سرگذشت زندگی
اگر روزی در جایگاهی قرار گیرم که بتوانم پیام خود را از گوش نوجوانان به جهانیان و از جهانیان به نوجوانان برسانم، بیشک این مسئولیت خطیر را ازجمله برترین موقعیتهای زندگی خود بهحساب میآورم.
اگر من زبان نوجوان بودم در بطن این نوجوانهای که اکنون جولان سخنگویی را برای بنده فراهم کرده؛ میگفتم کمک! درخواست یاری و یاوری میکردم از جهانیان برای نوجوان بهسبب تجربیاتشان که اکنون برای من در آستانه 18 سالگی ارمغانی ارزشمندتر از شنیدن تجربیات یافت نشود.منی که در مرز قدمنهادن در جامعه بهعنوان فردی با هویت حقیقی و قانونی هستم، درخواست شنیدن و نه صرفا شنیده شدن را دارم. شنیدن دیگران؛ آنهایی که پیش و پس این راه را دیدهاند، آنهایی که میدانند زندگی چیست، آنهایی که بیش از من دیدهاند و شنیدهاند؛ خواهان سخنان آنان هستم چرا که فرصتی مبتنی بر گذر از تمام راههای جهان ندارم و یافتن مسیری درست اکنون برایم دشوار است.هرکدام از ما تنها یک بار موهبت زندگی کردن را بهدست میآوریم و آخر چهچیزی گرانقدرتر از زندهبودن و زندگیکردن؟ اکنون من نوجوان سرگردانم و بهدنبال حقیقت. دغدغه من اکنون آن است که چه هستم و چه خواهم شد.اگر از جهانیان بودم نیز بیشک مشتاق میشدم تمام آنچه را که در گذر نوجوانی ازسر گذراندهام بهگوش دیگران برسانم؛ دیگرانی که شاید فرداروز را مانند اکنون من بگذرانند و شاید برای لحظهای شنیدن اینکه تنها نیستند، مرهم دشواریهای زندگی و بهخصوص نوجوانیشان باشد؛ نوجوانیای که در جوانی نوشکفته است. در ابتدای مسیر پرپیچوخم پیچیدگیها اگر من توان ساختن فیلمی در وصف نوجوان، از برای نوجوان و تکتک دغدغههای او را در اختیار داشتم، آن را سرگذشت زندگی نام مینهادم؛ سرگذشتی که در آن به داستان هزارتوی زندگی پرداخته شود؛ هزارتویی که یافتن راه خروج از آن همان زیستن است.
آروشا شیرزاد - اندیمشکتیتر خبرها