
برگی از زندگی شهید عباس بابایی
رشادتها ودلاوریهای عرصه شهادت فراموش نشدنی است.شاید گذرزمان غبارفراموشی را بر بسیاری ازرخدادهای تاریخی بنشاند اما داستانهایی که از ایثار و فداکاری رزمندگان در دفاعمقدس روایت شده، برای همیشه در جریده تاریخ ثبت و هیچ گاه از یادها نخواهد رفت.
شهید عباس بابایی از خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و از حماسهسازان دوران هشت سال دفاعمقدس بود که توانست مأموریتهای مهمی را در تاریخ جنگ به ثبت برساند.حسین خلیلی، دوست وهمرزم شهید بابایی در بیان خاطرهای از ایشان تعریف میکند؛ «روزی به همراه شهید عباس بابایی برای پرواز آماده شدیم. در آن زمان ایشان استاد پروازی بنده بودند. زمانی که خواستیم پرواز کنیم، هواپیما دچار اشکال شد و به ناچار از آن بیرون آمدیم. وقتی که کارکنان فنی هواپیما شروع به بررسی و رفع اشکال کردند، شهید بابایی در کنار هواپیما روی زمین نشستند و آرام به کار آنان نگاه کردند. این آرامش و سکوت شهید بابایی بسیار ستودنی بود، زیرا اگر شخص دیگری جای ایشان بود در این هنگام شروع به داد و فریاد بر سر کارکنان فنی میکرد که چرا هواپیما خراب است و هزاران حرف دیگر، ولی وی صبورانه و بدون اینکه سخنی بگویند فقط نظاره میکردند. من هم به تبعیت از شهید بابایی در کنارشان نشستم. دیدم با چیزی روی کلاه پرواز من کاری میکنند. کنجکاو شدم. پرسیدم: چه شده است جناب سرهنگ؟ ایشان با لهجه شیرین قزوینی گفتند: بالام جان تو هم ژیگول شدی! (روی کلاه پروازی من عکس یک عقاب چسبانده شده بود و شهید بابایی داشتند این عکس را میکندند). گفتند: اینا چیه میزنی؟ تو که از خودمانی! (ایشان به افراد خیلی نزدیکشان که خود را مریدشان میدانستند سخت میگرفتند و این نصیحتها را میکردند) گفتم: هرچی شما بگی، حالا که اینطور شد میخواهم به جای این بدهم «یا ثارالله» قشنگ با رنگ قرمز روی کلاه بنویسند. گفت: بالام جان بده واسه من هم بنویسند این یا ثارالله رو. بنده هم این کار را کردم و روی کلاه خودم و کلاه شهید بابایی این جمله را نوشتم. در آخرین پرواز شهید بابایی، همین کلاه روی سرشان بود که به شهادت رسیدند.