زبان فارسی قلب فرهنگی جهان

زبان فارسی قلب فرهنگی جهان

در دنیای امروز، فرهنگ و رسانه به مهم‌ترین سلاح در دست کشورها تبدیل شده است تا بتوانند نفوذ فرهنگی خود را هر چه بیشتر در کشورهای مغلوب گسترش دهند. اگر زمانی این موضوع صرفا ابزاری در دست قدرت‌های غربی بود، امروزه شاهدهستیم که در شرق نیز کشورهای مختلفی تلاش می‌کنندتاهژمونی فرهنگی خودرا گسترش دهند.

ایران نیز به واسطه فرهنگ و ادبیات غنی خود در دوره‌های مختلف تاریخی حضور گسترده فرهنگی از غرب تا شرق داشت تا جایی که امروز با ظرفیت جغرافیایی  بزرگی به نام ایران فرهنگی روبرو هستیم. ظرفیتی که به واسطه زبان تمدن‌ساز فارسی شکل گرفته و این قدرت را دارد تا دوباره احیا شود و به ابزاری قدرتمند برای پیوست فرهنگی با همسایگان مرزی و حتی جهان علوم انسانی قرار گیرد. به همین بهانه با محمدجعفر محمدزاده استاد دانشگاه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی به گفت‌وگو نشسته‌ایم تا با ایران فرهنگی و ظرفیت‌های این قلمرو فرهنگی بیشتر آشنا شویم.دکتر محمدزاده، پژوهشگر مطرح حوزه زبان و ادبیات فارسی است که باتالیف آثار متعددی دراین زمینه شناخته می‌شود.برخی ازمهم‌ترین آثار وی شامل کتاب‌های «از منزل کفر تا به دین»، «اسفندیارنامه»، «قول و غزل پارسی» و...است.علاوه بر فعالیت‌های پژوهشی،دکتر محمدزاده سابقه‌ای قابل توجه در عرصه‌های علمی و فرهنگی دارد.وی به‌عنوان سرپرست تدوین دانشنامه مطبوعات ایران وهمچنین عضو شورای سیاستگذاری مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، نقش مهمی در توسعه و ترویج فرهنگ و دانش کشور ایفا کرده است. همچنین، دکتر محمدزاده به‌عنوان پژوهشگر ارشد در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی نیز مشغول فعالیت است.

یکی ازعبارت‌هایی که در چند سال اخیر زیاد شنیده می‌شود ایران فرهنگی است، اماهمین واژه تقسیمات مختلفی داردکه گستره آن از مرزهای جغرافیایی و حتی زبان فارسی هم عبور می‌کند. در این باره توضیح دهید؟
من برای ایران به عنوان کشوری که امروز آن را می‌شناسیم چهار مرز قائل هستم؛ یک مرز جغرافیای سیاسی امروز ایران با مرزهای شناخته شده است، دوم مرز ایران کهن است که به دوره هخامنشیان برمی‌گردد که از شمال آفریقا تا شبه قاره هند و بخش‌هایی از فرارودان و حتی تا بخش‌هایی از شمال چین گسترده بوده، سوم مرز زبان فارسی است روزگاری این زبان قلمرو وسیعی چه به عنوان زبانی ملی و رسمی، چه به عنوان زبان فرهنگ و دانشوری و چه در کشورهایی که این زبان به عنوان زبان علم شناخته می‌شده قلمرو گسترده‌ای داشته که اصلا قابل مقایسه با امروز نیست. فقط یک بخش از آن شامل شبه قاره هند بوده یعنی از شمال چین و کل شبه قاره هند و ایران کنونی و سرزمین‌های اطراف خلیج‌فارس و آناتولی تا بالکان که قلب اروپا است این قلمرو سرزمینی زبان فارسی بوده که در این سرزمین‌ها، زبان فارسی یا زبان مادری مردم حساب می‌شده یا زبان علم و فرهنگ حساب می‌شده یا زبان رسمی آن سرزمین بوده است.مرز چهارمی که برای آن قائل هستم دیگر محدوده ندارد و بحث ایران فرهنگی که مطرح می‌شود در محدوده چهارم است و نمی‌توانیم بگوییم که مثلا چقدر وسعت داشته است. به عنوان مثال در این جغرافیای فرهنگی ما اشخاصی که به گونه‌ای تعلق به ایران دارند یا درباره ایران ابراز علاقه‌مندی کرده‌ و کارهایی انجام داده‌اند درباره شخصیت‌های ایرانی یا آداب و رسوم ایرانی مانند نوروز که جشنی ایرانی است. در کشورهای مختلفی از جمله برخی ایالت‌های آمریکا، کانادا، مغولستان و هندوستان این جشن برپا می‌شود و دربعضی ازکشورها هم یک تعطیل رسمی است مثلا در کشور عراق ازسال گذشته نوروز به عنوان یک جشن ملی ثبت شده است. علاوه بر نوروز که جشن است وقتی به قلمرو نفوذ شخصیتی مانند مولانا نگاه می‌کنیم یک طرف این قلمرو به مولوی‌شناسانی مانند آن ماری شیمل، مولوی‌شناس آلمانی می‌رسد.در طرف دیگر قونیه، مدفن و محل سکونت این عارف شاعر و بلخ محل تولد این شخصیت است و نفوذ فرهنگی مولانا را وقتی دنبال کنیم شاهد تاثیر وی حتی در هندوستان هم هستیم. حافظ را هم اگر بررسی کنیم شاهد تاثیر وی بر گوته شاعر آلمانی هستیم یا تاثیری که فردوسی در شعر و ادبیات جهان گذاشته که اشخاص بزرگی در جهان ادبیات مانند ادوارد براون، آرتور کریستین‌سن و هنری ماسه علاقه‌مند به فردوسی شدند و زبان فارسی را فراگرفتند و درباره فردوسی کتاب نوشتند. اصلا نخستین واژه‌نامه شاهنامه فردوسی را یک آلمانی به نام ولف نوشته که هنوز جزو کتب معتبر به‌حساب می‌آید. این قلمرو خارج از مرزهای جغرافیایی و به‌گونه‌ای است که فرهنگ کهن ایران توانسته به آن نفوذ کند؛ این قلمرو نفوذ را ایران فرهنگی به‌حساب می‌آوریم، چون چیزی فراتر از مرزجغرافیا و کشورهاست و مربوط به حوزه فرهنگی، معنا و محتوا می‌شود.

برای شناختن ایران فرهنگی نیاز است تا مشخصات وویژگی‌های آن را بشناسیم؛ ایران فرهنگی چه ویژگی‌های منحصر‌به‌فردی دارد؟‌ 
ما در دوره کهن یعنی ایران قبل از اسلام، می‌گوییم ایرانیان دو ویژگی داشتند؛ یکی ویژگی خدامحوری بوده و همیشه ایرانیان مردمانی موحد بودند و دوم ویژگی خردورزی بوده. به‌عبارت دیگر شما این خدامحوری و خردورزی را در تمام قلمرو ایران کهن می‌توانید پیدا کنید؛ مثلا یکی از این ویژگی‌ها در‌بحث شناخت ایرانیان این است که مجموعه این مشخصه‌ها فارغ از جغرافیا و مرزهاست و ما آن را متعلق به ایرانیان می‌دانیم. اینها می‌تواند شامل بازی‌ها، آداب و رسوم، شعر، فرهنگ و ادبیات و مخصوصا فلسفه شود. مثلا در حوزه فلسفه یکی از موضوعاتی که در قلمرو ایران فرهنگی از دوره کهن از ۶۰۰ سال پیش از میلاد حیات داشته «فلسفه خسروانی» است و به مجموعه این ویژگی‌ها ایران فرهنگی می‌گوییم. بنابراین با توجه به این ویژگی‌ها این تعریفی است که از ایران فرهنگی دارم.

 با توجه به شرایط امروز جهان، احیای ایران فرهنگی چه اهمیتی برای ایران سیاسی امروز دارد؟
گذشته از این‌که باور من این است که می‌توانیم در حوزه‌های فناوری، نظامی و خیلی از حوزه‌های دیگر حرفی برای گفتن داشته باشیم، امروز اگر بخواهیم در مناسبات دنیا نفوذ و حضور جدی داشته باشیم باید با آن‌چیزی که داریم و می‌توانیم روی آن ادعا کنیم و با جهانیان گفت‌وگو کنیم، همین مسائل حوزه فرهنگی قدم برداریم. مثلا در شعر حافظ بیت معروفی هست «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» و شما اگر تمام منشورهای حقوق بشر جهان را در بحث مناسبات انسان‌ها و زندگی مسالمت‌آمیز با هم جستجو کنید تعریفی دقیق‌تر و جامع‌تر از این بیت برای زندگی اهل جهان پیدا نمی‌کنید. ما صاحب فرهنگ با دوستان مروت با دشمنان مدارا هستیم و با این یک بیت، بهشتی برای ما ترسیم می‌شود. در نگاه فردوسی هم وقتی به آغاز اثر سترگ وی شاهنامه نگاه می‌کنیم که با مصرع «به نام خداوند جان و خرد» آغاز می‌شود. ما اصلا باورمان بر این است خدایی که به انسان جان داده، همراه جان، خرد هم به انسان عطا کرده و به‌همین خاطر است که فردوسی جان و خرد را که ویژگی خداوند است به انسان داده. این‌ها مواردی است که در جهان امروز ما به‌وسیله آنها می‌توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم و این گفتمان ایران فرهنگی می‌تواند برای جهان کنونی هم جالب و شنیدنی باشد.
 
بدون شک حیات هر زبانی بسته به تولید محتوای مداوم در آن است، تولیدمحتوا در زمانه امروز برای زبان فارسی چقدر اهمیت دارد؟

ما باید آن چیزی که داشته‌ایم را متناسب با جهان امروز بازتولید کنیم و محتوای جدیدی بر پایه پی‌های محکمی که داریم تولید کنیم.همین مسأله را در قرن ششم هجری نظامی گنجوی در قالب اشعاری گفته است: «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده از این قیاس خجل»، «چون که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد».وظیفه دل (قلب) در بدن خون‌رسانی است. نظامی در قرن ششم می‌گوید: تمام عالم مانند یک بدن است که ایران، قلب آن به‌شمار می‌آید و به تمامی اندام‌ها خون می‌رساند. منظور از این خون، همان فرهنگ است. یعنی ایران توانایی تزریق و رساندن فرهنگ ناب خود را به تمام اندام‌هایی که کل پیکره جهان را شامل می‌شود دارد.جالب است که 200 سال بعد حافظ الهام‌گونه‌ای از این گفته می‌گیرد و می‌گوید «دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی، تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا». وقتی واژه دل را نزد نظامی می‌بینیم که همان ایران است منظور حافظ از دل عالمی هم می‌تواند ایران باشد، یعنی همه منطقه پارس یا پرشیا که در قدیم به آن می‌گفتند این ظرفیت را دارد که حرف‌ها و اندیشه‌های خودمان را به تمام جهان فرهنگ صادر کنیم. وقتی شاهنامه فردوسی را بررسی می‌کنیم حرف‌های انسانی و حرف‌هایی که همه جهان مشتاق شنیدن آنهاست را می‌توانید پیدا کنید که اگر بخواهیم شاهدی برای این مدعا بیاوریم می‌توانیم صدها مثال زیبا ذکر کنیم و اینها حرف‌هایی هستند که جهانیان تمایل دارند بشنوند.

درصحبت‌های خودتان به ادبیات مکتوب مااشاره داشتید. باتوجه به این‌که ایران فرهنگی دارای ادبیات است وبیشترین گویشور به زبان فارسی را دارد، دولت‌ها چطور می‌توانند کمک کنند تا ایران فرهنگی به‌عنوان قلب فرهنگی جهان امروز بهتر و بیشتر شناخته شود؟ 
یکی از توانایی‌های زبان ایرانیان همین داشتن منابع فراوان مکتوب است. اصلا یکی از معیارها در جهان برای این‌که بگویند یک زبان توانایی دارد، داشتن منابع و گنجینه‌های مکتوبی است که عمرشان بیش از هزار سال باشد. شما در جهان امروز کمتر زبان و فرهنگی می‌توانید پیدا کنید که منابعی داشته باشد که هزار سال و بیشتر از عمر آنها بگذرد و امروز با همان خط و با همان زبان خوانده، نوشته و فهمیده شود. یعنی ما اگر امروز خط خود فردوسی را پیدا کنیم به‌راحتی می‌توانیم آن را بخوانیم، کما این‌که ما شاهنامه‌هایی را داریم که 100 یا 200 سال پس از فردوسی نگاشته شده‌اند و می‌توانیم آن را بخوانیم. این پدیده منحصر‌به‌فرد است در جهان و فقط کتب آسمانی مخصوصا قرآن‌کریم هستند که با وجود گذشت بیش از هزار سال از عمر زمینی‌شدنش با همان زبان و با همان خط خوانده می‌شود. بااین‌حال ما در زبان فارسی چنین توانایی‌ای را داریم، مثلا کتاب «ایلیاد و اودیسه» که دستاویز فرهنگی غرب است اصلا قابل مقایسه با شاهنامه ما نیست و زبانی که ایلیاد امروزه با آن خوانده می‌شود زبانی نیست که با آن نوشته شده است. مضاف بر این ما اصلا نمی‌دانیم که هومر چه زمانی زندگی کرده و به دنیا آمده درحالی‌که ما از تمام ویژگی‌های زندگی فردوسی خبر داریم. آثار شکسپیر هم که حدودا 500سال از عمر آنها می‌گذرد. بااین‌حال تا به امروز چند بار آثار او ترجمه شده‌اند تا قابل خواندن باشند. امروز مردم عادی اروپا توانایی خواندن آثار شکسپیر به خط اصلی خودش را ندارند برای این‌که این زبان دگرگونی‌های زیادی داشته است. اما ما به مدد منابع مکتوب فراوانی که داریم و به مدد زبانی که از استحکام و ساختار کاملی که برخوردار است می‌توانیم منابعی که هزار سال عمر دارد را بخوانیم. این منابع را وقتی به ارزش آن پی می‌بریم که امروزه هم حرف‌هایی برای گفتن دارند. یکی دو مثال از شاهنامه فردوسی می‌زنم. در شاهنامه آمده است که «ز بد کردن آید به حاصل زیان/ اگر بد کنی غم بری از جهان» آیا در جهان امروز کسی هست مناقشه‌ای روی این حرف داشته باشد؟یا «مشو شادمان‌ گر بدی کرده‌ای، که آزرده گردی ‌گر آزرده‌ای» که این همان چیزی است که امروزه در میان مردمان معروف شده به کارما یا نظام جزا و پاداش عالم. اینها همه اندیشه‌هایی است که اگر به زبان امروز برای جهانیان ترجمه و معرفی شود، می‌تواند برای دنیا حرف‌های زیادی داشته باشد.

راه ترجمه و بازآفرینی این مفاهیم برای مردمان امروز باید چگونه باشد؟ 
اولین راه‌حل این است که باید از استحکام و پایداری این زبان حفاظت شود یعنی هیچ کاری نباید کرد که این زبان ضعیف شود. چون تضعیف این زبان تضعیف قدرت ملی ماست؛ قدرت ملی و فرهنگی ما در این زبان نهفته است و زبان فارسی برخلاف بسیاری از زبان‌های دنیا فقط زبان ارتباط نیست.زبان فارسی زبان فرهنگ و دانشوری است و زبان علم و علوم انسانی است. وقتی ادبیات فارسی را مطالعه می‌کنیم فقط برای این نیست که بدانیم فعل و فاعل کجاست و ما در ادبیات فارسی خودمان جامعیتی از علوم انسانی را می‌توانیم پیدا کنیم. این زبان اگر آسیب ببیند 50 سال دیگر گویش‌وران آن چگونه می‌توانند شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ و سعدی بخوانند؟ چون این زبان مهم‌ترین مؤلفه و پیونددهنده هویت فرهنگی ایرانیان بوده و باعث انسجام فرهنگی ایرانیان شده است. در قدم بعد ما باید این زبان را با تولید محتوای جدید و تازه تبدیل کنیم به زبانی دانشورانه، مثل این‌که الان هر‌کسی در هر کجای جهان بخواهد راجع به عرفان صحبت کند ناگزیر است که به مولوی، عطار و... مراجعه کند. 
این ارجاع در علوم دیگر هم باید به‌وجود بیاید، یعنی زبان فارسی باید تولیدکننده محتواهای جدید باشد تا این زبان به یک زبان دانشورانه تبدیل شود و بتواند در جهان جای خود را باز کند. البته منظور من صرفا ترجمه کتب فارسی نیست که آن هم در جای خود باید انجام شود. اما مهم این است که دیگران باید مراجعه کنند به زبان ما، کاری که کریستین‌سن دانمارکی و هنری ماسه، ادوارد براون و کسان دیگر کردند. یعنی برای این‌که به نکات نهفته در ادبیات ایران‌زمین دست پیدا کنند زبان فارسی را آموختند؛ مثل نیکلسون که شرحی بر مثنوی می‌نویسد، مثل ماری شیمل که مولوی‌شناس بزرگی است. بنابراین تلاش ما باید این باشد که با ایجاد بستر مناسب برای تولید محتوای فاخر ادبی، این زبان را در جهان ترویج دهیم که دیگران به‌دنبال آن بیایند. بخش دیگر از این کار هم این است که ما زبان فارسی را به درون جوامع دیگر ببریم و این زبان را ترجمه کنیم و البته آن هم باید راهی برای راغب کردن افراد به خواندن زبانفارسی باشد.

ویژگی‌های تمدن‌ساز زبان فارسی
وقتی به ایران فرهنگی درادوار تاریخی آن نگاه می‌کنیم، عامل مشترک و عامل وحدت آن، زبان فارسی است. با وجود این‌که بارها مورد هجوم قرار گرفته‌ایم اما می‌بینیم که این زبان ویژگی تمدن‌سازی داشته و دوباره به احیای ایران فرهنگی بازگشته است. مثلا می‌بینیم که زبان فارسی در دو مقطع حساس در مقابل تهاجم بیگانگان از فرهنگ ایرانی دفاع می‌کند؛ یک‌بار وقتی اعراب به ایران حمله می‌کنند تا مدت‌ها به زبان فارسی تولید محتوا انجام نمی‌شود و بعد از 200 سال تولید محتوا شکل می‌گیرد و شاهنامه سروده می‌شود، رودکی شعر می‌گوید و به این وسیله روحیه هویت‌جویی ایرانیان در زبان فارسی شکوفا می‌شود. یک‌بار دیگر در حمله مغول در آغاز قرن هفتم همه چیز ایران نابود می‌شود اما بعد از گذشت مدتی همین زبان توانست که با یادآوری داستان‌های ملی و با یادآوری این‌که شما کی بودید در کتاب‌هایی مانند شاهنامه نه تنها دوباره این مردم را دور‌هم جمع کرد بلکه مغولی را که مهاجم بود، فارسی زبان کرد، مسلمان کرد و مغولان تبدیل شدند به بزرگ‌ترین مروجان زبان فارسی. بهتر است که بدانید در دوره تیموریان وسیع‌ترین قلمروی زبان فارسی شکل گرفت و دوره مغول بهترین نسخه‌نویسی‌ها از شاهنامه فردوسی انجام شد. یعنی همان گروه مهاجمی که وارد سرزمین ما می‌شود با این‌که توانایی و مقابله فیزیکی با آن نداریم اما پس از مدتی با همین قدرت و توانایی فرهنگی ما کاری می‌کند کارستان.