نسخه Pdf

لبه تیز سینما

درباره‌ بازیگران نوجوانی که رشد کردند یا فراموش شدند

لبه تیز سینما

اگر کتاب کتابخانه‌ی نیمه‌شب را خوانده باشید، احتمالا بهتر متوجه می‌شوید که می‌خواهم از چه صحبت کنم، اما خلاصه‌اش این است که گاهی یک انتخاب، یک اجبار، یک خیزش و یک سهل‌انگاری می‌تواند سرنوشت آدم را به کلی عوض کند اما این تغییر، صرفا خوب یا صرفا بد نیست.

گاهی عاقبت آنچه که هستیم می‌تواندبه مراتب بهتراززندگی نزیسته‌ای باشدکه دنبالش بوده‌ایم یابرعکس!به بهانه جشنواره فیلم کودک ونوجوان،دراین صفحه سراغ معرفی هنرمندان نوجوانی رفته‌ایم که دنیای بازیگری وسینماباهرکدام‌شان به طورمتفاوتی تاکرده است.

پسری از لشکرآباد
می‌گوید آن روز مشغول فروختن میوه بودم که مردی سراغم آمد. اول فکر کردم مامور است و می‌خواهد بساطم را جمع کند، برای همین پا به فرار گذاشتم اما وقتی به خانه رسیدم، آن مرد با پدرم صحبت کرد تا مرا برای بازی در فیلمش به شمال ببرد.زندگی‌اش از همین‌جا عوض می‌شود. پسر بچه‌ای که تا دیروز در لشکرآباد اهواز با پای برهنه در زمین خاکی بازی می‌کرد، یک‌شبه تبدیل به بازیگر فیلم بهرام بیضایی می‌شود. اوایل چیزی از بازیگری نمی‌دانست؛ حتی خبر نداشت آنچه که انجام می‌دهد قرار است تبدیل به فیلم شود اما آخر آن فیلم، دیگر تبدیل به یک بازیگر شده بود. می‌توانست احساسش را کنترل کند و مثل یک بازیگر رفتار کند. فیلم باشو غریبه‌ کوچک، چهار سال در توقیف می‌ماند و وقتی اکران می‌شود، عدنان عفراویان، باشوی دوست داشتنی این فیلم، دیگر ۱۵-۱۶ ساله است. چهره‌اش تغییر کرده و میان باشو و عدنان آن روزها، چهار سال فاصله افتاده، لهجه‌اش هنوز همان‌ مانده است و شاید برای همین‌ است که دیگر کسی برای فیلم یا سریال دیگری سراغش نمی‌رود. عدنان که در مدت کوتاهی تبدیل به باشو شده بود، دقیقا وقتی طعم حضور در دنیای جدید را چشیده بود و دلش برای زندگی در آن دنیا پر می‌کشید، رها شد. او درحال حاضر در لشکرآباد اهواز بساط سیگار‌فروشی دارد.

نقطه‌ بی‌بازگشت 
ازبابک می‌پرسند اگربه عقب برگردی باز هم دراین فیلم بازی می‌کنی؟ و او جواب می‌دهد:«هرگز! رنج‌هایی که به تبع آن فیلم، در این سال‌ها تجربه‌ کرده‌ام به هیچ وجه به بازی در آن فیلم هرچند پر افتخار، نمی‌ارزید.»بابک همراه برادرش احمد احمدپور در حالی که کوچک‌ترین اطلاعی از فیلم و تلویزیون و بازیگری ندارند، وارد دنیای سینما می‌شوند و پا در فیلمی می‌گذارند که برای عباس کیارستمی و سینمای ایران، افتخار‌آفرین بود. بابک احمدپور می‌گوید وقتی آدم بچه است و وارد دنیای بازیگری می‌شود، باقی برای ادامه مسیر او تعیین تکلیف می‌کنند؛ کارگردان مدعی می‌شود که از آن بچه بازی گرفته است و استعداد آن بچه دیده نمی‌شود.مرحوم عباس کیارستمی هم با این‌که درسال‌های حیاتش جویای احوال این دو برادر بودودرصحبت‌هایش آنها رابه نوعی فرزندان خود می‌دانست اما چندان میل و تلاشی برای حضور بیشتر این دو دردیگر فیلم‌ها نداشت ومی‌گفت که این تجربه یکبار اتفاق افتاده و دیگر نه با عباس کیارستمی و نه با دیگر کارگردان‌ها رخ نخواهد داد. ازطرفی به نظر می‌رسد درخشان و مهم بودن این فیلم، کار را برای این برادرها سخت‌تر هم کرده بود؛ طوری که دیگران هم بنا به صحبت‌های کیارستمی، احساس می‌کردند با بازی این دو پسر بچه در دیگر آثار هنری، ازماندگاری اثر خانه دوست کجاست کم می‌شود.اثری که بعضی آن رانقطه عطف سینمای ایران می‌دانند. 

قصه‌های فرخ 
بعد از فیلم بچه‌های آسمان، به نوعی سرنوشت علی برایم رقم خورد‌‌.
این جمله‌ای است که فرخ هاشمیان، بازیگر نقش اصلی این فیلم می‌گوید. پدرش ورشکست می‌شود و او همراه خانواده‌اش به شهریار می‌روند و در آنجا ساکن می‌شوند. دقیقا زمانی که شرایط درخشش او مهیا بود و می‌توانست در فیلم‌های دیگری هم بازی کند و به طور جدی پا به عرصه‌ بازیگری بگذارد، چنین چیزی رقم نمی‌خورد‌. وقتی از او درباره‌ این وقفه می‌پرسند، می‌گوید: شنیدم مجید مجیدی، آدرس من را به دیگر کارگردان‌ها نداد و مانع از حضور من در دیگر فیلم‌ها شد. ایشان می‌خواستند من در همان اثر تک و ماندگار بمانم، برای همین هم فرصت‌های دیگر را از من دریغ کرد. فرخ که دیگر سهمی از دنیای بازیگری نداشت، نقاش ساختمان شد و بعد از این‌که زندگی‌اش از نظر مالی سر و سامان گرفت، دستِ سرنوشت او را به دام اعتیاد کشاند. هرچند بعد از ۶ - ۷ سال دوباره سلامت خود را به دست آورد اما مشخص است که سرنوشت فرخ هاشمیان بازیگر می‌توانست زمین تا آسمان با فرخ هاشمیان نقاش ساختمان، متفاوت باشد‌.

از سعید تا جاوید!
شاید اگر ویلون بلد نبود، هیچ‌گاه بازیگر نمی‌شد‌!
این جمله درباره‌ علی شادمان صدق می‌کند، بازیگر ۲۶ساله‌ای که همه‌ به نحوی او رامی‌شناسیم. بعضی اورا ازسریال کیمیا به خاطر دارندوبعضی هم اورا ازسریال یاغی به خاطر سپرده‌اند.البته گروه سومی هم وجود دارد،آنها که کودکی علی شادمان در خاطرشان مانده است.پسر ده ساله‌ای که در فیلم میم مثل مادر درخشید،چشمش به دنیای بازیگری روشن شد و مسیر زندگی‌اش تغییر کرد. کارگردان این اثر، رسول ملاقلی‌پور،علی را در ایلام دید وچون به نواختن ویلون تسلط داشت، برای این اثر انتخاب شد. بعد از این او با بازی در فیلم زمانی برای دوست داشتن راه بازیگری را ادامه داد. علی شادمان می‌گوید اگر بازیگر نمی‌شدم، احتمالا سراغ پزشکی می‌رفتم و دکتر می‌شدم. 

یادگاری از حاتمی
گاهی ‌اوقات بعضی از ژن‌ها مانند گنجینه‌ای بهتر از والدین به ارث می‌رسند. چون بعضی خصلت‌ها حیف است از بین برود.لیلا حاتمی هم ازاین دست آدم‌هاست، ازآنها که شم هنری را ازپدرومادرشان به ارث برده‌اند.اولین حضورش در سینما،درفیلم کمال‌الملک بود و جالب‌تر این که در آن فیلم نقش کودکی کمال‌الملک را بازی می‌کند.بعد ازآن درفیلم دلشدگان،ساخته‌ پدرش نقش‌آفرینی کرد. اولین درخشش او در فیلم لیلا، ساخته‌ مرحوم داریوش مهرجویی بود.هرچند شغل پدرش به نوعی راه را برای ورود او به دنیای بازیگری هموار کرد اما بی‌انصافی است توانایی خودش را در بازیگری نادیده بگیریم‌.

 نقطه‌ عطف
هرچه پیش می‌روم و با آدم‌های مختلفی آشنا می‌شوم، بیشتر متوجه می‌شوم مدرسه تا چه اندازه می‌تواند روی سرنوشت موثر باشد!
در سال ۱۳۷۰، وقتی روزی امیر سماواتی، کارگردان فیلم آفتاب عالم‌تاب دنبال بازیگر خردسال می‌گشت، او را در مدرسه‌‌ای که برای تست بازیگری رفته بود، دید و همین شد زمینه‌ ورود او به عرصه‌ بازیگری و دنیای هنر‌. پنج سال بعد با بازی در فیلم بهترین تابستان من، کار بازیگری را ادامه داد.مردی که طنازی‌اش درسریال‌های تلویزیونی و درسال‌های مختلف،به خصوص دردهه‌ هشتاد ماندگار شد و حتی تکرارچندین باره‌ هرکدام از آن آثار، هنوز هم برای مردم جذاب و دلنشین است. آثاری مثل خانه به دوش، متهم گریخت و سه در چهار که با بازی دلنشین علی صادقی، همان بازیگر یازده‌ ساله‌ آفتاب عالم‌تاب، خاطره‌انگیز شد.

مریم شاه‌پسندی - دبیر تحریریه
ضمیمه نوجوانه
تیتر خبرها