و روی آوردن اکثریت جمعیت به سمت و سوی آن میشود. اما در طرف دیگر داستان هم دیگرانی را داریم که در گذر زمان و به سبب دروغین بودن اعماق این هویت جاافتاده در جامعه، دچار ترس از عدم فرهیختگی شدهاندوچه شخصیتهای فاخری در این میان جهت بهشمار نیامدن در صف فرهیختگان نمادین از کنشگری دربعداجتماعی دست برداشتهاندوصحنه جامعه ازحضورانسانهای حقیقی خالی مانده است.امیداست که روزی شاهد هنرنمایی و کنشگری هرچه بیشتر حقیقت و حقیقتجویان باشیم.
اروشا شیرزاد - خوزستان